آموزش در ایران
تاریخ نظام آموزش از دوران قاجار تا پایان پهلوی اول را می توان به سه دوره تقسیم کرد:
الف: دوره ای که نظام آموزشی به طور کامل در دست حوزه های علمیه بوده و به گونه ای مستقیم و غیر مستقیم طلاب علوم دینی گرداننده ی نظام مکتب خانه ای بوده اند. این دوره، از قبل از قاجار وجود داشته است، بنابراین این دوره طولانی ترین دوران آموزشی از این سه دوره به شمار می آید.
ب: دوره ی دوم که از میانه های دوران قاجار و با آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن غرب شروع شد، دوره ای بود که روحانیان و افراد تحصیل کرده در غرب، هر دو گروه، با هم و گاهی نیز در کنار هم نظام آموزشی را هدایت می کردند.
ج: در دوره ی سوم که از زمان پهلوی اول شروع و به مرور گسترش پیدا کرد، حوزویان و روحانیان از این گردونه خارج شده و تنها تحصیل کردگان غرب سکان هدایت و راهبری نظام آموزشی را به عهده گرفته، به گونه ای که حوزویان از هر گونه دخالتی در این کار، بازداشته شدند.
هدف این مقاله بررسی این سه دوره ی آموزشی، بویژه بررسی جامعه شناختی نظام آموزشی در این برهه ی تاریخی است. در این نوشته سیر تحولات آموزشی به وجود آمده در دوران اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول به بوته ی نقد و بررسی گذاشته می شود و از چرایی دگرگونی نظام آموزش مکتب خانه ای، که به دست حوزه های علمیه اداره می شد، به نظام جدید آموزشی و آثار و پیامدهای آن، سخن به میان می آید.
آموزش در دوره ی قاجار
آموزش در دوره ی قاجار و پیش از آن، که طولانی ترین دوره ی نظام آموزشی در ایران به شمار می رود، به شکل آموزش در مکتب خانه و تحت نظر آموزش یافتگان حوزه های علمیه بوده است. در اهمیت و ضرورت بررسی وضع آموزش در مکتب خانه های دوره ی قاجار، لازم به یادآوری است که یکی از علت های گرایش به گسترش مدارس جدید، وضع آموزشی مکتب خانه ها و پیامدهای آموزشی آن ها بوده است که پیوسته مورد انتقاد قرار می گرفت. بنابراین، آگاهی از کیفیت آموزشی مکتب خانه ها و به طور کلی وضع آموزش و پرورش، پیش از آغاز مدارس جدید، ما را یاری خواهد کرد تا در بررسی عوامل گسترش مدارس جدید، واقع بینانه به داوری بنشینیم و به دور از تعصبات عقیدتی و سیاسی به بررسی حسن ها و عیب های آن بپردازیم، تا خود زمینه ای باشد برای تبیین و تحلیل اوضاع نظام آموزشی در دوران بعد از مکتب خانه ها.
تاریخچه ی مکتب خانه ها
«این نهاد آموزشی، از سده ی دوم هجری به بعد شکل گرفت و در هر شهری نه تنها چند مکتب خانه وجود داشت، بلکه کم تر ده و روستایی، خالی از این مرکز تعلیمی بود. در سرزمین های ایرانی نشین، پس از آموختن خط و زبان عربی و وارد کردن واژه های عربی در زبان کهن پهلوی و پدید آمدن زبان فارسی جدید و نگارش حرف های پهلوی به خط عربی، مکتب خانه ها به وجود آمدند. ایرانیان، طی یک قرن، از سال 31 قمری تا استقرار حکومت عباسیان به سال 132 قمری، ضمن حفظ بسیاری از سنت های ملی خود و زبان فارسی میانه (پهلوی) اندک اندک با اسلام آشنا شدند و با خط جدید (عربی) و زبان تحول یافته (فارسی جدید) خود تکالیف نویی را عهده دار گردیدند که ریشه ی آن در مکتب خانه ها نهاده شد و نسل های جدید، از پنج و شش سالگی در این نهاد (مکتب، کُتٌاب، مکتب خانه) نخستین آموزش های خود را دریافت می کردند. مکتب خانه ها، که با آموزش قرآن شکل گرفته بودند، از آن پس با خواندن کتب و نگارش، نقشی آموزشی یافتند».
