مقاله آموزش تجوید قرآن
پیدایش علم تجوید
تقریبا تا قرن چهارم هجری، اصطلاح تجوید قرآن به معنای علمی که به بررسی مخارج حروف و صفات آنها و احکام حاصل شده از ترکیب حروف در کلام گفتاری بپردازد، شناخته نشده بود. همچنین هیچ کتابی در این علم [به طور مستقل] قبل از این قرن شناخته نشده است. در نتیجه، پیدایش علم تجوید به مثابه علمی مستقل، دو قرن پس از دیگر علوم قرآنی و علوم عربیت رخ داد.
در برخی منابع متأخر آمده است که صحابی معروف، عبداللّه بن مسعود ـ رضی اللّه عنه ـ گفته است: «جوّدوا القرآن...» و برخی از متأخران به این روایت استناد کرده اند و پیدایش علم تجوید را به عصر صحابه نسبت داده و گفته اند:
در این نوع از تحقیقات، مواد کافیای که مراحل تطور علم تجوید قرآن را بررسی کند و مراحلی را که این علم پیمود تا علمی مستقل به نام تجوید به وجود آید، تبیین کند، در دست نیست و همه آنچه از مراحل اولیه این علم شناخته شده، این است که اولین شخصی که کلمه [جوّدوا] را در معنای متداول آن به کار برد، ابن مسعودِ صحابی بوده که به مسلمانان سفارش کرده که قرآن را نیکو بخوانید و آن را به نیکوترین اصوات زینت دهید... و چنین به نظر میرسد که سبب پیدایش علم تجوید، پاسخ به دعوت ابن مسعود و به دنبال آن، کوشش برای ضابطهمند کردن اصول تلاوت [قرآن کریم [بوده است.
هنگامی که این روایت را در منابع قدیمی بررسی کردم، دیدم این روایت با آن روایت نخست سازگاری ندارد. در این روایت، کلمه جرّدوا به جای جوّدوا آمده است(2)، پس به نظر من روایت مذکور، ترجیحا در مصادر متأخر تصحیف شده است؛ چرا که متن آن به وسیله اسنادی که به اسانید مصادر قدیمی متصل است، نقل شده و آنگاه، متن، در یک حرف اختلاف دارد.(3) و این روایت ـ اصلاًـ درباره زیادات در کتابت قرآن به شیوه پنجپنج، دهده و اسامی سورهها و مانند آن موضوعات است.
همانطور که میدانیم، در قرآن کریم از ماده (ج و د)، چیزی که در وصف قرائت باشد، نیامده است. همچنین خود نیز در المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی ـ که بر 9 کتاب حدیث در آن اعتماد شدهـ چیزی از آن ماده [در آن معنی] نیافتم. به همین سبب میتوان نتیجه گرفت که کلمه تجوید در عصر نبوی به معنایی که بعدها دلالت یافت، کاربرد نداشته است.
کلمات دیگری در عصر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اصحاب ایشان به معنای کلمه تجوید، متداول بوده است؛ مثل: ترتیل، تحسین، تزیین و تحبیر که این واژگان درباره قرائتی بوده که ویژگیها و صفات گفتار عربی فصیح را رعایت کند و قرائتی که خوشخوانی و ادا در آن رعایت شود.(1) در قرآن کریم از این چهار کلمه، فقط ترتیل آمده است.(2) البته این مطلب بدینمعنی نیست که مفردات ماده (ج و د) در زبان عربی متداول نبوده؛ چرا که میتوان تعدادی از کلمات مشتق از این ماده را مشاهده کرد؛ مثل: «الجیّد نقیض الردیء؛ جاد الشیء جودة و جَودة، أی صار جیّدا؛ أجادنی بالجید من القول و الفعل؛ رجل جواد سخیّ؛ جاد الفرس فهو جواد...».(3)
تجوید، مصدر «جوّدت الشیء» است. دانی گفته است: «و معناه انتهاء الغایة فی إتقانه و بلوغ النهایة فی تحسینه».(4)
کهنترین متنی که در آن، کلمه تجوید به معنای نزدیک معنای اصطلاحی آن آمده، بنا بر مصادری که به آنها آگاهی یافتم، قول ابن مجاهد (متوفی 324 ه .ق) مؤلف کتاب السبعة فی القراءات است. دانی (متوفی 444 ه .) نوشته است:
حدّثنی حسین بن شاکر المسمار، قال: حدّثنا أحمد بن نصر، قال: سمعت ابنَ مجاهد یقول: اللحنُ فی القرآن لحنان: جلیّ و خفیّ: فالجلیّ لحن الإعراب و الخفیّ ترک إعطاء الحرف حقّه من تجوید لفظه.(5)
احمد بن ابیعمر (متوفی بعد از 500 ه .ق) روایت را بدینصورت آورده است: «... و الخفیّ ترک إعطاء الحروف حقّها من تجوید لفظها بلا زیادة فیها و لا نقصان».(6)
زمانی که تجوید به معنای اصطلاحی آن به کار رفت، وقتی بود که نخستین تألیف مستقل در علم تجوید نگاشته شد. ابن جزری در شرح حال ابومزاحم، موسی بن عبیداللّه بن یحیی خاقانی بغدادی (متوفی 325 ه .ق) نوشته است:
تا آنجا که میدانم، او نخستین کسی است که در تجوید، کتاب نوشت و قصیده رائیه او مشهور بوده و حافظ ابوعمرو آن را شرح کرده است... .(1)
و کتابی که ابن جزری در آنجا به عنوان نخستین تألیف در تجوید از آن یاد کرده، قصیده رائیه ابومزاحم خاقانی، مشهور به قصیده خاقانیه است که مطلع آن چنین است:
و لا فخر، إنّ الفخر یدعو إلی الکبر *** أقول مقالاً معجبا لأولی الحجر
تعداد ابیات قصیده به 51 بیت میرسد و ابومزاحم در آن ابیات، موضوعاتی را که بعدها جزئی از علم تجوید شد، مطرح کرده است.
