مقاله فروشنده حرفه ایی
فروشندۀ موفق ( فروشنده حرفه ایی )
با اینکه هدف از فروش کسب درآمد و جایگاه اجتماعی بهتر و مناسبتر است، اما فروش نیز مانند هر شغل دیگر فاکتورهای دیگری نیاز دارد که با توجه به آنها میتواند نتیجۀ بهتری در خصوص کسب درآمد، بدست آورد. مثلاً برای کسی که میخواهد شغلی را انتخاب کند و علاقهمند به حرفۀ مهندسی است، فاکتورهایی نظیر تمایل به هندسه، ریاضیات و فیزیک را در نظر میگیرند. همچنین IQ مناسب برای حل مسئله و قدرت انتخاب و تصمیمگیری برای این شغل اهمیت ویژهای دارد. در شغل فروش و بطورکلی مدیریت فروش نیز شرایط ویژهای در نظر گرفته میشود. متاسفانه در کشور ما به این شغل بصورت حرفهای نگاه نمیشود. به این دلیل است که شغل فروش و بازاریابی بگونهای روشی برای رهایی از بیکاری است و هرکس به هرحال به شیوهای شانس خود را در آن امتحان میکند!!! روش برخورد، EQ مناسب، قدرت حل مسئله، قدرت تحلیل استراتژیک شرایط مشتری و بازار، ارتباطات مناسب و اطلاعات کافی الزامات ورود صحیح به این حرفه و موفقیت در آن است.
این شرایط خود سبب میشود دیدگاه فروشنده به امر فروش و مشتری تغییر کند. این تغییر دیدگاه مشتری را مطمئنتر میسازد. گاهی فروشندگان معتقدند که مشتری آنها دشمن آنهاست و فروشندهای موفقتر است که با حربۀ بازیهای روانی و گاهی دروغ کالای خود را به هر طریقی با پول (مشتری) تعویض کند!!! با اینکه خود مطمئن است کالای او ارزش کافی را ندارد و اتفاقاً انگار در این شرایط فروشنده راضیتر به نظر میرسد!!! به همین دلیل است که فروشندگان نظرات خود را (دروغ یا راست) به مشتری تحمیل میکنند و یا او را به سوی خرید اشتباه یا خریدی که لازم نیست سوق میدهند. گروهی از فروشندگان تنها و تنها فروش را در نظر میگیرند و بیتوجه به اینکه پروسۀ فروش باید یک بازی برد-برد باشد، تنها به صرفۀ اقتصادی لحظهای خود میاندیشند. از این روی خدمات مناسب پس از فروش اساساً برای آنها مفهومی ندارد. بنابراین تغییر نگرش این فروشندگان نقش اساسی در موفقیت صحیح آنها دارد.
شکل مذاکره و تاثیرگذاری مثبت در خریدار امر مهمی برای فروش موفق است. اما این تاثیرگذاری در خصوص پیشبرد اهداف دو طرفه (فروشنده-خریدار) اعمال میشود و در واقع راهنمایی صحیح خریدار مدنظر است. شاید برخی از فروشندگان (علیالخصوص در ایران!!!) گمان میکنند فروش برد-برد در واقع یک دستور صرفاً اخلاقی محسوب میشود و اینگونه برداشت میکنند که برای اینکه خریدار هم برد کند باید آنها از بخشی سود خود بگذرند!!! در حالی که این تصور غلطی است و اینگونه فروش مستمر و مدام ادامه دارد و میتواند سود فروشنده را چند برابر نماید. باورهای ذهنی فروشنده در خصوص خود، سازمانِ مطبوعش و مشتری نقش تعیینکنندهای در فروش دارد. ایجاد ارزش برای مشتری، اعتقاد به سازمانی ارزشگرا و ایجاد احترام برای مشتری، باورهای تعیینکنندهای در فروش است. در شرایطی کثرت کالاها با کاربردهای مشابه و متنوع بسیار فراگیر شده است، فروش به عاملی نظیر احترام و دوستی با مشتری معطوف میشود و میتواند فروش را افزایش دهد. این همان چیزی است که فراتر از کار دیگر فروشندگان است و فروش را تسهیل و خریداران را دائمی میکند.
درک نیاز مشتری، یافتن راهحل برای رفع این نیاز، کسب توافق نهایی و قلبی و مداومت و مراقبت از مشتری بطور دائم چهار اصل اساسی در فروش است. داشتن اطلاعات روانشناسی و آشنایی با شخصیت افراد، تصمیمگیری براساس شناخت سریع افراد و گمان صحیح در خصوص نیازهای آنها، ابزار یافتن راهحل مناسب برای رفع نیازهای مشتری است. در کنار اینها، طبیعتاً وجود انگیزۀ کافی و تمایل به کسب درآمد و پذیرش انتقادهای سازنده نیز میتواند شرط لازم حصول موفقیت باشد. بخشی از این خصوصیات که در واقع توانمندی فروشنده محسوب میشود، ذاتی، بخشی اکتسابی و بخشی از آن مربوط به نگرش مثبت و صحیح فروشندگان است.
