مقاله پیدایش خط
دانش پیشرفته امروز بشر مرهون و مدیون پیدایش و ایجاد و ابداع و پیدایش خط بوده است. آنچه را بشر امروز تحت عنوان « دانش » در اختیار دارد نتیجه و ماحصلی است که از پیدایش خط به دست آمده است. پس شکی نیست که پیدایش خط بزرگترین گام در راه پیشرفت فرهنگ و ادب و هنر بوده و هر ملتی مخترع و مبتکر خط در جهان شناخته شود در واقع پایه گذار فرهنگ و دانش جهان شناخته می شود. توجه به اینکه خط از آغاز پیدایش تدریجی تحولات و دگرگونی های زیاد دیده دانشمندان مراحل آنرا به چهار دسته تقسیم کرده اند.
1- خط تصویری « هیروگلیف»:مربوط به زمانی است که هنوز بشر زبان باز نکرده بود و لغتی نمی شناخت برای نشان دادن فکر و اندیشه خود نشانه ها و خطوطی بر سنگ و غیره رسم می کرد و بدین وسیله خواسته های خود را به دیگران تفهیم می کرد.
2- خط علامتی: در این مرحله به تدریج شکل اشیا را مختصر تر کرده و به علامتی تبدیل کردند که آنرا از معنای اصلی خارج و برای معنای مجازی استفاده کردند. مثلا با دیدن سر شیر بزرگی و تسلط را تصور می کردند و...
3- خط هجایی یا آهنگی: در این دوره حروف مصور تبدیل به حروف هجایی شد که با تغییر صوت و آهنگ معنی نیز تغییر می کرد مانند( بهمن) ( به – من ) و ...
4- خط الفبایی: که آخرین مرحله تکامل خط بشمار میرود. در مورد تاریخ پیدایش خط و ملتی که مبدع و مبتکر آن در جهان بود نمی توان نظر قاطع داد بلکه پیدایش حتی یک سنگ نوشته کل تحقیقاتی که تا کنون انجام شده قابل تغییر می باشد. پس تمام نوشته ها بر اساس مدارکی است که تا کنون بدست آمده است. ابوریحان بیرونی دانشمند ایرانی در قرن چهارم پژوهش و تحقیقی در باره خط داشته که به علت کمبود و غیر قابل دسترس بودن نمی تواند صد در صد مقرون به حقیقت باشد
تحقیقات در این باره به صورت علمی تقریبا می شود گفت که از قرن هفدهم میلادی آغاز گردیده است. امروز با پیشرفت باستان شناسان در امر شناخت و کشفیات آثار تمدن گذشتگان بر اساس مدارک و اسناد موجود دریافتد اند که فینقی ها مخترع و مبتکر خط نبوده اند بلکه سومری ها پیش از آنان دارای خط بوده اند.
خط در سومر مراحل مختلف را طی و از خط تصویری و ایدئو گرامی بصورت خط میخی علائمی در آمده و از این خط مقدار زیادی روی مهره های استوانه ای در دست است. مردم انزان یا انشان که همجوار سومریها بودند خط میخی را گرفته و با تقلیل علامت آنرا ساده تر نمودند.