تأثیر این قصیده در کوشش علاقه مندان به علم تجوید، همواره آشکار بوده است. از بین اینها برخی از قصیده اقتباس کرده، به ابیات آن استشهاد کردهاند و برخی در تعارض با آن درآمده و برخی نیز به شرح و توضیح آن پرداختهاند.(2)
با اینکه قصیده خاقانیه، نخستین تصنیفِ مستقل است که در علم تجوید ظهور یافته، اما ابومزاحم [سراینده قصیده] در آن، واژه تجوید را به کار نبرده است. نیز هیچ واژهای که در ریشه، با آن مشترک باشد، در آن نیاورده، بلکه به جای آن، کلمه «حُسْن» و مشتقات آن را آورده است. در صدر بیت 25 میگوید: «أیا قارئ القرآن أحسِنْ أداءه» و در صدر بیت 17 آورده است: «فقد قلت فی حسن الأداء قصیدة».
به کار نبردن کلمه تجوید در قصیده ابومزاحم، بدینمعنی است که این اصطلاح، به رغم ظهورش در آن زمان، مشهور و رایج نبوده است، ولی معاصر وی، ابن مجاهد، در متنی که نقل کردیم، آن را به کار برده است.
نخستین کسی که بعد از ابن مجاهد، اصطلاح تجوید را به کار برد، ابوالحسن علی بن جعفر سعیدی(3) (متوفی حدود سال 410 ه .ق) بود که در آغاز کتابش التنبیه علی اللحن الجلیّ و اللحن الخفیّ آورده است: «... سألتنی... أن أصنف لک نُبذا من تجوید اللفظ بالقرآن» و «و یؤمر القارئ بتجوید الضاد من «الضالّین» و غیرها».(1) بعد از عصر سعیدی، اصطلاح تجوید فراگیر شد.(2)
اگر با نظر ابن جزری مبنی بر اینکه قصیده خاقانیه، نخستین تألیف در علم تجوید بوده، موافق باشیم، پس باید گفت که یک قرن بین تاریخ سُرایش قصیده و تاریخ ظهور کتاب سعیدی التنبیه علی اللحن الجلیّ و اللحن الخفیّ که بعد از قصیده خاقانیه، کهنترین کتاب معروف در علم تجوید و نخستین تألیف مستقل در آن علم به شمار میرود، فاصله است.
هنگامی که به کتاب الفهرستِ ابن ندیم (متوفی 385 ه .ق) مراجعه کردم، کتابی با عنوان تجوید و یا موضوع تجوید، نیافتم. به رغم اینکه ابن ندیم در فنِ سوم از مقاله نخست کتاب، صدها تألیف را در علوم قرآن برشمرده است(3) و این میرساند که علم تجوید در قرن چهارم هجری، هنوز گامهای آغازین خود را میپیموده و کتابهایش در زمانی که ابن ندیم، الفهرست را به سال 377 هجری مینگاشته، مشهور نگردیده بود(4) و تاریخ علم تجوید در قرن چهارم از متون جدیدی که بیانگرِ دقیقِ منشأ این علم بوده باشد، خالی ماند. اگر گامی به جلو نهیم و وارد قرن پنجم هجری شویم، میبینیم که مؤلفاتِ تجویدی، یکی پس از دیگری به منصه ظهور میرسد؛ تا بدانجا که بیشتر تألیفات علم تجویدقرآن را در همین قرن مییابیم.
