مقاله روانشناسی درمانی

امروزه آموزش با شیوه های نوینی ارائه میشود و یکی از این شیوه ها آموزش مجازی میباشد که از جهات مختلفی همچون صرفه جویی در زمان و مکان به صرفه میباشد. نخستین گام در راستای آموزش مجازی را میتوان فرهنگ سازی ،ایجاد اعتماد و باور مردم نسبت به کیفیت بالای آموزش و مدرک آن عنوان کرد.
این مرکز با بیش از ۱۰۰ مدرس و اعضای هیئت علمی دانشگاه قرارداد همکاری در جهت تدوین محتوا اعم از جزوات درسی ، امکانات مولتی مدیا و همچنین ضبط فیلم های آموزشی نموده است . در حال حاضر مرکز پارس با اخذ مجوزهای لازم اقدام به آماده سازی بیش از 4۰۰ دوره ی آموزشی در شاخه های مختلف علمی نموده است. یکی از این دوره ها ، دوره آموزشی روانشناسی درمانی یک دوره آموزشی بسیار کاربردی و علمی زیر گروه شاخه روانشناسی در مرکز آموزش مجازی پارس می باشد.

تاریخچه روانشناسی در جهان
روان‌شناسی علمی در ربع آخر قرن نوزدهم به وجود آمد. اما كاوش‌های روان‌شناختی همزمان با طلوع فلسفه آغاز گردید. تفكر روان‌شناختی بیش از 24 قرن، یعنی از دوران فلسفه یونان باستان تا اواخر قرن نوزدهم، بخشی از فلسفه به شمار می‌رفت و در بطن آن رشد یافت. اصطلاح روان‌شناسی (سایكولوژی)، همچون بسیاری از اطلاعات روان‌شناختی ریشه‌ای یونانی دارد و از دو كلمه "psyche" به معنی روح یا ذهن و "logos" به معنی شناخت یا مطالعه تشكیل شده است که معنی تحت‌اللفظی سایکولوژی، مطالعه نفس و شناخت یا علم نفس می‌باشد. ابداع این واژه را به فیلیپ ملانكتون(Philip Melanchthon) در سال‌های 1497 ـ 1560 نسبت می‌دهند. اسامی دیگری نیز در قرن هجدهم و نوزدهم به طور همزمان در مورد این علم به كار می‌رفته است که برخی از آن‌ها عبارتنداز: فلسفه ذهنی، خودشناسی و روح‌شناسی.

فلسفه، طی تاریخ طولانی خود تلاش می‌كرده است كه فطرت آدمی و حیات ذهنی بشر را بشناسد. تمامی عقاید و راه‌حل‌هایی كه فلاسفه برای تشریح فطرت، ذهن، آگاهی، فرایند‌ها و فعالیت‌های ذهنی انسان همچون احساس، ادراك، یادگیری، شناخت، استدلال، اراده و عاطفه عرضه داشته‌اند، ساختار تفكر روان‌شناختی فلسفی را تشكیل می‌دهند. از آنجا كه این تفكر با روش‌های فلسفی و نه تجربی، گسترش یافت آن را روان‌شناسی قبل از مرحله علمی می‌نامند. فیزیولوژی نیز سهم عمده‌ای در ساختن روان‌شناسی جدید داشت. تاثیر فیزیولوژی عمدتا به جدایی روان‌شناسی از فلسفه و ظهور آن به منزله علمی مستقل منتهی شد.
در واقع تاریخچه تفكر روان‌شناختی و دور‌نما‌های تاریخی درباره ماهیت روان و رفتار‌، به یكی از آثار فلاسفه قدیم یونانی، یعنی ارسطو باز می‌گردد كه تحت عنوان "موضوع روان" نوشته شده است. متفكران دیگر یونان قدیم نیز به رشد روان‌شناسی كمك كرده‌اند. مثلا دموكریت(Democrite) تقریبا 400 سال پیش از میلاد، اعلام كرد كه ما می‌توانیم رفتار را بر اساس بدن و روان مطرح كنیم.
افلاطون(427 تا 347 پیش از میلاد) توصیه معلم خود، سقراط را دوباره مطرح كرد: "خود را بشناس". سقراط، معتقد بود كه ما نمی‌توانیم به كمك حواس، شناخت معتبری از خود داشته باشیم. زیرا حواس، واقعیت را درست منعكس نمی‌كند. همچنین سقراط بر اهمیت روان‌شناسی اجتماعی اشاره كرد. او معتقد بود كه، افراد مخلوق‌های اجتماعی هستند كه یكدیگر را عمیقا تحت تاثیر قرار می‌دهند. اكثر تاریخ‌‌نویسان، تولد روان‌شناسی را به عنوان یك معلم به سال 1879 نسبت می‌دهند، سالی كه "ویلهم وونت" اولین آزمایشگاه روان‌شناسی را در شهر لایپزیك آلمان بنا نهاد.