بنابر این مردم انزان که آریایی نژاد بودند وارث فرهنگ سومر می باشند که به غلط تعدادی از محققان به علت وابستگی های (سیاسی ) و با توجه به اینکه هر قوم و ملتی که مخترع خط در جهان شناخته شود در واقع بانی فرهنگ و دانش جهان شناخته می شود و اگر سومری ها را بنیان گذار و سپس آریایی بدانیم برای اقوام سامی که مدعی هستند که فرهنگ و تمدن جهان مرهون آنان است چیزی نمی ماند از روی حقایق گذشته و با تحریف اینکه باستان شناسان در اثر تحقیقات باستان شناسی روشن کرده و اعلام داشته اند که سومری ها آریایی بودند باز با تردید و رد کردن و نسبت دادن آنان به شنعار به جای سومر می خواهند برای ملل سامی نژاد رقیبی شناخته نشود، بلکه سومری ها متعلق به قوم سامی نژاد بنی اسرائیل می شود و پس از اینکه سومری ها از بین رفتند وارث فرهنگ و تمدن این قوم شناخته می شوند، بدین معنی که قوم سامی نژاد آکد وارث سومری ها می گردد و سپس قوم سامی نژاد بابل وارث آکد می شود و سپس قوم سامی نژاد آشور وارث بابل و آنگاه قوم کلده وارث آشور و سر انجام قوم آرامی که پس از توجیح « از نظر یهودیان» معلوم می شود همان قوم بنی اسرائیل با یهود است وارث مدنیت و فرهنگ سامی نژادان می شود ومقصود اصلی که همان نسبت این اختراع به قوم بنی اسرائیل است حاصل می آید، در حالی که سعی کرده اند سرزمینی را که قسمتی از خوزستان و جنوب عراق کنونی بود با شنعار تورات یکی بدانند و اسرار اینکه شنعار همان سومر است این توهم را بوجود می آورد که می خواهند سرزمین های خوب ایران را مهد یهود قلمداد کنند و سپس شنعار را با ایلام یکی کرده و خط آنان آرامی می شود بعد بگویند آرامی یعنی عبری و به همین ترتیب اختراع خط را به بنی اسرائیل می رسانند و این تحریف آنان استادانه صورت می گیرد که تا مدتی تعدادی از محققین را نیز به انحراف می کشاند مع ذالک با تمام این کوششها مشکلی بر سر راه داشته اند و آن اینکه در تاریخ ایرانیان را مبتکر خط الفبایی میخی خوانده و شناخته اند. خط الفبایی میخی ایرانی نخستین خط الفبایی میخی جهان است و قدمت آن حد اقل تا آغاز دوران مادها می رسد و در میان آریاییان رواج داشته و مردم سرزمین انشان که نیاکان هخامنشیان بوده اند با این خط آشنایی داشته اند و با آن لوح های سنگی و فلزی را می نوشتند. در کتاب خط و فرهنگ (تالیف مرحوم ذبیح بهروز) خط میخی پارسی باستان دارای سی وشش علامت بیشتر نیست در صورتیکه خط « بابل سومری» دارای هشتصد علامت اصلی است و از ترکیب آنان با هم هزار نقش مرکب پیدا می شود که هر یک ممکن است به چند وجه خوانده شوند
وچندانکه در تحقیق باستان شناسان آمده خط سومری تا قرن هفتم پیش از میلاد هنوز در بابل و آشور رواج داشته و حتی زبان سومری زبان علمی و دینی این دو قوم بوده است. پس ملتی که بعد از دو هزار سال نتواند چند علامت برای سهولت به کار بردن خط سو مری که با زبانشان سازگار نبود وضع کنند چگونه می توانند مبتکر و ناشر خط و فرهنگ در میان ملل جهان شناخته شوند.
جهت روشن شدن پیدایش خط در ایران قبل از هر چیز نیاز داریم تا در مورد قدمت اوستا تحقیقی بعمل آوریم زیرا پیدایش خط در ایران با اوستا همبستگی دارد و برای اینکه بفهمیم اوستا در چه تاریخی تدوین یافته ناچار باید بدانیم که زرتشت در چه زمانی می زیسته است.
در رساله ای که سهراب جمشید جی بولسار دانشمند یاری در باره قدمت خط اوستا نوشته نشان می دهد که خط اوستا به هیچ وجه ماخوذ از خطوط سامی نیست و خطی است که از حروف علائمی و نقشی پایه و بنیان گرفته و چندین هزار سال قدمت دارد.