فاکتورهای لازم برای یک فروشنده
از آنجا که نحوۀ رفتار، تجربه، پوشش و مشتری مداری فروشندگان در موفقیت سازمانها نقش حیاتی دارد این پرسش همواره مطرح بوده است که فروشنده موفق و کارآمد را از دیگر فروشندگان چگونه میتوان تشخیص داد کارشناسان علم مدیریت بر این باورند که ویژگیهای فروشندگان موفق عبارتند از:
1. استقامت: فروش خوب به پیگیری و سرسختی فروشنده نیاز دارد. زیرا در پروسه فروش مشکلات گوناگون پدید میآیند که نحوه برخورد با این موانع سطح موفقیت فروشنده خوب را تعیین میکند. افزون بر این فروشنده موفق روش روبه رو شدن با موانع را از قبل تجربه نموده و همواره در جستجوی راهحلهای جدید است و برای رسیدن به اهداف خود مستمراً تلاش میکند و هرگز خسته و درمانده نمیشود. این استقامت نیازمند توانایی فکری، جسمی، عقلایی برای فروشنده است. او باید از هر فرصتی برای یافتن مشتری استفاده کند. در تاکسی، هنگام ورزش، موقع خرید، در مهمانی و هر زمان و جایی که حِس میکند زمان مناسبی برای فروش است. در واقع هرجا که میتواند یک خریدار وجود داشته باشد. سختکوشی باعث کارایی و اثربخشی بالا برای فروشندگان میشود.
2. فروشندگان موفق برای دستیابی به هدف جدی هستند. فروشندگان موفق اهداف خود را میشناسند و برای دستیابی به آن نقشه میکشند و مشخص میکنند که چگونه باید به اهدافشان دست یابند، و هر روز بر آن مبنا پیش میروند. انگیزۀ کافی میتواند تضمین کنندۀ دستیابی به این جدیت در کار باشد. فروشندگان جدی در هر لحظه آمادۀ یادگیری موضوع جدیدی هستند و از هر اطلاعاتی که در امر فروش به آنها کمک میکند، استقبال میکنند.
3. فروشندگان مجرب در مورد کیفیت کاری که عرضه میکنند از مشتری سؤال مینمایند. بهترین فروشندگان از مشتریهایشان پرسشهایی میکنند تا کاملاً مشخص شود به چه چیزی احتیاج دارند. این دسته از فروشندگان میدانند مؤثرترین روش معرفی محصول یا خدمات، کسب اطلاع از نیازهای مشتریهایشان است. از این رو، فروشندگان این فرصت را مییابند که درباره ویژگیها و فواید محصولات و خدماتشان که بیشترین ارتباط را با مشتری دارد به طور مؤثری بحث و گفت وگو کنند. صداقت در کار و اصل امانتداری و دارای انرژی مثبت باشد. قطعاً خریداران انرژی مثبت فروشنده را دریافت میکنند و این انرژی حِسِ اعتماد را در بین خریداران افزایش میدهد. در واقع فروشنده باید مانند یک دکتر حرفهای عمل کند و قبل از اینکه کاملاً بیماری (نیاز) مراجعهکنندۀ (مشتری) خود را تشخیص نداده، اقدام به تجویز دارو (فروش و معرفی کالا) نکند.
4. فروشندگان موفق به مشتری گوش میدهند. اکثر فروشندگان سوالی را از مشتری میپرسند و جواب میگیرند، اما برخی از آنان به جای اینکه منتظر پاسخ باشند به صحبتشان ادامه میدهند. لیکن فروشندگان ماهر میدانند اگر فرصت بدهند مشتریها خود اطلاعات لازم را ارائه میدهند، از این رو این دسته از فروشندگان آموختهاند که در برخی موارد سکوت کردن و گوش دادن به مشتری مفیدتر است. شنونده بودن خصلت پسندیدهای برای هرشخص میتواند باشد. مهم اینست که فرد فروشنده تشخیص دهد در کجای مذاکره سکوت و در چه لحظهای سکوت کند. بخشی از گوش دادن شاید کلمۀ "نه" از مشتری باشد که فروشنده باید توان شنیدن آنرا داشته باشد. "نه" شنیدن نباید باعث از بین رفتن اعتماد بنفس فروشنده شود.