«این مراکز، به دلائل مذهبی، بیرون مساجد قرار داشتند، اما فاصله ی چندانی از آن ها نداشتند و گاه به صورت ضمیمه در کنار مدرسه های بزرگ بودند. مکتب خانه ها به سبب گستردگی و توسعه ی روستاها و شهرها و محله های گوناگون، کوچک و بزرگ بودند. درباره ی مکتب خانه ی مشهور ابوالقاسم بلخی (105 ق) نوشته اند که: سه هزار دانش آموز در آن به تعلیم مشغول بوده اند. گاه صاحبان قدرت و مکنت و بزرگان خلافت در خانه ها و قصرهای خود، با در نظر گرفتن زاویه ای، به آموزش و پرورش کودکان، مکتب خانه ای برپا می کردند و مؤدبان (معلمان و مربیان) با نام و نشان را بر این تکلیف می گماشتند که پاره ای از آنان در تاریخ نامور شده اند».
اما متأسفانه این روند تعلیم و تعلم در متکب خانه ها رو به کاهش می گذاشت، به طوری که ویژگی های مکتب خانه های دوره ی قبل از قاجار را نمی توان به دیگر دوره های تاریخی ایران گسترش داد، به همین سبب بوده که اندیشه گران تربیتی و روشن گران اجتماعی، در انتقاد از تعلیم و تربیت در دوره ی قاجار، پیوسته به عظمت و شکوفایی علم و دانش در دوران های گذشته ی ایران اشاره کرده و دستگاه پرفساد و کهنه پرست قاجار را عامل اصلی عقب ماندگی فرهنگی دانسته و سخت بر آن تاخته اند.
مفهوم مکتب خانه
در دوره ی اسلامی، مکتب به مفهوم های گوناگون به کار رفته است، اما مفاهیم آموزش و اندیشه وجه مشترک همه ی آن ها بوده است. در بیش تر فرهنگ های فارسی و برای مثال، در لغت نامه ی دهخدا، برای مکتب این معانی آمده است: جای کتاب خواندن، جایی که در آن نوشتن می آموزند، دفترخانه، جایی که در آن کودکان را تعلیم می کنند و نوشتن و جز آن می آموزانند و ... .
منظور ما از مکتب خانه در این تحقیق، مکانی است که در آن آموزش ابتدایی سنتی با نظام ویژه ای انجام می گرفت. در دوره ی قاجار، واژه ی مکتب فقط به مکان آموزشی سنتی، یا قدیمی گفته نمی شد. بلکه برخی از نویسندگان و گویندگان آن را به معنی مدرسه ی جدید نیز به کار برده اند. از این نمونه است مدرسه ای به سبک جدید که میرزا حسن رشدیه به نام مکتب آن را گشود، ولی منظور از مکتب خانه در این تحقیق، تنها مکان های آموزشی ابتدایی پیش از تأسیس مدارس جدید است که توسط دانش آموختگان حوزه های علمیه اداره می شد.
انواع مکتب خانه
از لحاظ جنسی مکتب خانه ها سه شکل داشتند:
مختلط: در این نوع، دختران و پسران با هم به تحصیل و سوادآموزی می پرداختند و بیش تر مکتب داران این مکتب خانه ها زن بودند، هر چند که گاه مردان نیز، در مکتب خانه های مختلط به تعلیم می پرداخته اند، یا از مردانی که خوش خط بودند به عنوان «مشاق» هفته ای یکی - دو روز، دعوت می کرده اند، تا آموزش خط بدهند. پسران در این مکتب خانه ها، تا سن کمی تعلیم می یافتند.