در روایات خارجی و داخلی زمان زندگی زرتشت را پنج هزار سال پیش از جنگ های ترویا دانسته اند. ارسطو ظهور زرتشت را برابر شش هزار و سیصد و چهل و هشت سال قبل از میلاد مسیح به آسیا دانسته اند و چون زرتشت آریایی می باشد این تاریخ نمی تواند صحت داشته باشد و در حدود شش هزار سال قبل از میلاد اروپاییان دارای هیچ گونه فرهنگ و تمدنی نبوده اند.
یکی دیگر از دلایل عقلانی و منطقی که مسلم می دارد مبتکر خط ایرانی ها و آریایی ها بوده اند وجود خطوط متنوع در میان آریایی هاست.
تاریخچه پیدایش خط در ایران
اشتغال یه کارهای کشاورزی و دامداری و کوه گردی آریائیها را بی نیاز از این داشته بود که چون مردمان تاجر پیشه و سوداگر سایر کشورهای قدیمه شرق به فکر اختراع و اقتباس خط برآیند.
بنابر این بدو ورود به هر سرزمینی فاقد خط بودند لیکن بهر جا که راه میافتند یا از ساکنین بومی و یا از همسایگان ،خط را فرا میگرفتند.مادیها و پارسیها که از شعبه بر جستهآریائیها بوده اند و ساکن شمال و مرکز و مغرب و جنوب فلات ایران گردیدند و به کار مداوم مشغول بودند همین حال را داشتند و از بدو مهاجرتشان به ایران تا چندین قرن آثار خطی از آنها دیده نشده و آنچه محقق است خط را از کشورهای نیرومند و متمدن مجاور خود چون اشور و ایلام که ئهر کدام بنوبه خود زمانی در کشورهای همسایه صاحب نفوذ بوده اند فرا گرفتند.
از ساکنین قدیم و بومی ایران نیز قبل از ورود آریاها قدیمی ترین آثار خطی که البته بطور اشکال و نقاشی در ایران مرکزی دیده شده فقط روی لوحه خشتی و مهر هائی است که ضمن اشیاء طبقه چهارم تپه سیالک کاشان پیدا شده .
تاریخ این اثر را (هیئت علمی فرانسوی در سال ۱۹۳۴ م) مربوط به اوایل هزاره سوم پیش از میلاد (بین ۳۰۰۰ تا ۲۸۰۰ ق.م )میدانند و این بعد از زمانی است که آن خطه مورد هجوم عیلامیها قرار گرفته و شهر را به کلی سوزانده بودند و میرساند که در این تاریخ خطی به صورت شکل رایج گردیده که شاید پس از مراجعت عیلامیها و متروک ماندن تپه نامبرده خط نیز فراموش شده باشد زیزا تا زمان هخامنشیان ضمن کاوشهائی که تا این تاریخ در نقاط مختلف ایران به عمل آمده جز این علائم اثر دیگری که معرف خط باشد یافت نشده است.
اظهار نظر بالا راجع به یافت نشدن مدارک خطی قبل از خط میخی پارسی تا این تاریخ است که اثری مکشوف شده ولی البته تا در سایر نقاط ایران مخصوصاً نقاط شرقی و بالاخص در زیر شهر همدان فعلی (هکمتان قدیم مرکز دولت ماد ) که کانون قدیمترین آثار تمدن مادیها . آریاهای ایرانی میباشد کاوشهای اساسی و دامنه دار عملی صورت نگیرد نمیتوان از فقدان آثار خطی مربوط به ادوار گذشته مخصوصاً مادیها که تمدنشان مرتبط با پارسی ها بوده است بکلی مایوس بود و تا حدی نیز منطقی بنظر نمیرسید که یک قوم متمدن (مادیها و پارسیها )چندصد سال بدون خط بسر برده باشند در حالیکه همسایگان آنها (آشور-عیلام-ارارتو)دارای خط بوده اند.