روان‌شناسی در آلمان
روان‌شناسی تجربی در آلمان از سال 1879 یعنی زمانی كه ویلهم وونت اولین آزمایشگاه رسمی روان‌شناسی را در لایپزیك(Leipzig) گشود، آغاز شد. شهرت دایمی و انحصاری وونت در تاریخ روان‌شناسی نه به خاطر نظام فكری یا نظریه‌های او كه بیشتر به خاطر بینان‌گذاری روان‌شناسی علمی است. او از فلسفه و فیزیولوژی، این علم جدید را كه "روان‌شناسی فیزیولوژیك" می‌نامند به وجود آورد. توجه وونت بیشتر معطوف به آزمایش در زمینه "آگاهی و هشیاری" شد. نقش وونت به عنوان یك روان‌شناس تجربی غیر قابل‌ انكار می‌باشد و در حقیقت او را می‌توان بانی روان‌شناسی جدید دانست.
تاریخچه دوران شکوفایی روان‌شناسی تجربی آلمان، بدون در نظر گرفتن مردانی همچون برنتانو، اشتومیف، ابینگ‌هاوس، كولپه و جی.ای.مولر تاریخچه كاملی نخواهد بود. همزمان با افزایش علاقه به روان‌شناسی علوم فرهنگی در دهه 1920 علاقه به روان‌شناسی آزمایشگاهی كاهش یافت و از میزان تاثیر و حمایت علمی نسبت به علم روان‌شناسی در دانشگاه‌های آلمان نیز كاسته شد. در سال 1927 گروهی از روان‌شناسان آلمانی خواستار توجه بیشتر از سوی دانشگاه‌ها نسبت به روان‌شناسی شدند. اما بعد از سال 1933، گرایش به نادیده انگاشتن و محكوم كردن روان‌شناسی قرن نوزدهم افزایش یافت. در سال 1933 ‌كارل اشتومیف، آخرین پیشگام روان‌شناسی آلمان درگذشت. روان‌شناسی علمی آلمان بدون رهبری ارشد و قوی به حال خود رها شد. در نتیجه با روی كار آمدن رژیم نازی، دیگر نتوانست سهمی در پیشبرد روان‌شناسی داشته باشد.
روان‌شناسی در آمریكا
نظریه تكامل، در اواخر قرن نوزدهم به سرعت جای خود را در آمریكا باز كرد و روان‌شناسی آمریكا بیش از وونت، از داروین و گالتون تاثیر گرفت و توسط آنان هدایت شد. وونت، تمامی روا‌ن‌شناسان اولیه آمریکایی را به سبک روان‌شناسی خود تربیت کرده بود. با این وجود، در راه بازگشت این جوانان آمریکایی و گذر از آتلانتیک در پایان قرن چیز بسیار اندکی از نظام واقعی روان‌شناسی وونت انتقال یافت. هنگامی كه این روان‌شناسان جدید به آمریكا بازگشتند، به تاسیس نوعی از روان‌شناسی پرداختند كه شباهت اندكی به آن چیزی كه وونت به آنان آموخته بود داشت.
فرهنگ آمریكا در راستای عمل‌گرایی و سودگرایی جهت گرفته بود و مردم به چیزی ارزش می‌دادند كه فایده عملی داشته باشد. کشور از روان‌شناسی انتظار کاربرد داشت و با تلاش جیمز، هال، كتل و سایر پیشگامان روان‌شناسی آمریکا به آن نایل شد. آنان به مطالعه این مساله پرداختند كه ذهن چگونه عمل می‌كند نه این كه از چه چیزی تشكیل شده است. آنان روان‌شناسی را به دنیای واقعی آموزش و پرورش، صنعت، تبلیغات، رشد كودك و درمانگاه‌ها بردند و از آن چیزی ساختند كه جنبه كاركردی داشته باشد.
فعالیت روان‌شناسان آمریكایی تحت تاثیر سه عامل قرار گرفت:
1. تجربیات آزمایشگاهی وونت
2. فرضیه تكامل داروین
3. مفهوم منحنی طبیعی احتمالات گوس(Gauss)
كه هر سه عامل در تجربیات آزمایشگاهی، مطالعات تكوینی(ژنتیكی) و روش آماری روان‌شناسی آمریكا منعكس شده‌اند.
بنیان‌گذاران روان‌شناسی در آمریكا به استثنای تعدادی، مایل بودند مستقلا آزمایش‌های خود را پیگیری نمایند. مثلا استانلی هال در سال 1926 ـ 1844 و جیمز مك‌كین كتل در سال 1944 ـ 1860 هر دو در لایپزیك با وونت مطالعه نمودند. هال، نهضت مطالعه كودك را در آمریكا اشاعه داد و در سال 1892 به عنوان اولین رییس انجمن روان‌شناسی آمریكا انتخاب گردید. در مقابل، همكارش كتل تاثیر بسزایی در نهضت آزمون‌های روانی و مطالعه روان‌شناسی تفاوت‌های فردی در آمریكا داشت. روان‌شناسی در آمریكا همراه با كشور ‌رشد كرد و به بالندگی رسید. تحول پویا و پرطراوت روان‌شناسی آمریكا در سال‌های 1880 تا 1900 یك رویداد‌ تكامل‌دهنده در علم است.

روان‌شناسی در انگلستان
از روان‌شناسی آزمایشگاهی وونت، اثر چندانی در انگلستان مشاهده نمی‌گردید. فرانسیس گالتون تحت تاثیر فرضیه تكامل داروین، در سال 1869 دست به یك رشته مطالعات ابتكاری در زمینه تفاوت‌های فردی زد كه شامل تحقیقات تاریخی روش تكوینی می‌شدند. ضمنا مفهوم آزمون(Test) را برای سنجش یك خصلت خاص مطالعه نمود و روش همبستگی را به عنوان یك شیوه آماری برای تجزیه و تحلیل ارقام و اعداد ابداع كرد. در تعقیب گالتون، كارل پیرسون در سال‌های 1936 ـ 1857 و اسپیرمن در سال‌های 1945 ـ 1863 در پیشرفت روش‌های آماری پیشقدم گردید و در این رشته انگلستان نقش رهبری را به دست گرفت.

روان‌شناسی در فرانسه
روان‌شناسان فرانسوی از آغاز علاقه‌مند به مطالعه رفتار غیرعادی شدند. در سال 1792 پینل(pinel) بیماران روانی را در یكی از بیمارستان‌های پاریس از غل و زنجیر رهایی داد و در سال 1801 رساله‌ای درباره بیگانگی روانی نگاشت و بیماری‌های روانی را مانند بیماری‌های جسمی قابل درمان دانست. شاركو، برنهایم، ریبو و ژانه از جمله دانشمندان برجسته روان‌شناسی بودند كه در تاریخ روان‌شناسی غیرعادی و روان‌پزشكی فرانسه مقامات شامخی دارا می‌باشند.
دانشمندان فرانسوی همچنین مطالعه هیپنوتیزم(خواب مصنوعی) كه ابتدا به وسیله مسمر(Mesmer) در سال 1779 مغناطیس حیوانی خوانده شده بود، علاقه‌ فراوان نشان دادند.