5. فروشندگان موفق به پیشرفت شرکت خود علاقهمند میباشند. آنها به شرکت خود دلبستگی دارند و هنگامی که برای تولیدات و خدماتشان تبلیغ میکنند این دلبستگی کاملاً در کلام آنها مشهود است. از این رو، هر چه بیشتر در حرفه خود شور و اشتیاق داشته باشند، شانس موفقیت آنها بیشتر است. دلیلش واضح است وقتی به آنچه انجام میدهند عشق می ورزند در کار خود تلاش بیشتری میکنند. وقتی درباره خدمات یا محصولاتی که عرضه میکنند شور و شوق دارند اشتیاق و علاقه آنان در هر گفت وگویی نمایان میشود. شرکتها از وظایف محول شده به فروشندهای که به کارش اشتیاق ندارد هیچ سودی نمیبرند. ریسکپذیری و غلبه بر ترس، همچنین غرور شخصی و سازمانی پیشرفت در فروش را افزایش میهد. این غرور مستلزم آن است که فرد فروشنده به کالا یا خدماتی که عرضه میکند اعتماد کامل داشته باشد و شرایط مناسب را براساس باور خود مهیا سازد.
6. فروشندگان موفق پرشور و با انرژیاند. آنها همیشه دارای روحیهای مثبت هستند، حتی در زمان سختیها نگران و دلواپس نیستند. آنها به ندرت از نقاط ضعف کمپانی یا تجارت صحبت میکنند. هنگامی که با وضعیت ناخوشایندی روبه رو میشوند، به جای ناامیدی تفکر خود را روی نقاط و عناصر مثبت موضوع متمرکز میکنند. اعتماد بنفس لازم و به دور از استرس و خوداتکایی کافی میتواند این حِس را در فروشندگان بوجود آورد. فروشندگان خوب حرفۀ خود را از تهِ قلب دوست دارند و انرژی لازم را از عشقی که نسبت به حرفۀ خود میورزند، بدست میآورند. این دوست داشتن باعث بوجود آمدن نگرش مثبت در کار میشود که خود میتواند در امر فروش کمک کند. همچنین داشتن مهارتهای ارتباطی بالا میتواند ناشی از عشق به این گرایش از بازرگانی باشد.
7. فروشندگان موفق مسئولیت نتایج کارشان را به عهده میگیرند. اگر در فروش سهمیه خود موفق نشوند، مسائل داخلی، کمپانی یا رقبا را مقصر نمیدانند. بلکه تنها عامل ناکامی را خود میدانند که نتایج کارشان را تعیین میکند و آنچه که لازم است انجام میدهند. بطورکلی اگر شخص به خدماتی که عرضه میکند، اعتماد داشته باشد و صداقت و رفاقت را با خریدار رعایت کند و همچنین واقعاً با استراتژی برد-برد وارد معامله شود، براحتی میتواند تمامی مسئولیتهای بوجود آمده را بر دوش گیرد. آنها مشتریهای خود را دوست دارند و به تبع آن مسئولیت، سود و رضایت مشتریان برای آنها اهمیت دارد.
8. فروشندگان موفق سخت کوشاند. بسیاری از فروشندگان اکثراً میخواهند موفق باشند اما برای کسب موفقیت چندان تلاش نمینمایند. فروشندگان موفق منتظر نمیشوند تا شانس به طرفشان بیاید خودشان دنبال آن میروند. آنها اغلب زودتر از دیگر همکارانشان شروع به کار، کرده و دیرتر از بقیه محل کار را ترک میکنند. بیشتر به مشتری تلفن میکنند، و در این زمینه پیگیری مینمایند، با مردم بیشتر گفت وگو میکنند، و فروش بیشتری نسبت به همکارانشان دارند.
9. فروشندگان موفق بیشتر در دسترس مشتریهایشان هستند. آنها میدانند ارتباط دائمی با مشتریها به حفظ مشتری کمک میکند بنابراین، تماسهای متنوعی با آنها برقرار میکنند. آنها کارت تشکر، تبریک تولد و تبریک سال نو برای مشتریها میفرستند. تلفن میکنند و زمانبندی منظمی جهت در دسترس بودن به مشتریان خود اعلام میدارند. لیست قیمتها را برای مشتریهایشان ارسال مینمایند. پیوسته مراقبند راههای جدیدی را ابداع کنند تا نامشان در ذهن مشتری حفظ شود. لازمۀ در دسترس بودن در واقع همان حِسِ رفاقت، نیل به پیشرفت و اعتقاد به فروش دائم است.
فروشنده موفق در خریدار اشتیاق به خرید ایجاد میکند. تجارت جهانی امروزه بیشتر از گذشته در رقابت است، و بیشتر فروشندگان میپندارند قیمت تنها عامل انگیزه خرید است. حال اینکه فروشندگان موفق گر چه تصدیق میکنند قیمت در هر فروشی عامل تعیینکننده است اما عوامل دیگری نیز برای به فروش رساندن کالاها درنظر میگیرند. آنها میدانند که اطلاع رسانی مناسب به خریدار میتواند برای کالا ایجاد جاذبه کند. آنها میتوانند با هر مشتری که روبه رو میشوند این جاذبه را ایجاد کنند.