از قول راولین سن گفته شده است که مادیها سبب شدند تا ایرانیها بجای الواح گلی کاغذ پوستی و قلم بکار برند میتوان تصور نمود که نوشته های مادیها از همین لحاظ که روی کاغذ پوستی بوده پوسید و از بین رفته است ولی این گفته عمومیت نمیتواند داشته باشد چه نمیتوان متقاعد شد در حالیکه تمام کشورهای آسیای غربی نوشته های خود را روی خشتهای گلی مینوشته ، مادیها و پارسیها که خط خود را از آنها اقتباس کرده باشند کلیه کتیبه های خود را روی پوست نوشته باشند و همه پوسیده و از بین رفته باشد خصوصاً آنکه پیدایش در قباله پوستی مربوط به زمان اشکانیان در اورامان ثابت نمود که چنانچه نوشته هائی روی پوست بوده خاک و هوای مناسب برای نگهداری آنها بوده و قطعا چنانچه نظائری داشته بین حفاریها دیده شده بود.
به علاوه چون خط میخی پارسی ساده ترین و اسان ترین انواع خطوط میخی است حکایت از این مینماید که قرنها پیش از گسترش دولت هخامنشی ، مادیها و پارسیها خط را از همسایگان غربی خود اخذ و بتدریج در آن دخل و تصرفاتی نموده و به صورت سهل و ساده تری که در کتیبه های هخامنشی نمودار گردیده ،در آورده باشند.
خط زمان هخامنشی ها میخی پارسی بوده که ساده ترین نوع خط میخی میباشد و قدیمیترین نوشته مربوط به این دوره که تا کنون بدست آمده دو لوحه زرین آریارمنا (حدود ۶۱۰ تا ۵۸۰ ق.م) جد بزرگ و آرشاما جد داریوش کبیر و سپس کتیبه های میخی مکشوفه و موجوده در پاسارگاد بنام کورش کبیر میباشد. وجه تسمیه خط میخی از این جهت است که حروف آن به شکل میخ میباشد . اروپائیان آنرا سه گوش و عربها مسماری مینامند.
این نام را نخستین بار انگلبرت کمفرت آلمانی در اوائل قرن هجدهم که این اشکال را دید چون شبیه به میخهای نوک تیزی بوده و از آن به بعد این خط به خط میخی معروف گردیده است محققین و استید خطوط قدیمه ، اکثراً معتقدند که خط میخی نخستین بار توسط سومریها (ساکنین جنوبی جلگه بین النهرین )اختراع گردید این خط در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد بصورت نگاری و نقوش بوده و از دوره (اوروک ۳۴۰۰ تا ۳۱۰۰ ق.م) به بعد تحولی در آن پیدا شده و متدرجاً به صورت علامت و سپس آهنگی در آمد و سایر کشورها از قبیل اکدیها،بابلیها ،عیلامیها ،آشوریها خط خود را از سومریها اقتباس نمودند نه تنها کشورهای مجاور بلکه قبائل دور دست امثال هیتی ها و مینانیها در شمال سوریه و آسیای صغیر و ارارتو (وان) از آشوریها و بابلیها گرفته و ایرانیها (مادیها و پارسیها) از آشوریها و عیلامیها یا از هر دو اقتباس نمودند، زیرا هنوز به طور تحقیق مسلم و معلوم نگردید که آیا آشوریها و بابلیها خط را اقتباس کردندیا از عیلامیها –بعضی از محققین مخصوصاً اپر معتقدند که خط میخی پارسی پس از سقوط آشور توسط مادیها و پارسی ها از خط آشوری اقتباس گردیده و هر یک از اشکال و علامات ساده گردیده تا آنجا که در قرن ششم پیش از میلاد حروف کافی برای کلیه اصوات تهیه شد و خط آشوری بخط الفبائی پارسی تبدیل گردید.
ولی چون برای پاره ای از مقاطع هجائی مانند " ک کو جا جی ما می"حروف مختص اعراب نبود بنابراین حروف مخصوص تعبیه شد که با حروف بی صدا تفاوت داشته باشدو حرکت جزء آن حروف شده باشد مثلا حروف (م) با فتحه یک جور و با کسره جور دیگری و با ضمه به شکل دیگری نوشته می شده.