 

تاریخچه روانشناسی در ایران
چند روایت در زمینة شكل‌گیری روانشناسی در ایران وجود دارد. برخی اعتقاد دارند زمزمة مباحث روانشناسی از حدود سال 1304 شنیده شد، زیرا در این سال، دكتر علی اكبر سیاسی مباحثی دربارة علم النفس یا تربیت در مدرسة علوم سیاسی تدریس كرد. سیزده سال بعد (یعنی در سال1317) دكتر علی اكبر سیاسی، مباحثی را كه در این كلاس‌ها تدریس كرده بود، در كتاب «علم النفس یا روانشناسی از لحاظ تربیت» منتشر ساخت. اگر چاپ این كتاب را مبنای قضاوت بگذاریم، تاریخ روانشناسی در ایران به 72 سال قبل برمی‌گردد. گروهی نیز عقیده دارند روانشناسی علمی از زمانی مطرح شد كه دكتر محمود صناعی در سال 1342 كتاب «اصول روانشناسی» نرمان. ال.مان را به فارسی ترجمه كرد. طبق این روایت نیز نزدیك به نیم قرن از این تاریخ می‌گذرد. بدون شك اگر ما امروزه، می‌توانیم در حوزة روانشناسی به تدریس، پژوهش و درمان بپردازیم و هویت حرفه‌ای خودمان را بر اساس این رشته بنا كرده‌ایم، مدیون كسانی هستیم كه روانشناسی را در ایران مطرح كردند و با كوشش فراوان، این رشته را از بلایای آسمانی و زمینی محافظت كردند و آن را به دست نسل‌های بعدی سپردند. دكتر علی اكبر سیاسی بنیان‌گذار دانشگاه تهران بود و كتاب‌های ارزشمندی در قلمرو روانشناسی تالیف كرد. كتاب «نظریه‌های شخصیت: مكاتب روانشناسی» وی هنوز هم از سوی انتشارات دانشگاه تهران چاپ می‌شود و حتّی در برخی از دانشگاه‌ها به عنوان یكی از منابع درس شخصيّت، تدریس می‌شود. دكتر محمد باقر هوشیار در سال 1317 كتاب «سنجش هوش: روانشناسی علمی» را تالیف كرد. با كوشش‌های دكتر هوشیار بود كه مباحث سنجش هوش و روان‌سنجی در ایران مطرح گردید. اصلاح «ارادة معطوف به قدرت» را دكتر هوشیار اولین بار به كاربرد و امروزه بسیاری از افراد از آن برای واژه‌سازی استفاده می‌كنند. دكتر مهدی جلالی در سال 1332 كتاب «روانشناسی كودك» را تالیف كرد ومنتشر ساخت. دكتر محمود صناعی، بنیان‌گذار موسسة روانشناسی دانشگاه تهران بود. دكتر سیمین رجالی در سال 1344 در مجلة سخن، نظریة آدلر را معرفی كرد و چند صباحی نیز رئیس مدرسه عالی شمیران بود. دكتر مصطفی نجاحی، كتاب «فن روانشناسی تجربی» را سال 1353 در ایران منتشر ساخت. دكتر ولی‌ا... اخوت، MPMI (فرم كوتاه) را در ایران ترجمه و منتشر كرد. ایرج ایمن در مجلة سخن (2فروردین ماه 1332، شماره پنجم، ص385 تا ص 39) مقاله‌ای نوشت تحت عنوان «تاثیر وراثت و محیط بر هوش». وی در تیرماه همان سال در مجلة سخن (شماره هشتم ص 609تا 615) به «معرفی روش رورشاخ در تحقیقات روانشناسی» پرداخت. افرادی نظیر خواجه نوری و صاحب الزمانی نیز در شناساندن روانشناسی به عامه مردم تاثیر گذار بودند. البته ذكر این نكته ضروری است كه اشاره به نام و آثار این افراد به معنای سنت­پرستی و كهنه­اندیشی نیست. صد البته امروزه می‌توان به آثار و كارهای آن‌ها نقدهایی وارد كرد، امّا یادمان نرود كه با معیارهای امروزین به نقد آثار گذشته نپردازیم، هر چند اگر همین كار صورت بگیرد و انصاف به خرج دهیم، برخی از آثار این افراد ممكن است از این داوری سربلند بیرون بیایند. - نبود منابع كافی در زمینة تاریخ روانشناسی در ایران اگرچه تا به حال تلاش‌هایی برای تدوین تاریخ روانشناسی در ایران صورت گرفته است، امّا این تلاش‌ها معمولاً در دام پراكنده‌اندیشی و گسیخته‌كاری افتاده‌اند و ره به جایی نبرده‌اند. بررسی خود این پدیده نیز می‌تواند جالب توجه باشد. دكتر علی اكبر سیاسی در اواخر جلد اوّل كتاب گزارش یك زندگی (ص 295 تا ص302) به گوشه‌هایی از تاریخ روانشناسی در ایران اشاره كرده است. متاسفانه جلد دوّم این كتاب هنوز در ایران منتشر نشده است. به امید روزی كه جلد دوّم این كتاب ارزشمند منتشر شود تا مدركی مستند درباره تاریخ روانشناسی به دستمان برسد. امیدواریم با مطالعه آثار و سرگذشت افراد تاثیر گذار در پایه‌ریزی روانشناسی در ایران به شكل بخشی و استحكام هویت حرفه‌ای خودمان بپردازیم تا این رشته را از دست اغیار حفظ كنیم.
روانشناسی با عنوان علم النفس در ایران

روانشناسی تحت عنوان علم النفس یا اخلاق ، بیش از هزار سال به عنوان یکی از شاخه‌های اصلی فلسفه در مراکز علمی ایران تدریس شده است. از رازی و ابن سینا و ناصر خسرو تا ملاصدرا کمتر متفکری را سراغ داریم که در آثار خود به این علم نپرداخته است. در آثار این دانشمندان نه تنها مباحث اصلی روانشناسی مانند احساس ، ادراک ، عاطفه ، تفکر ، تخیل و تواناییهای ذهنی مورد بحث قرار گرفته ، بلکه حتی با روشهای تمثیلی و شبه تجربی در مورد نظریه‌های معارض در زمینه‌های احساس و ادراک یا لذت و الم داوری شده است.

روانشناسی به عنوان یکی از علوم طبیعی ایران
غرب سنت ارسطویی روانشناسی را چند صد سال بعد با آغاز رنسانس پذیرا شد. اما تا اوایل سده نوزدهم روانشناسی مغرب زمین بخشی از فلسفه باقی ماند، با مباحثی کم و بیش شبیه آنچه در روانشناسی سنتی ایران مطرح بود. با این حال خیزش موج انقلاب صنعتی در اروپا ، روانشناسی آن سامان را به صورت یکی از علوم طبیعی در آورد، در حالی که در ایران کندی آهنگ رشد اجتماعی و علمی و فنی سبب شد که روانشناسی ایران در همان حد سنتی متوقف شود. تنها پس از تأسیس دارالمعلمین و دانشگاه تهران و بویژه دانشسراهای مقدماتی و دانشسرای عامی بود که روانشناسی به صورت یکی از علوم جدید ایران مطرح شد. دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محد باقر هوشیار را باید از نخستین پیشتازان روانشناسی در ایران دانست. کتاب دکتر سیاسی تحت عنوان علم النفس یا روانشناسی از لحاظ تربیت و کتاب دکتر هوشیار تحت عنوان سنجش هوش یا روانشناسی عملی تقریبا بطور همزمان انتشار یافتند.