براساس هرم مازلو نیازهای انسانی طبقهبندی شده است. این نیازها با توجه به شرایط اقتصادی-اجتماعی قابل طبقهبندی است. از آنجا مشتری منافع و لذتهای کالا را میخرد و معنی لذتها در میان انسانها یکسان نیست، فروشندۀ موفق کسی است که با حسِ همدلی بتواند نیازهای مشتری خاصِ خود را تشخیص دهد و براساس آن کالای خود را معرفی نماید. تمامی این نیازها (عینی و ذهنی) که برای خریدار وجود دارد، باید برای فروشنده واضح و روشن باشد و او بتواند با تشخیص سریع آنها، شرایط فروش را تغییر دهد. این تغییر شرایط بگونهای است که محدودیتهای مشتری (علیالخصوص در پارامترهای عینی) کمتر شود و با توسل به ارائۀ الگوی مناسب در پارامترهای ذهنی خریدار را به سوی خرید مناسب سوق دهد. از آنجا که نیازها و برداشت مشتری تعیین کنندۀ محدودیت یا مزیت کالای فروشنده است و در واقع این کالا نیست که قوت و ضعف دارد، فروشنده میتواند تا حدودی بر برداشت مشتری خود تاثیر داشته باشد.
فروش ساختاریافته
برای انجام این فرآیند گام به گام لازم است فروشنده مراحل را بصورت اکتسابی فرا گیرد و سپس با کمک شرایط خود (با توجه به نکات بالا) با مشتری ارتباط برقرار کند. بدیهی است هر مقدار که توانایی فروشنده در پارامترهایی که یک فروشندۀ موفق باید داشته باشد، بیشتر باشد، فروش موفقتر خواهد بود.
- اولین مرحله تماس و ارتباط با مشتری است. مراحل، شرایط و نوع برقراری تماس با مشتری روشهای گوناگونی دارد که بسته به شیوۀ فروشنده است و میتواند اکتسابی باشد.
- مرحلۀ بعدی طرح و پرسش سئوالاتی است که فروشنده را با نیازهای خریدار آشنا میکند. طرح سئوالات باید بنابر شخصیت و شرایط فروشنده باشد.
- مرحلۀ سوم حصول اطمینان از درک صحیح نیازهای خریدار است. طرح یک جملۀ استنباطی میتواند راهگشای اطمینان از درک صحیح نیاز خریدار باشد.
- مرحلۀ بعدی کسب تعهد و اطمینان از خرید برای فروشنده است. در ایران برای اینکار کالا را بستهبندی میکنند یا از جملۀ " امیدوارم برای شما کارایی لازم را داشته باشد" استفاده میکنند!!!
- مرحلۀ پنجم ارائۀ محصول است. این مرحله یکی از مهمترین مراحل فروش است که پیشرفتهترین تطابق انسانی صورت میگیرد.
- مرحلۀ نهایی خاتمۀ فروش است. اگر در این مرحله به موقع فروش را پایان ندهیم در واقع مانع تصمیمگیری صحیح خریدار شدهایم. این مرحله مهمترین بخش فروش است و میتواند موفقیت فروشنده را تنظیم کند. این بخش دارای روشها و تکنیکهایی است که در صورت عدم رعایت آنها، موانع و مشکلاتی در مرحلۀ نهایی و در واقع در پروسۀ فروش پیش میآید.
نکات مهم برای هر فروشندۀ حرفه ای
هر فروشنده باید اطلاعاتی در خصوص تواناییهای خود داشته باشد. این اطلاعات براساس داشتههای او، تجربههای او و اطلاعاتی که او راجع به خود از دیگران میگیرد بدست میآید. قبل از اینکه شخصی بخواهد تبدیل به فروشندهای حرفهای شود باید این تواناییها را بسنجد و بتواند وارد این حرفه شود. این تواناییها شامل موارد زیر است:
- آیا شما شنوندۀ خوبی هستید؟
- آیا شما توانایی حل مسئله را دارید؟
- آیا دارای روابط عمومی خوبی هستید؟
- آیا به جزئیات توجه دارید؟
- آیا فرد انعطافپذیری هستید؟
- آیا واقعاً به این شغل علاقه مندید؟
- میزان ریسکپذیری مالی شما به چه میزان است؟
بدیهی است جواب مثبت به این سئوالات بسته به خصوصیاتی است که هر شخص ممکن است داشته باشد و جواب به آنها بسته به تاریخ، میزان اطلاعات و نظرات اطرافین هر فرد دارد.