در هر حال آنچه به تحقیق پیوسته است و کتیبه های عیلامی و بابلی کنار کتیبه ها ی پارسی مؤید آن است خط میخی هنگامی بدست ایرانیان افتاد در مرحله سوم (نموداری-آهنگی یا هجائی) تحول خود بود ذوق و سلیقه و ابتکار و واقعیت زمان ایجاب نمود تا از جهت تسیل در امر نویسندگی اصلاحات و جرح و تعدیلهائی در آن بشود و اعراب را جزء حروف نموده آنرا به صورت الفبائی که در زمان شهریاران هخامنشی به طرز ساده و روانی مورد استفاده قرار گرفت در حالی که همان هنگام در عیلام و بابل به همان صورت اولیه یعنی نموداری و آهنگی استعمال می شده است
تقلیل حروف از ۸۰۰ حرف بابلی یا ۳۰۰(بیشتر یا کمتر ) حرف عیلامی به ۴۲ حرف و علامت . آسان نمودن کار ن.یسندگی خود یکی از کار های بر جسته و ابتکارات ایرانیان باستان (مادیها – پارسیها )می باشد که با آنکه از خط دیگری اقتباس گردید معهذا یک تصرف بجا و تحولی شگرف در آن بعمل آورده تا آنرا آنقدر آسان و ساده نموده است.
خط میخی بابلی یا آشوری و خط میخی عیلامی یا انزالی از تعداد زیادی علائم و صور که هر کدام قائم مقام الفاظ و معانی خاص بوده تشکیل میافته است.خط میخی پارسی مانند خط هیروگلیف مصری از زیبا ترین خط متروک دنیای قدیم است که در کنارش نقوش تخت جمشید و در سینه کوهها و روی الواح گلی یا سیم و زر هر جا که از گزند روزگار محفوظ مانده به شکل دلپذیر و منظمی جلوه گری مینماید.
در پاره ای از کتیبه ها بقدری این خط واضح و منظم در سنگ کنده شده که طول مدت را از نظر بیننده میبرد و مثل این میماند که تازه از زیر دست حجار بیرون آمده باشد، و همینطور است کتیبه های میخی سومریها و اکدیها و آشوریها و بابلیها و عیلامیها که در عرض کاوشهای یکصد ساله اخیر توسط دانشمندان اروپائی در کشورهای آسیا بدست آمده و مخصوصاً در موزه لوور- بریتیش میوزیوم –موزه عراق ،موزه برلن و آمریکا موجود میباشد.
خط میخی
خط میخی پارسی خطی بوده است الفبائی مرکب از ۴۱ علامت که با دو علا مت به شکل خاصی که مخصوص جدا کردن کلمات از یکدیگر بوده ۴۲ علامت می شود. سه علامت آن حروف صدا دار آوای بوده ۳۳ حرف دیگر از یک حرف بی صدا با یک حرف صدا دار مثل کا خا پا یا کو خو پو ترکیب میافته و از این ۳۳ حرف ۲۲ حرف با فتحه ، چهار تا کسره و هفت تا با ضمه ترکیب شده و پنج علامت نموداری (ایدئو گرامی)که هر کدام مفهوم لغتی را مینمایاند نه تلفظ آن بدین شرح:
و علامات زیر بجهت جدا کردت کلمات از یکدیگر مثل ویرگول در زبان فرانسه و کاما در زبان انگلیسی
سر انجام خط میخی
اشکال خط میخی در نوشتن آن بوده است زیرا حتما باید توسط قلم نوک تیز آهنی و چکش بر روی سنگ ها و الواح فلزی کنده کاری شود یا بر روی خشتهای بزرگ و کوچک از گل رس (خشت نپخته یا آجر)نقش گرددو آنچه از کتیبه های میخی که تاکنون دیده شده مربوط به شاهنشاهان هخامنشی و چه سایر کشورهای آسیای غربی بهمین طور بوده است.