پسرانه: نوع دیگری از مکتب خانه هاست که در آغاز، فقط پسران در آن درس می آموختند، یا پسرانی که به سن بالا می رسیدند و دیگر در مکتب خانه های مختلط جای شان نبود، به آن جا می رفتند. شمار این مکتب خانه ها فزون تر از دیگر انواع بود.
دخترانه: مکتب خانه هایی است که ویژه ی دختران بود.
البته دوران تحصیل در آن ها به درازا نمی کشید. در این مکتب خانه ها، معلم خط (مشاق) بیش تر مرد بود.
مکتب خانه های دوره ی قاجار را می توان به سه گروه زیر تقسیم کرد:
1. مکتب آخوند باجی ها.
2. مکتب خانه های عمومی.
3. مکتب خانه های خصوصی.
مکتب آخوند باجی
آخوند باجی، یا میرزا باجی، یا ملا باجی و یا شاه باجی به خانم معلمی می گفتند که از دانش مختصری برخوردار بود و در بیش تر موارد عاقله زنانی بودند که بیش از علم و دانش، تجربه ی زندگی داشتند. ملا و آخوند نیز لفظی بود که در مورد مردان و زنان دارای دانش و سواد، و بیش تر در زمینه های دینی به کار می رفت. وظیفه ی آخوند باجی ها آموزش کودکان 4 تا 7 ساله بود. شماری از اینان عالمه بودند؛ اما بیش تر آنان، سواد و آگاهی چندانی نداشتند.یحیی دولت آبادی چهره ی آخوند باجی های عصر خود را این گونه تصویر کرده است:
«در پنج سالگی مرا به تحصیل خط و سواد واداشته اند. به این ترتیب که تا مدتی، نزد زن هایی که عبارت ساده ای می توانسته اند بخوانند و قرآن را از روی عقیده ی مذهبی به زحمت فرا می گرفته، اغلب از نوشتن محروم بوده اند، عمر خود را صرف کرده، بی آن که بدانم از آن ها چه آموخته ام. از این قبیل زن ها در شهرها بیش تر و در دهات کم تر یافت می شد. شغل شان پرستاری کودکان در خانه ی خودشان و یا در خانه های محترمین بوده است».
هدف از تعلیم: هدف از تعلیم در این مکتب خانه ها آشنایی مختصر با سوره های کوچک قرآن و اخلاقیات و شرعیات و الفبا بود. در این مکتب خانه ها نوشتن آموخته نمی شد و همه چیز شفاهی بود. بنابراین به کاغذ و قلم و وسائل
دیگر نیازی نبود. آخوند باجی ضمن یاد دادن سوره های کوچک قرآن به آنان آداب معاشرت زمان را نیز می آموخت و آنان را نصیحت می کرد:
«وارد خانه که می شوی سلام کن؛ تا از تو چیزی نپرسند حرفی مزن؛ سر سفره هر چه جلوی توست از همان بخور؛ به آن طرف سفره دست دراز مکن؛ وقتی سیر شدی برخیز و بگو الهی شکر؛ برو سر حوض دست خود را بشوی و با چادر نماز خشک مکن و دماغت را با گوشه ی چارقد نگیر و غیره».