روانشناسی ایران از دهه 1340 به بعد
به رغم رونق و شکوه آغازین ، تا اوایل دهه 1340 فعالیت چشمگیری در روانشناسی وجود نداشت و این علم یا به عنوان بخشی از برنامه‌های رشته فلسفه و علوم تربیتی و یا به صورت بخشی از دوره‌های تربیت معلم تدریس می‌شد. دهه 1340 را باید دهه گسترش سازمانی روانشناسی در ایران نامید، چون طی این ده سال دوره لیسانس روانشناسی نخست در دانشگاه تهران و بعدها در سایر دانشگاههای ایران تأسیس گردید. در دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس روانشناسی بوجود آمد و مؤسسه روانشناسی بنیان گذارده شد. برخی از این تحولات حاصل کوششهای دکتر محمود صناعی بود که در همان دوره پا به صحنه روانشناسی ایران گذاشت. خدمت بزرگ دکتر صناعی ترجمه کتاب اصول روانشناسی نوشته فرمان مان در سال 1342 بود. در سال 1344 دکتر سعید شاملو بنیان گذار روانشناسی بالینی ایران اولین کلینیک مرکز مشاوره و راهنمایی در دانشگاه تهران را تأسیس کرد و بعدها بتدریج چنین مراکزی در دیگر دانشگاهها تأسیس شد. با گسترش دوره‌های روانشناسی در دانشگاههای کشور کوششهای فراوانی در زمینه تألیف و ترجمه مکتب درسی در این رشته به عمل آمد. از آن جمله اصول روانشناسی عمومی (1348) تالیف دکتر سیروس عظیمی ، کلیات روانشناسی علمی (1349) به ترجمه دکتر امیر هوشنگ مهریار و دکتر رضا شاپوریان. اصول روانشناسی (1352) به ترجمه و اقتباس دکتر محمد ساعتچی.
روانشناسی ایران و پژوهش

پژوهش در روانشناسی جایگاه ضعیفی داشته است. به شهادت کتب و مجلاتی که از بدو رواج روانشناسی نوین در ایران انتشار یافته ، صرفنظر از تحقیقات پراکنده در زمینه استعدادها و شخصیت در سایر زمینه‌ها پژوهشهای جمعی صورت نمی‌گرفت. دکتر محمد قی براهنی علاوه بر انتشار کتابهایی در حوزه پژوهش و آزمونها همچون کتاب مبانی نظری آزمونهای روانی و کتاب روان آزمایی نخستین گامها را در راه فعالیتهای آزمایشی و تجربی یا به بیان دقیقتری ، علمی شدن مفهوم پژوهش و تحقیق در این شاخه از دانش بشری برداشت. نخستین اقدام برای تهیه هنجاریابی آزمونها بویژه آزمونهای شناختی در این مسیر قرار داشت. ضرورت وجود این قبیل آزمونها  و نیز آموزش و پرورش و همچنین برای بسیاری از برنامه ریزیهای آموزشی کلان کشوری از دیر زمان احساس می‌شد.
روانشناسی ایران در دهه‌های اخیر

روانشناسی ایران در دهه‌های اخیر پیشرفت خوبی داشته است. در چند دانشگاه دیگر رشته روانشناسی در مقاطع مختلف تأسیس شده است. مهمترین رخدادهای روانشناسی در طول دهه‌های اخیر تجدید حیات نوین روانشناسی ایران توسط دکتر سعید شاملو بوده است. همچنین ایشان از پیشگامان طراحی سازمان نظام روانشناسی بوده‌اند. از لحاظ کاربرد علم روانشناسی نیز ، در حیطه‌های مختلف گسترش خوبی مشاهده می‌شود، بطوری که در مراکز و مؤسسات و کارخانجات بزرگ حضور بخش روانشناسی احساس شده و برخی از این مراکز و ادارات و کارخانجات اقدام به تأسیس واحد روانشناسی کرده‌اند. کلینیکهای مشاوره و روان درمانی چه به صورت دولتی و خصوصی گسترش پیدا کرده و آگاهیهای عمومی در ارتباط با نقش روانشناسی در زندگی با انجام اطلاع رسانیهای مختلف افزایش یافته است.
روانشناس کیست؟

روانشناس کسی است که رفتار، شخصیت، روابط بین فردی، یادگیری و انگیزش را در انسان به شکل حرفه ای مورد بررسی قرار می دهد. او از یک طرف رابطه بین عملکرد مغز و رفتار را بررسی می کند و از سوی دیگر ارتباط بین محیط و رفتار.
در عرصه‌ی روان‌شناسی، به فردی می‌توانیم عنوان روان‌شناس را اطلاق نماییم که دست‌کم در یکی از رشته‌های روان‌شناسی، دارای مدرک کارشناسی یا بالاتر باشد. روان‌شناسان به‌طور حتم آموزش‌های لازم در زمینه‌ی مسائل مشاوره‌ای و یا روان‌شناسی بالینی را دیده‌اند و زیر نظر اساتید مجرب، دوره‌ی کارورزی را گذرانده و مهارت‌های لازم را کسب کرده‌اند
در بسیاری از کشورهای دنیا، افراد و خانواده‌ها مراجعه به روانشناس را برای خود ضروری می‌دانند. به نظر می‌رسد در ایران هنوز هم برخی از افراد به‌رغم نگرانی و استرس‌های فراوانی که دارند، حاضر به صحبت با یک روانشناس و مشاور نیستند.
روانپزشک کیست؟
روانپزشکان به تشخیص، ارزیابی، درمان و پیشگیری از اختلالات رفتاری، عاطفی و ذهنی می پردازند. به عبارت دیگر روانپزشک، (Psychiatrist) پزشکی است که متخصص تشخیص و درمان بیماری های روانی یا روان درمانی می باشد. همه روانپزشکان برای سنجش و درمان بیماری های روانی آموزش می بینند. روانپزشکان و متخصصان بهداشت روانی تنها کسانی هستند که مرجعیت تجویز دارو برای درمان بیماری های روانی را دارند. برخی از روانپزشکان متخصص در کمک به گروه سنی ویژه ای می باشند، مانند روانپزشک کودکان، که درمان گروه سنی کودکان یا نوجوانان را بر عهده دارند.