پس از کتاب التنبیه علی اللحن الجلیّ و اللحن الخفیِّ سعیدی که در پایان قرن چهارم یا اوایل سالهای قرن پنجم نگاشته شد، دو کتاب بزرگ در علم تجوید در اندلس نگارش یافت: یکی الرعایة از مکی بن ابیطالب قیسی (متوفی 437 ه .ق) و دیگری التحدید اثر ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (متوفی 444 ه .ق). از آنچه در مقدمه کتاب الرعایة بدان اشاره شده، درمییابیم که تاریخ حقیقی ظهور تألیفاتِ تجویدی، همان قرن پنجم هجری است. مکی آورده است:
و ما علمت أنّ أحدا من المتقدّمین سبقنی إلی تألیف مثل هذا الکتاب، و لا إلی جمع مثل ما جمعت فیه من صفات الحروف و ألقابها و لا ما أتبعت فیه کلّ حرف منها من ألفاظ کتاب اللّه تعالی، و التنبیه علی تجوید لفظه و التحفّظ به عند تلاوته. و لقد تصوّر فی نفسی تألیف هذا الکتاب و ترتیبه من سنة تسعین و ثلاثمائة و أخذت نفسی بتعلیق ما یخطر ببالی منه فی ذلک الوقت، ثمّ ترکته إذ لمأجد معینا فیه من مؤلف سبقنی بمثله قبلی، ثمّ قوّی اللّه النیّة و حدّد البصیرة فی إتمامه بعد نحو من ثلاثین سنة، فسهّل اللّه تعالی أمره و یسّر جمعه، و أعان علی تألیفه.(1)
در مقدمه کتاب التحدیدِ دانی نیز همان نتیجهای که از قول قبلیِ مکّی؛ یعنی نبودِ کتابهای تجوید در آن زمان، حاصل شد، برداشت میشود... . اگر بتوانیم بر اساس متنی که قبلاً نقل کردیم، بگوییم که مکّی، کتابِ الرعایة را به سال 420 هجری تحریر کرده، ولی به طور قطع نمیتوان گفت که دانی کتاب التحدید را در چه سالی نگاشته است؛ همانطور که نمیدانیم آن را قبل از کتابِ الرعایة نوشته یا بعد از آن.(2)
اما هرچه هست، پیدایش علم تجوید را باید با ظهور قصیده ابومزاحم خاقانی مرتبط دانست و اینکه نخستین نگارشهای این علم، با کتاب التنبیه علی اللحن الجلیّ و اللحن الخفیّ سعیدی و الرعایه مکی و التحدیدِ دانی آغاز شد و آنگاه تألیفات، به طور پیوسته تا عصر کنونی ادامه یافت.
ارتباطِ منشأ علم تجوید با تألیفات یادشده، بدینمعنی است که علم تجوید به شکل متمایز و مستقل [از دیگر علوم] نسبت به ظهور بسیاری از علوم قرآنی و علوم عربیت، با تأخیری افزون بر دو قرن پس از آنها به وجود آمده است و نیز اینکه کوشش علمای عربیت از نحویان، لغویان و علمای قرائات، متوجه همان وظیفهای بوده که علم تجوید، پس از ظهور [مستقل] عهدهدار آن شد. یعنی تعلیم اصولِ گفتارِ صحیح برای ناطقان عربی و دور داشتن آنها از انحراف در تولید آواهای عربی.
تلاش و کوشش لغویان و نحویان در بررسی و تحقیق اصوات و آواهای عربی، تا اواخر قرن چهارم هجری در آثار این افراد خلاصه شده است: خلیل بن احمد (متوفی 170 ه .ق) در مقدمه کتاب العین درباره مخارج حروف و صفات آن؛(3) سیبویه (ابوبشر عمرو بن عثمان، متوفی 180 ه .ق) در الکتاب، به ویژه در باب ادغام؛(1) مبرّد (ابوعباس محمد بن یزید، متوفی 285 ه .ق) در کتاب المقتضب در ابواب ادغام؛(2) ابن درید (ابوبکر محمد بن حسن متوفی 321 ه .ق) در مقدمه جمهرة اللغة؛(3) زجاجی (ابوالقاسم عبدالرحمن بن اسحاق، متوفی 337 ه .ق) در آخر کتاب الجمل، درباره ادغام؛(4) ازهری (ابومنصور محمد بن احمد، متوفی 370 ه .ق) در مقدمه تهذیب اللغة(5) و ابن جنی (ابوفتح عثمان، متوفی 392 ه .ق) در سرّ صناعة الاعراب(6) بعلاوه آنچه به طور پراکنده در برخی کتابها در این دوره آمده است.(7)
اما از کتب قدیمی قرائات که به قرن دوم و سوم هجری برمیگردد، چیز قابل ذکری به ما نرسیده است.(8) کهنترین کتابی که از قرائات به ما رسیده، کتاب السبعة فی القراءات، اثر ابوبکر، احمد بن موسی بن عباس بن مجاهد بغدادی (متوفی 324 ه .ق) است که دکتر شوقی ضیف آن را تحقیق و تصحیح کرده است. در این کتاب، ابواب مستقلی که موضوع اصوات عربی را مورد بررسی قرار دهد، وجود ندارد، بلکه نکات آوایی در اثنای کتاب، به طور پراکنده آمده است.