شیوه ی آموزش مکتب داران: شاگردان معمولاً 4 تا 7 ساله بودند. ورود برای همگان آزاد بود. ولی در بسیاری موارد اعیان و اشراف، کودکان خود را به این مکتب خانه ها نمی فرستادند و معتقد بودند که کودک بی تربیت بار می آید. برای تربیت فرزندان رجل و اشراف جامعه، آخوند باجی ها به خدمت آنان می رفتند. آخوند باجی در بالای اتاق بر روی تشکچه ای می نشست و پشت به دیوار تکیه می نمود. میز کوچکی در جلوی خود می گذاشت دو سه ترکه ی کوچک چوب نیز در کنار تشکچه ها رجال می داد. بچه ها دور تا دور در کنار اتاق پشت به دیوار می نشستند و در صورتی که عده ی آنان زیاد بود، از وسط اتاق نیز استفاده می کردند. هر یک از آنان، جزوه ی معینی که در قسمت اول آن حروف الفبا با هجای مخصوص آن ها جهت یاد گرفتن نوشته شده بود، با خود داشتند. قسمت دیگر جزوه، حاوی سوره های کوچک آخر قرآن بود که کتاب درسی آن روز به شمار می آمد. همه ی بچه ها در بدو ورود آموزش را با آن آغاز می کردند، ولی با هم همدرس نبودند و متناسب با تاریخ ورود، به گروه هایی تقسیم می شدند؛ به این معنی که چند کودک که در یک روز یا در یک هفته وارد شده بودند، درس را با هم شروع می کردند و به اصطلاح آن روز با هم همدرس می شدند. کودکانی که پیش از آنان آمده بودند چند صفحه پیش تر بودند و به همین گونه چند نفر
پیوسته با هم همدرس می شدند. جزوه ی درس، به طور معمول، با عبارت «هو الفتاح العلیم» از قرآن مجید آغاز می گشت و بعد از عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» یا دعایی بدین شکل:
«ربی یسر و لا تعسر، سهل علینا، یا رب العالمین»
خدایا آسان گردان، مشکل منما، بر ما سهل کن، ای پروردگار جهانیان.
در موارد بسیار آموزش را شاگردان ارشد، یا قدیمی تر انجام می دادند که در حقیقت دستیار آخوند باجی بودند، بدین معنی که وقتی شاگرد جدیدی به مکتب می آمد، به یکی از شاگردان بالاتر سپرده می شد تا الفبا را به او بیاموزد و آخوند باجی هم، هر هفته، یکی دو بار به درس نوآموزان رسیدگی می کرد. شیوه ی تحویل دادن درس های آموخته شده به این طریق بود که نوآموز با جزوه ی خویش پیش آخوند باجی می آمد و رو به روی او دو زانو می نشست. جزوه اش را روی میز کوچک می گذاشت و آخوند باجی از جاهایی که وی خوانده بود سؤال می کرد و اگر غلطی داشت کودک را مؤاخذه می کرد و هرگاه او را مقصر می دید معلم کوچولوی جدیدی که از همان شاگردان ارشد بود، بر او می گماشت.
امکانات آموزشی: محل آموزش اتاقی بود بسیار ساده و بدون هیچ نوع امکانات رفاهی؛ با حصیر یا نمد یا گلیم و یا فرش کهنه ای مفروش شده بود و هر کودکی برای خود زیر اندازی همراه می برد. مسأله ی نور اتاق و دیگر شرایط بهداشتی، به هیچ وجه مورد نظر نبود و کودکان مجبور بودند ساعت ها بدون حرکت های جسمانی، آرام در گوشه ای بنشینند و چشم به کتابچه ی خود دوخته تا سر از اسرار آن در بیاورند. اگر می خواستند بازی کنند نشسته و دور از چشم آخوند به آن می پرداختند مثل پیدا کردن حرف مشخصی در یکی از صفحات جزوه و سیاه کردن آن که پس از شمردن آن ها برنده معلوم می شد یا نقطه بازی و
بازی های دیگر که بیش تر نشسته و در روی کاغذ یا جزوه انجام می گرفت.
نقدی بر مکتب خانه های آخوند باجی: این مکتب خانه ها به هیچ وجه با ویژگی جسمی و عاطفی و توانایی های یادگیری کودک همخوانی نداشت. می دانیم که نیاز به حرکت های جسمی و بازی در این دوره از ویژگی های خاص کودکان است و از این لحاظ است که برخی گفته اند بازی تفکر کودک است. ولی در مکتب خانه ها بازی و حرکت های جسمانی، رفتار ناشایستی تلقی می شد که سزاوار مجازات بود. از ورزش، نقاشی، سرود و ... نه تنها خبری نبود اگر هم کسی دست به چنین کاری می زد تنبیه می شد.