تفاوت روانشناس و روانپزشک
روانشناسی یکی از رشته های علوم انسانی است و روانپزشکی از شاخه های پزشکی محسوب میشود.لذا کار روانپزشک تجویز دارو برای بیمار است.در حالیکه روانشناس به آموزش،تعلیم و تربیت،رواندرمانی و آموزش شیوه های صحیح تفکر و رفتار می پردازد.تفاوتهای زیر را بین روانشناس و روانپزشک میتوان نام برد:
روانپزشک برای بیمارش دارو تجویز میکند در حالیکه روانشناس بالینی با روشهای رواندرمانی و گفتگو و آموزش …به درمان بیماری اقدام میکند.
1. روانپزشک با بیماریهای شدید روانی یا جنون هم سر و کار دارد در حالیکه روانشناس با بیماریهای روانی غیر از جنون کار میکند مثل اضطراب ،وسواس،پانیک،فوبیاو اختلالات شخصیت.
2. روانپزشک میتواند بیمار را در بیمارستان بستری کند و برای درمان او از دارو و الکتروشوک استفاده میکند ولی روانشناس حق این کار را ندارد.
3. روانپزشک در درمان بیماریها روی علل فیزیولوژیک تاکید دارد در حالیکه روانشناس روی عوامل یادگیری و تجارب کودکی تاکید میورزد.
4. روانشناس علاوه بر درمان قادر به مشاوره های خانواده و زوجدرمانی هم هست در حالیکه روانپزشک در این زمینه تخصص ندارد.
5. روانشناسی علم وسیعی است که بیش از ۲۰ رشته تخصصی را شامل میشود و همه مباحث آن در مورد بیماری نیست مثل روانشناسی ورزش،روانشناسی مدیریت،روانشناسی رشد و کودک،روانشناسی کار و…در حالیکه روانپزشک که از اسم آن هم پیداست(پزشک) کارش فقط و فقط تجویز دارو برای درمان بیماری است.

مکاتب روانشناسی
پس از آن که روان‌شناسی به عنوان یک علم جداگانه از دل فلسفه و زیست‌شناسی بیرون آمد، بحث درباره چگونگی تشریح و توصیف ذهن و رفتار انسان نیز آغاز شد. نخستین مکتب فکری در روان‌شناسی، «ساختارگرایی» بود که توسط ویلهلم ووندت، بنیان‌گذار نخستین آزمایشگاه روان‌شناسی، ارائه گردید. تقریباً بلافاصله پس از آن، سایر نظریه‌ها نیز مطرح شدند و هر کدام موافقان و مخالفانی یافتند.
در زیر، به برخی از مهم‌ترین مکاتب فکری در روان‌شناسی که بر دانش و درک ما از این رشته تاثیرگذار بوده‌اند اشاره شده است:
1. ساختارگرایی در برابر کارکرد گرایی
ساختار گرایی نخستین مکتب فکری روان‌شناسی است و بر شکستن فرایندهای ذهنی به پایه‌ای‌ترین مؤلفه‌ها تمرکز دارد. مهم‌ترین متفکران ساختارگرا، ویلهلم ووندت و ادوارد تیچنر بوده‌اند.
کارکردگرایی در واکنش به نظریه ساختارگرایی شکل گرفت و به شدّت تحت تاثیر کارهای ویلیام جیمز است. مهم‌ترین متفکران کارکردگرا، جان دیوئی و هاروی‌کَر بوده‌اند.
2. رفتارگرایی
رفتارگرایی در طول دهه 1950، مکتب فکری مسلّط بود. رفتارگرایی که بر پایه کارهای متفکرانی چون جان واتسون، ایوان پاولوف و اسکینر قرار دارد، کلیه رفتارهای انسان را توسط علل و عوامل محیطی، به جای نیروها و عوامل درونی، قابل توضیح و تشریح می‌داند. رفتارگرایی بر رفتار مشاهده‌پذیر تمرکز دارد. نظریه‌های یادگیری از جمله شرطی‌شدن کلاسیک و شرطی‌سازی عامل، مورد پژوهش‌های گسترده‌ای قرار گرفته‌اند.
3. روان‌کاوی
زیگموند فروید بنیان‌گذار رویکرد روان‌کاوانه بود. این مکتب فکری بر تاثیر ذهن ناهشیار یا ناخودآگاه بر رفتار انسان تاکید دارد. فروید عقیده داشت که ذهن انسان از سه عنصر نهاد، خود و فراخود تشکیل شده است. از دیگر متفکران معروف این مکتب فکری می‌توان آنا فروید، کارل یونگ و اریک اریکسون را نام برد.
4. روان‌شناسی انسان‌گرایانه
این مکتب فکری در پاسخ به روان‌کاوی و رفتارگرایی به وجود آمده است. روان‌شناسی انسان‌گرایانه بر خلاف آن دو، بر اراده آزاد انسان، رشد شخصی و خودشکوفایی تمرکز دارد. مهمترین متفکران انسان‌گرا آبراهام مزلو و کارل راجرز هستند.
5. روان‌شناسی گشتالت
روان‌شناسی گشتالت بر پایه این ایده است که ما چیزها را به صورت یک کلّ یکنواخت تجربه می‌کنیم. این رویکرد به روان‌شناسی ابتدا در آلمان و اتریش و در خلال قرن نوزدهم در پاسخ به رویکرد جزئی‌نگر ساختارگرایی پدید آمد. این متفکران به جای شکستن افکار و رفتار به کوچکترین عناصر، عقیده دارند که باید کلّ تجربه را مورد نظر قرار داد. به عقیده آن‌ها، کلّ بزرگتر از مجموع اجزا است.