در حالی که خطوط مصری و آرامی و لاتین و سایر خطوطی که از خط فنیقی و آرامی گرفته شده بسهولت میتوانسته اند بر روی صفحات کاغذ یا پاپیروس و یا پوست حیوانات و روی ظروف با قلم نی و مرکب سیاه بنویسند و همین امر باعث بوده که عامه مردم برای احتیاجات روزمره و دادوستد از خط آرامی بیشتر استفاده نمایند و خط میخی خط درباری و سلطنتی گردد
بنابر این پس از سپری شدن امپراطوری هخامنشی این خط دیگر در ایران متروک و منسوخ شد و همان خط آرامی که در زمان هخامنشی ها نیز معمول بوده است و بعدها در زمان پارتها و ساسانیان خط پهلوی اشکانی و ساسانی از آن گرفته شد مورد استفاده بیشتری قرار گرفت و خط یونانی نیز در اثر حمله اسکندر به ایران رسوخ پیدا کرد و تا دیر گاهی که بزمان ساسانیان نیز کشیده میشد و رایج بود تا جائی که روی اغلب مسکوک سلاطین اولیه اشکانی نام پادشاه با خط یونانی است و در کنار اغلب از کتیبه های پهلوی ساسانی ترجمه یونانی آن نیز نوشته شده است
در سایر ملل مجاور ایران نیز پس از سقوط هخامنشیها خطوط میخی بتدریج مهجور و در قرن دوم پیش از میلاد بکلی خط آرامی جای آن را گرفت.
از قرن سوم پیش از میلاد کتیبه ای از آنتیوکوس اول (۲۶۱-۲۸۰ ق.م ) بخط و زبان بابلی بجا مانده است . لوحه هائی نیز در بابل مربوط به اوایل اشکانیان خط میخی پیدا شده که روی سنگ مطالبی مربوط به نجوم و قانون و سرودهای مذهبی نوشته شده است. ترجمه این لوحه های کوچک میخی در اوایل قرن حاضر توسط "ستر سمای یر" منتشر گردید. همانطور که کشورهای باستانی از قبیل یونان،چین،مصر برای پیدایش خط خود افسانه هائی دارند در تواریخ قدیمه، و همچنین در پازند نیز خط را به تهمورث دیو بند پادشاه پیشدادی نسبت میدهند و این افسانه چنین است:
که چون این پادشاه کشور دیوان را مسخر نمود آنها را در حبس و بند خود مقید ساخت و آنان از تهمورث امان خواستند و در ازا گفتند سی جور رسم الخط را یاد خواهیم داد.
تهمورث آنها را زنهار داد و آنها خط نوشتن و چند هنر دیگر به تهمورث آموختند .
بابلهای قدیم بر حسب نوشته برسوس بابلی در قرن سوم پیش از میلاد هیولائی که نیمی از بدنش ماهی و نیمی دیگر انسان بوده بنام اانس از دریا بیرون آمد و بدانها خط و قانون و دانش و هنر و زراعت آموخت. وی شبها به دریا میرفته و روزها به خشکی میامد،و به مردم این فنون را می آموخته، چینی ها روایاتی دارند که ضمن توضیح خط چینی به آنها اشاره ای خواهد شد ودر اساطیر یونانی نیز آمده که کدمس شاهزاده فنیقی از شهر صیدا نوشتن را به مردم یونان آموخت. عین روایت چنین است:
زئوس خداوند بزرگ یونان به هیئت روزگار در آمد. اروپا دختر اگنور پادشاه صیدا را ربود. از دریا گذشته به جزیره کرت آورد و در آنجااز او پسری آمد که نخستین پادشاه آنجا شد . این کدمس در هنگام اقامت خود در یونان الفبای فنیقی را بمردمان آموخت . " هرودوت نیز این قسمت که یونانیها خط را از فنیقیها فرا گرفته اند تائید کرده است.