«امروز در برخورد با آموزش در این مکتب خانه ها دو دید متفاوت وجود دارد: گروهی این نوع آموزش را دربست پذیرفته و در آن چندان به چون و چرا نمی پردازند و هر آن چه را که در آن مکتب خانه ها بود، بجا و طبیعی می دانند. استدلال این گروه این است که در این مکتب خانه ها به شاگردان سجایای اخلاقی نیکو و اصول دینی آموخته می شد که متأسفانه بسیاری از کودکان امروزی فاقد آنند و در تبیین چگونگی آموزش و سخت گیری ها و عدم توجه به ویژگی های جسمی و روحی کودکان و نیازهای آنان می گویند که علت این بی توجهی ها و نبودن امکانات آموزشی و وسائل بازی و غیره را باید در اوضاع اجتماعی حاکم بر جامعه جست و جو کرده و در مقابل از زحمات و بالاتر از آن، ایمان و علاقه ی معلمان و مربیان گذشته به شغل شان را، که بدون مبالغه نسبت به روزگار حاضر در حد اعلای خود بوده است، بستائیم و در این مجموعه از آنان به نیکی و خیر یاد کنیم».
گروه دیگر هم شیوه های گذشته را هدف تیر انتقاد قرار داده و گاهی مکتب خانه ها را به محبس تشبیه کرده اند. هر چند مکتب خانه های آخوند باجی دارای محاسن و معایبی بود؛ اما شواهد تاریخی نشان می دهد که کاستی ها و عیب های آن ها به مراتب بیش از محاسن شان بود که بیزاری از مکتب و بی سوادی توده ی عظیمی از مردم از جمله نتایج آن بوده است.
اما از جمله محاسن مکتب خانه ها می توان به تأکید در پرورش اخلاق نیکو و توجه به سنت ها و اعتقادات مردم، از نظر هدف تربیتی و اجتماعی و هنجارهای آن و به کارگیری شیوه ی انفرادی در آموزش و توجه به تفاوت های فردی این مکتب خانه ها اشاره کرد.
فوائد آموزش :
اگر آموزش درست و حساب شده طراحی شده باشد ، فوائد زیادی دارد که عبارتند از :
مهارت های افراد را افزایش می دهد.
افراد شایستگی بهتری پیدا می کنند و برای پذیرفتن مسئولیت های بیشتر توانا تر می گردند.
افراد شایسته را برای مشاغل حال و آینده پرورش داده و آماده می کند .
شرایط انتخاب بهترین ها را برای احراز مشاغل فراهم می کند.
باعث بهره وری بیشتر در افراد می شود.
روحیه کاری افراد را بهبود می دهد.
باعث بارور شدن استعداد های افراد و بالفعل نمودن تواناییهای بالقوه آنها می گردد که در نتیجه باعث می گردد تا عناصر آرزومند و جست و جو گر سریعتر پله های ترقی را طی و به مهارت های بالا برسند.
باعث افزایش سود و کاهش هزینه ها می شود.
آنچه از واژه آموزش امروزه استنباط می شود ابعاد بسیار وسیعتری را مطرح می کند و به کلاس درس و معلم و کتاب در چهار چوب مدرسه اکتفا نمی شود و به تعداد سالهایی که فرد به مدرسه می رود خاتمه نمی یابد.
انواع آموزش
1-آموزش مستمر ضمنی 2- آموزش رسمی 3- آموزش غیر رسمی 4- .آموزش مداوم 5- آموزش ضمن خدمت
آموزش مستمر ضمنی
این نوع آموزش به هر آنچه که انسان در طول عمر ، به گونه ای سازمان نیافته و نا منظم در زمینه های دانش، توانش و بینش فرا می گیرد اتلاق می گردد.آموزش مستمر ضمنی از طریق تجربیات شخصی روزمره با توجه به محیطی که فرد در آن رشد می یابد و کار می کند به دست می آید.مانند: محیط خانواده و خانه ، محیط کار و یا محیطی که فرد ساعات فراغت خود را می گذراند: زمین ورزش ، وسائل حمل و نقل در حین مسافرت و یا از طریق مطالعه و استفاده از وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو ، تلویزیون و فیلم.