• گشتالت یک اصطلاح آلمانی است که معادل‌های متعدد از جمله فرم، شکل‌بندی، هیئت و کلّ برای آن پیشنهاد شده است.
6. روان‌شناسی شناخت
روان‌شناسی شناخت، شاخه‌ای از روان‌شناسی است که به مطالعه فرایندهای ذهنی شامل چگونگی تفکر، ادراک، به یادآوردن و یادگیری می‌پردازد. این شاخه از روان‌شناسی، به عنوان بخشی از حوزه بزرگتر علوم شناختی، با سایر رشته‌ها مانند علم اعصاب، فلسفه و زبان‌شناسی ارتباط دارد.یکی از تأثیرگذارترین نظریه‌های این مکتب فکری، نظریه مراحل رشد شناختی است که توسط ژان پیاژه ارائه شده است.

تاریخچه رفتار درمانی

اگر بخواهیم تاریخچه رفتار درمانی را از لحاظ تاکیدی که بر رفتار و اصلاح آن می‌گذارد، بررسی کنیم، می‌توان گفت که این شیوه درمان به قدمت پیدایش تمدن است و اولین تلاشهایی که انسانها برای هدایت افراد همنوع خود و بهبود رفتار آنان انجام داده‌اند، نقطه آغازین آن است. اما به لحاظ علمی می‌توان گفت که رفتار درمانی به دنبال مکتب روانشناسی رفتارگرا بوجود آمده است و در واقع اصول و قوانین این مکتب روان شناسی کاربرد درمانی دارد.
بر این اساس در تاریخچه رفتار درمانی دو دیدگاه عمده شرطی کردن فعال و شرطی کلاسیک پایه و اساس رفتار درمانی است. دیدگاه کلاسیک بیشتر بر یادگیریهای عاطفی تاکید دارد و کاربرد آن در روان درمانی اصطلاحا رفتار درمانی نامیده می‌شود. افرادی چون ولپه ، گلدشتاین ، لازاروس و سالتر از جمله کسانی هستند که در درمان بیشتر از اصول شرطی کردن کلاسیک استفاده کرده‌اند. از سوی دیگر کاربرد شرطی کردن فعال در روان درمانی را تغییر رفتار می‌نامند که افرادی نظیر بندورا ، لیندزلی و رابرت میگر از جمله کسانی هستند که از اصول شرطی کردن فعال برای تغییر رفتار استفاده کرده‌اند.
علاوه بر این دو دیدگاه نظریه یادگیری اجتماعی و یا یادگیریهای مبتنی بر مشاهده ، بخش مهم دیگری را در سابقه رفتار درمانی اشغال می‌کند. در این دیدگاه تقلید یا الگوسازی بخش عمده‌ای از رشد و تکوین شخصیت است و تعدادی از تکنیکهای رفتار درمانی بر اصول این نوع یادگیری استوارند. از سوی دیگر چون رفتار درمانی کاربرد نظریات روان شناسی یادگیری است، در درمان علاوه بر سه رشته فکری فوق از دیگر نظریات متعدد یادگیری نظیر تئوری هال ، تولمن و ... نیز در درمان تاثیر پذیرفته است.
مفاهیم بنیادی نظریه رفتار درمانی
الف) نظریه شخصیت:
رفتار درمانگران توجه چندانی به ارائه نظریه‌ای در زمینه شخصیت نداشته‌اند. آنان در درجه اول این فرض را پذیرفته‌اند که اکثر رفتارهای انسان آموخته شده است و بنابراین می‌توان با استفاده از اصول یادگیری ، رفتارها را تعدیل کرد یا کلا تغییر داد. فرض رفتارگرایان آن است که فرد کششهایی دارد که او را در جهت مشخصی سوق می دهند. این کششها در آغاز جنبه فیزیولوژیک دارند٬ اما از طریق یادگیری اجتماعی سلسله مراتب وسیعی از انگیزه های ثانوی حاصل می شود و این کششها و انگیزه ها فرد را در جهت هدفها سوق می دهند. الگویی که رفتارگرایان بر آن اساس شخصیت را توجیه می کنند٬ همان الگوی یادگیری محرک - پاسخ و یا الگوی محرک - ارگانیزم - پاسخ است.
پاره ای از اصول و قوانین مهم یادگیری که در درک و فهم شخصیت به ما کمک می کنند:
۱- شرطی کردن: بر دو نوع است: شرطی کردن کلاسیک و شرطی کردن فعال
۲- تعمیم: موقعی که محرکهای مشابه با محرکهای شرطی بتوانند پاسخ شرطی را ایجاد کنند.
۳- خاموش سازی: ارائه مکرر محرک شرطی بدون محرک غیر شرطی و یا ارائه مکرر پاسخ بدون آنکه تقویتی صورت گیرد٬ موجب از بین رفتن پاسخ شرطی می شود. این عمل را خاموش سازی پاسخ شرطی گویند.
۴- ضد شرطی کردن: فراین تقویت کردن و یا ایجاد رفتاری است که با رفتاری که ما درصدد خاموش کردن آن هستیم٬ مغایرت و تضاد دارد.
۵- تقویت:هر نوع محرکی است که به دنبال عملی می آید و احتمال به وقوع پیوستن آن عمل را افزایش می دهد.
۶- تنبیه: هر نوع محرکی که به دنبال عمل می آید و احتمال وقوع مجدد آن را کاهش می دهد.

ب) ماهیت انسان:

در نظر رفتارگرایان و رفتار درمانگران ، انسان ذاتا نه خوب است و نه بد، بلکه یک ارگانیزم تجربه گر است که استعداد بالقوه‌ای برای همه نوع رفتار دارد. به اعتقاد این گروه٬ انسان در بدو تولد همانند صفحه سفیدی است که هیچ چیزی بر آن نوشته نشده است. او به منزله یک موجود واکنشگر به حساب می آید که در قبال محرکهای محیطی پاسخ می دهد. رفتارگرایان مفهوم اراده آزاد را مطلقاْ انکار می کنند و اعتقاد ندارند که فرد می تواند به شیوه ای رفتار کند که به حوادث پیشین وابسته نباشد. انسان را موجودی می دانند که بر اساس شرطی شدنش زندگی می کند نه بر اساس عقایدش. رفتار انسان٬ به اعتقاد رفتارگرایان٬ مبتنی بر انگیزه ای نیست که از درون او برمی خیزد٬ بلکه بوسیله نیروهای بیرونی تعیین می شود که ممکن است او هیچ کنترلی بر آنها نداشته باشد و یا به مقدار کمی در کنترل او باشند. بر طبق نظر رفتارگرایان عادات٬ نگرشها٬ آمادگیها و استعدادها ذاتی نیستند و از طبیعت انسان نشأت نمی گیرند٬ بلکه در نتیجه تماس انسان با محیط و به خصوص در نتیجه تعامل او با دیگران تحصیل می شوند.
ج) مفهوم اضطراب و بیماری روانی:

