مدیریت امورفرهنگی
مدیریت فرهنگی چند سالی بیشترنیست که به عنوان یک شاخه مهم ازمدیریت صاحب یک کرسی دردانشگاه های معتبرکشورما شده است. هدف ازایجاد این رشته ، آموزش مدیرانی است که قادربه مدیریت درمحیط ها و سازمانهای دولتی باشند:سازمانها ونهادها ومحیط های فرهنگی شامل صدا وسیما،دانشگاهها ،مدرسه ها ،فرهنگسراها ، خانه های فرهنگ ، موسسه های فرهنگی-مطبوعاتی،خبرگذاری ها، مطبوعات، مؤسسه هایآموزشی، آموزشگاه های هنری ومراکزنمایشی، موزه ها ، گالری ها، مدیریت های فرهنگی ووزارت خانه ها وسازمانھا و کارخانه ها
مدیران فرهنگی علاوه بردانش مدیریت، بایستی دارای توانمندیھای خاصی ازجمله بهره گیری ازروانشناسی، جامعه شناسی، اصول تعلیم و تربیت در زمینه آموزش وآشنایی با مقولات مهم فلسفه ، تاریخ،هنر و ادبیات باشند.
قلمرو سازمان های فرهنگی وفعالیت مدیران آنها عموما"به مراتب گسترده ترو حساس ترازمحیط فعالیتهای سازمانهای دیگراست.مخاطبان مورد نظردرانجام فعالیتهای فرهنگی به دلیل جوان بودن جامعه بیش ازحد انتظاراست و طبیعی است که ضرورت طراحی برنامه هایی متناسب با ذائقه های نو به نو شونده و درحال تغییراین قشر،گوشه ای ازدشواری های مدیریت دربخش فرهنگی را روشن می سازد.
تهدیدات محیطی وحساسیت این قلمرو فعالیت، مدیریت بسیاری ازسازمانهای فرهنگی رابا مسؤولیتهای سنگین ودشواروخطرناک﴿دارای ریسک﴾روبرو ساخته است.یکی ازصاحب نظران درشرایط پیوست درتغییرو بی ثبات جامعه ، مدیریت فرهنگی را به بندبازی درارتفاع ٢٠٠ متری تشبیه می کند که توفیق درآن بسیارتحسین آمیزو کوچکترین اشتباه درآن مصادف با پایان ھمیشگی کاراست. اینک مدیریت درمحیط های فرهنگی به مدیرانی نیازدارد که قلمرو دیدشان وسیع تر، مدارا و صبرشان بیشتر، وپشتکارو امیدواری شان افزون ترباشد
«مدیریت فرهنگی به معنای سازماندهی و اداره امور و فعالیتهای فرهنگی است، مدیریت فرهنگی نظیر هر نوع مدیریت سازمانی دیگر، الزامات خاص خود را دارد. بنابراین در مدیریت فرهنگی تمامی وظایف سازمانی مدیریت (سیاستگذاری، برنامهریزی، سازماندهی، هدایت هماهنگی، نظارت و ارزیابی) در قلمرو امور و فعالیتهای فرهنگی صورت میگیرد».
رشد و توسعه فرهنگی هر جامعه، مدیون مدیریت مدبرانه و مقتدرانهای است که بتواند با اعمال مدیریت فرهنگی، جامعه را از مرحلهای محدود و نامناسب- که فضای تنفس را تنگ کرده- عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگی و توسعه برساند. اگر چنین مدیریتی در جامعه وجود نداشته باشد یا مردم با مدیران ضعیف، کمهوش، ناآگاه و بیتدبیر روبهرو باشند طبعا نباید انتظار شکوفایی فرهنگ و مقولات فرهنگی را داشت.
از یک منظر، «مدیریت فرهنگی» 2نوع است: مثبت و منفی که برای هر کدام از این دو میتوان در طول تاریخ شواهد فراوانی ارائه داد.
مدیریت مثبت فرهنگی
یکی از مدیریتهای مثبت فرهنگی، که با عقلانیت، درایت و شناختی که از انسان داشت جامعهای منحط، آلوده، منحرف، ذلیل و زبون را به اجتماعی پیروز، پاک، مستقیم و عزیز تبدیل کرد و آثار عظیم فرهنگی خود را همچنان تا قرنهای بعد از خود و نسلهای آینده باقی گذاشته است، مدیریت فرهنگی پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله صلیالله علیه و آله است.
نوع دیگر مدیریت فرهنگی، مدیریت منفی است که بر محور نفسانیات شخص مدیر شکل میگیرد. فرهنگ در تفکر چنین مدیریتی چیزی جز بازیچه و ابزاری برای ارضای خواهشهای نفسانی نیست، لذا در حوزه اینگونه مدیران، ریا، تزویر، نفاق، چاپلوسی، شخصیت شکنی و امثال اینگونه خصلتهای پست اخلاقی و رفتاری به وفور جلوه میکند.
مدیریت منفی، از شیوه تفرقه بینداز و حکومت کن بهره میگیرد و آنچه برای او بیمقدار و بیارزش مینمایاند قدر و منزلت انسان است. هر گاه مدیر خدمتی انجام بدهد منت میگذارد، منافع و مصالح سازمانی و مردمی را به پای هوسهای خویش به سادگی قربانی میکند و در نهایت همه این رفتارها و روشهای ضدفرهنگ را بهصورت جریانی فرهنگی درون جامعه وارد میسازد و عاقبت مردم را به سقوط و انحطاط اخلاقی و رفتاری سوق میدهد.
معمولا مدیریت فرهنگی را 2قشر تأثیرگذار، بر عهده دارند؛ عالمان و حاکمان، که هر گاه در جهت منفی و تخریب باورهای اصیل فرهنگی قدم بردارند فاجعهای عظیم در زندگی انسانی بهوجود خواهند آورد.