آموزش رسمی
یا مدرسه ای شامل آن قسمت از نظام آموزشی است که از کودکستان آغاز شده است و تا آموزش عالی ادامه می یابد . این نوع آموزش سازمان یافته است و دارای ساختاری مشخص می باشد و از سلسله مراتب منظمی پیروی می کند.
آموزش غیر رسمی
آموزش غیر رسمی به هر نوع فعالیت و کار آموزی اتلاق می شود که سازمان یافته است ولی خارج از نظام آموزش رسمی تحقق می پذیرد. مانند: دوره های آموزشی و کار آموزی کوتاه مدت در زمینه های گوناگون عقیدتی- سیاسی ، سواد آموزی ، بهداشت ، تعاون ، کمک های اولیه ، تنظیم خانواده ، کسب مهارت های حرفه ای و فنی در زمینه های کشاورزی و خدمات و انواع آموزش های مفید برای بارور سااختن ساعات فراغت و ... (گروه مشاوران یونسکو ، 1379، ص10)
آموزش مداوم
در فلسفه آموزش مداوم ، تعلیم و تربیت به منزله عاملی در نظر گرفته می شود که نیاز های یادگیری همه ی افراد جامعه را در طول زندگی برآورده می کند . نظر به تفاوتهای زیادی که از نظر خصوصیات فردی و ویژگی های یاد گیری و همچنین شرایط و امکانات ، اجتماعی و فرهنگی بین افراد موجود است ، ساخت و ترکیب برنامه های آموزشی باید متفاوت و متنوع باشد تا بتواند به نیاز های همه افراد جامعه پاسخ دهد. برای آموزش مداوم مدت خاصی در نظر گرفته نشده است و امر آموزش از نظر زمانی نامحدود است ، چرا که آموزش مخصوص سن خاصی نیست و باید در طول زندگی در دسترس همه مردم قرار گیرد. باید در این مورد برنامه های آموزشی سنتی ، که معمولا برای سن خاصی تدوین می شود ، محدود شود و به نحوی تغییر شکل و گسترش یابد که امکان تعلیمات اساسی برای همه ی افراد جامعه فراهم آید . در آموزش مداوم باید به تغییر و تجدیدنظر در هدف های آموزشی ، سازماندهی و تشکیلات ، مطالب و مواد آموزشی و همچنین به روش تدریس توجه خاصی معطوف شود. اعتقاد کلی بر این است که پیشرفت سریع جامعه و بهبود شرایط زندگی و رشد فرد ، به مثابه عنصری از جامعه ایجاب می کند که عناصر آموزشی (هدف ، روش ، محتوا و مواد آموزشی و مانند اینها ) نیز متحول باشد . زیرا احتیاجات فرد در جامعه که مداوم در حال تغییرو تحول استدگرگون و با تغییر زمان و مکان و شرایط متفاوت می شود. (صباغیان ،1382 ، ص22)
آموزش ضمن خدمت
جان اف ، می در تعریف آموزش ضمن خدمت می گوید : آموزش ضمن خدمت عبارت است از بهبود نظامدار و مداوم مستخدمین از نظر دانش ، مهارتها و رفتار هایی که به رفاه آنان و سازمان محل خدمتشان کمک نماید. به این ترتیب هدف از آموزش ضمن خدمت ایجاد توانایی بیشتر تولید ، افزایش کارایی در شغل فعلی و کسب شرایط بهتر برای احراز مقامات بالاتر می باشد . پی یر و گاتر آموزش ضمن خدمت را نوعی کوشش نظام دار تلقی می کند که هدف آن عبارتست از هماهنگ آرزو ها ، علایق و نیازهای آتی افراد با نیاز های و اهداف سازمان در قالب کارهایی که ازافراد انتظار می رود .گولدستین ، آموزش ضمن خدمت را فرایند اکتساب نظامدار مهارت ها ، قوانین و مفاهیم یا نگرش هایی می داند که منجر به بهبود عملکرد افراد در محیط کار می شود.