رفتار درمانگران ، اضطراب را واکنشی می‌دانند که بر اساس قوانین یادگیری قابل توجیه است. در دیدگاه آنها بسیاری از حالات غیر عادی روانی ، پاسخهای شرطی هستند که به نحوی تقویت می‌شوند و ادامه می‌یابند. از دیدگاه رفتار درمانگران بسیاری از حالات غیر عادی روانی٬ به خصوص حالات افراد روان نژند٬ پاسخهای شرطی هستند که به نحوی تقویت می شوند و ادامه می یابند. از نظر ولپی٬ رفتار روان نژندی هر نوع عادت پایدار از رفتار ناسازگار است که در ارگانیزمی که از نظر فیزیولوژیکی طبیعی است از راه یادگیری حاصل می شود. گر چه اضطراب و رفتار روان نژندی در نظر بعضیها رفتاری آموخته شده به حساب می آید٬ عده ای از رفتار درمانگران معتقدند که علاوه بر آن اضطراب و رفتار روان نژندی ممکن است زاده قصور فرد در یادگیری طرحهای رفتاری مناسب نیز باشد و فرد اصولاْ پاسخهای لازم را نیاموخته باشد. از نظر سالتر٬ ریشه مشکلات مردم منع است٬ و نوروز ماحصل ممانعت از تحریکهای طبیعی است که به وسیله اطرافیان٬ والدین و اقوام انجام می گیرد. به اعتقاد دولارد و میلر کشمکشهای روان نژندی به وسیله والدین آموزش داده می شود و کودکان آن را فرا می گیرند. نوروز را معمولاْ محصول کشمکش و تعارض کششهایی می دانند که از موقعیتهای تغذیه٬ آموزش نظافت٬ آموزش جنسی و موقعیتهای خشم و اضطراب ناشی می شود. فرد روان نژند فردی است که تمایلات شدیدی به پرهیز دارد. فرد روان نژند از حل مشکلات عاطفی عاجز است٬ زیرا به وضوح از آنها آگاه نیست . از علایم و نشانه های مرضی زیادی رنج می برد.
هدف و انتظار از رفتار درمانی
رفتار درمانی کاربرد اصول تجربی یادگیری برای تغییر رفتار ناسازگار و نامطلوب است. از این رو رفتار درمانگران دقیقا با این مساله مواجهند که مراجع چگونه فرا گرفته است، یا فرا می‌گیرد؟ چه عواملی یادگیری او را تقویت می‌کنند و تداوم می‌بخشند؟ و چگونه می‌توان فرایند یادگیری او را تغییر داد، تا چیزهای بهتری را جایگزین رفتارهای نامطلوب خویش کند؟ هدف اصلی درمان آن است که ارتباطهای نامطلوب میان محرک و پاسخ به نحو مطلوبی تغییر یابند. انتظار از رفتار درمانی ، در واقع تغییر رفتار نامطلوب است.

فرایند درمان
در شیوه‌های رفتاردرمانی مراحل مشخصی طی می‌شود:
1. شناسایی رفتاری که باید دگرگون شود.
2. بررسی و شناسایی شرائطی که رفتار را موجب شده‌اند.
3. شناخت عواملی که به نوعی موجبات ابقا و ادامه رفتار را فراهم می‌آورند.
4. تهیه و ارائه برنامه‌هایی به منظور دگرگون سازی و نیز یادگیری رفتارهای جدید.
تکنیکهای رفتار درمانی:

تکنیکهایی که روان درمانگر در فرایند رفتار درمانی از آنها استفاده می‌کند، عمدتا بر اصول و قوانین نظریات شرطی فعال و کلاسیک و یادگیریهای اجتماعی مبتنی هستند و در مواردی ممکن است از اصول نظریات یادگیری دیگر نیز استفاده شود. اهم تکنیکهای رفتار درمانی به قرار زیر است:
1. شرطی کردن : در این تکنیک رفتار درمانگر به تقویت رفتارهای مطلوب می‌پردازد.

2. خاموش کردن یا حذف رفتار : عبارت است از تضعیف تدریجی و یا حذف یک رفتار که از راه عدم تقویت آن صورت می‌گیرد.

3. آموزش شیوه متوقف کردن فکر : در این تکنیک به مراجع آموزش داده می‌شود، با استفاده از یک محرک قوی ، مثل داد زدن « متوقف کن » ، افکار اضطراب زا و مزاحم خود را متوقف کند.

4. آموزش اظهار وجود : آموزش اظهار وجود تکنیکی است که برای رفع اضطرابهای حادث از روابط اجتماعی متقابل افراد بکار برده می‌شود. مثلا اضطراب ناشی از عدم توانایی فرد در ارائه عقایدش به دوستانش و یا دیگران ، با این تکنیک به خوبی از بین می‌رود.

5. انزجار درمانی : این تکنیک همراه کردن یک محرک نامطبوع است، با رفتارهای ناسازگار و غیرعادی. در این تکنیک از محرکهای تنبیه کننده مثل داروها ، شوک الکتریکی ، تصاویر منزجر کننده و ... برای رفتارهایی مثل ترک عادت استفاده می‌شود.

6. حساسیت زدایی منظم : این تکنیک که بسیار پرکاربرد است، روش ایجاد آرامش عمیق عضلانی به فرد آموزش داده می‌شود سلسله مراتبی از محرکات اضطراب‌زا از ضعیف تا شدید به فرد ارائه می‌شود و بعد از رفع اضطراب بعد از هر محرک و ایجاد آرامش ، محرکات بعدی ارائه می‌شوند.

7. شکل دادن رفتار : در شکل دادن رفتار مشاور در صدد است تا رفتار مطلوبی را در مراجع ایجاد کند. برای این کار مشاور به تقویت رفتارهایی می‌پردازد که فقط شبیه رفتار مطلوب و مورد نظر است، اما در حال حاضر از خصائص رفتاری او نیستند. همین طور پاسخهایی که شباهت بیشتری با پاسخهای مطلوب دارند، تدریجا تقویت می‌شوند و پاسخهایی که کمتر شبیه هستند، بدون تقویت باقی می‌مانند. این رویه آنقدر ادامه می‌یابد، تا رفتار مورد نظر و دلخواه در فرد مراجع شکل بگیرد.

8. الگوسازی : در این تکنیک رفتار درمانگر ، مراجع را با یک الگوی رفتاری مناسب مواجه می‌کند تا مراجع ، اعمال و رفتار الگوی مورد نظر را از راه تقلید بیاموزد. در این فرایند تقویت اعمال تقلید شده و تمرین و تکرار آنها به یادگیری خصیصه‌های رفتاری مورد نظر منجر می‌شود.

9. ایفای نقش : در این تکنیک رفتار درمانگر ، مراجع را به ایفای نقش معینی ترغیب می‌کند تا نوعی بصیرت نسبت به رفتار خود کسب کند و سعی کند رفتار آن نقش را به خود بگیرد.

فروید و نظریه روانکاوی

شرح حال فروید

زیگموند فروید در ششم ماه مه 1856 میلادی در منطقه مراویای اطریش که بخشی از جمهوری چک کنونی است دیده به جهان گشود . نام پدر فروید ژاکوب و نام مادرش آمایی . خانواده فروید از یک خانواده قدیمی یهودی بود که به علت یهودی بودن از اعتبار و اهمیت چندانی برخوردار نبودند . فروید تا سن ده سالگی به مدرسه نرفت و بطور غیررسمی در خانه مشغول فرا گرفتن خواندن ، نوشتن و حساب کردن بود . در خلال سالهای تحصیل همواره شاگردی سختکوش و علاقمند بود بطوریکه در هفده سالگی با بهترین مدارج علمی از دبیرستان فارغ التحصیل شد .

از آنجایی که یهودیان در آن زمان فقط میتوانستند در مشاغلی همچون قضاوت ، پزشکی و بازرگانی فعالیت داشته باشند دامنه انتخابهای او در زمینه علم محدود بود . فروید علیرغم علاقه به علم گیاه شناسی ابتدا به رشته حقوق روی آورد ولی به زودی از آن رویگردان شد و در سال 1873 میلادی به دانشکده وین روی آورد .
فروید یک ماده گرای ملحد و یک فیزیولوژیست طرفدار علم بود . او دید ماده گرایانه و ملحدانه را از مکتب بروک و هلمهولتز گرفته بود . نیمه اول زندگی فروید صرف تحقیقات فیزیولوژی وعصب شناسی شد ولی در هیچیک از این دو زمینه موفقیت چندانی بدست نیاورد . فروید سرانجام پس از تحقیقات فراوان در سال 1881 و در سن 25 سالگی موفق به اخذ درجه دکترا در طب شد . چون فروید برای شروع کار پزشکی خود نیاز به به گذراندن یک دوره کاروزی داشت، در سال 1882 از موسسه بروک استعفا داد و یک دوره سه ساله را در بیمارستان عمومی وین آغاز کرد . پس از شش ماه کار بیمارستانی به کلینیک روان پزشکی تئودور می نرت منتقل شد . درسال 1885 فروید برای تکمیل تحصیلاتش به خرج دانشگاه و نزد شارکو یکی از عصب شناسان نامی قرن نوزدهم رفت . فروید با ترجمه دروس شارکو به زبان آلمانی توجه او را به خودش جلب کرد . در سالپتریه زیر نظر شارکو مطالعاتی در زمینه هیستری انجام داد و به این نتیجه رسید که باید فلج عضوی را از فلج کنشی ( فونکسیونل ) متمایز دانست . شارکو فلج کنشی هیستریک را غده پویای نامرئیی میدانست اما فروید هنوز آنرا نپذیرفته بود .
فروید با مطالعه کتابی به نام تلفیق و کاربرد درمانی آن ، نوشته هیپولیت برنهایم به تاثیر خواب مصنوعی و تلقین در درمان بیماریهای روانی اعتقاد پیدا کرد . پس از مدتی متوجه نارسائیهایی در این شیوه شد و درسال 1891 توجه او به کار ژوزف بروئر جلب شد . بروئر در درمان بیماران از شیوه خواب مصنوعی و نیز پالیش روانی استفاده می کرد . در اینجا بود که فروید به این نتیجه رسید که همان غده پویائی را یافته که شارکو از آن یاد کرده بود . به عقیده فروید سرکوب کردن یک انگیزۀ نیرومند به صدمه روحی منجر میشود و علائم فیزیکی جانشین انگیزه سرکوب شده میشود .

فروید درسال 1908 اولین انجمن بین المللی روانکاوان را تاسیس کرد . وی درسال 1909 به دعوت استانلی هال و بمناسبت بیسمین سالگرد تاسیس دانشگاه کلارک به اتفاق یونگ که یکی از شاگردان باهوش او بود رهسپار آمریکا شد تا سخنرانیهای مبسوطی درباره روانکاوی ایراد کند .
در سال 1928 فروید به بستر بیماری افتاد . دراین زمان بود که نازیها به اطریش حمله کردند و خانه او را تاراج و کتابهایش را سوزاندند . سرانجام فروید در سال 1939 میلادی ، در سن 83 سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت . و امروزه زمینه روانشناسی او با عنوان « روانشناسی نبروی اول » کاربرد علمی و عملی زیادی دارد .
فروید همواره در تجدید نظر عقاید قبلیش کوشا بوده و سعی می کرد که همیشه به اصلاح و تکامل عقاید قبلی خود بپردازد . به عنوان مثال در سال 1920 و در شصت وچهار سالگی به تغییر چند نظریه اصلی خود خود اقدام کرد . از آن جمله نظریه انگیزش را لغو کرد ، نظریه اضطراب را کاملا دگرگون ساخت و از شخصیت تعریف جدیدی برپایه نهاد ، خود و فراخود ارائه داد .
بیشترین تاثیر فروید بر زمینه های مختلف روانشناسی عبارتند از :
1- روانشناسی شخصیت
2- روانشناسی بالینی
3- روانشناسی افراد نابهنجار

ثبت نام دوره آموزشی روانشناسی درمان

نظرات و دیدگاه ها

۷ روز هفته ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم.
کلیه حقوق مادی و معنوی برای وب سایت مرکز آموزش مجازی پارس محفوظ است.
طراحی و توسعه با توسط تیم IT در پارس