دانشمندان تجوید، از تألیفات نحویان، لغویان و علمای قرائت به استخراج نکات آوایی [تجویدی] پرداختند و از آنها علم جدیدی پیریزی کرده، نام تجوید را برای آن برگزیدند و تحقیقات آوایی خود را با استناد به همان دستمایه، ادامه دادند و ماحصل تلاشهای علمی خود را بدان افزودند تا به آنجا که علم تجوید به دلیل پیشرفت در تحقیقات آواشناختی، منزلتی رفیع یافت.
به رغم استناد دانشمندان تجوید بر جهود علمای زبانشناس عربی و علمای قرائات، کاری که آنها ارائه دادند، متمایز بود. به نحوی که نمیتوان آن را جزئی از تلاش آنها [زبانشناسان] قلمداد کرد. بلکه تلاش آنها مبدّل به یک کار بزرگ علمی در زمینه آواشناسی گردید. دانشمندان زبانشناس، موضوع اصوات را در چارچوب علم صرف، مورد بررسی قرار دادند، ولی علمای تجوید، فراتر از آنها بدین موضوع پرداختند و اصوات زبان را با نگاهی جامعتر مورد بررسی قرار دادند.
علمای قرائت، کارشان روایت نصّ قرآن کریم و ضبط حروف آن بر اساس نقلِ طبقات علمای قرائت تا صحابه بود. کتابهایی را که قرّاء در وصف قرائات قرآنی تألیف کردهاند، نمیتوان سرآغاز انجام تألیفات تجویدی قلمداد کرد؛ چرا که علم قرائت و علم تجوید، گرچه مرتبط با الفاظ قرآن است، اما در موضوع و روش، با هم تفاوت دارد. از حیث موضوع، علم تجوید به آن اندازه که به «تحقیقِ» لفظ و «نیکو ادا کردنِ» آن که در بین اکثر قرّاء، اختلافی در آن نیست، توجه دارد، به اختلاف راویان نمیپردازد، اما از حیث منهج و روش، باید گفت که کتابهای قرائات، روایی است، ولی کتب تجوید، کتبی درایی بوده، مبتنی بر توانایی دانشمند در تحلیل و توصیف اصواتِ زبان است.
این موضوع از برخی متونی که در کتاب الرعایه مکّی آمده، تبیین شده است. از آن جمله در مقدمه کتاب آورده است:
و لست أذکر فی هذا الکتاب إلاّ ما لا اختلاف فیه بین أکثر القرّاء، فیجب علی کلّ من قرأ بأیّ حرف کان من السبعة أن یأخذ نفسه بتحقیق اللفظ و تجویده و إعطاءه حقّه علی ما نذکره مع کلّ حرف من هذا الکتاب.(1)
در جای دیگر در مبحث مربوط به احکام تجویدِ همزه آورده است:
و قد تقدّم ذکر أصول القرّاء و اختلافهم فی الهمز و تلیینه و حذفه و بدله و تحقیقه و غیر ذلک من أحکامه فی غیر هذا الکتاب، فلا حاجة بنا إلی ذکر کذلک، و کذلک ما شابهه، فلیس هذا الکتاب اختلاف، و إنّما هو کتاب تجویدِ الألفاظ و وقوف علی حقائق الکلام و إعطاء اللفظ حقّه و معرفة أحکام الحروف التی ینشأ الکلام منها، ممّا لا اختلاف فی أکثره.(2)
محمد مرعشی (ملقّب به ساجقلیزاده، متوفی 1150 ه .ق) همه این مبحث را تلخیص کرده، گفته است:
اگر گفته شود فرق بین علم تجوید و قرائات چیست؟ خواهم گفت: علم قرائات، علمی است که در آن، اختلاف ائمه شهرها در نظم قرآن ـ در ذات حروف یا صفات آنهاـ شناخته میشود. اگر در این علم، درباره ماهیت صفات حروف بحثی به میان آمد، در حقیقت، تتمیم مبحث است؛ چرا که مقصود در این علم، بیان این مطلب نیست. اما مقصود علم تجوید، شناخت ویژگیهای ماهوی صفات حروف است و چنانچه از اختلاف ائمه [قرائات] چیزی در آن آمده، در حقیقت، تتمیم بحث است و این مطلب در کتاب الرعایة نیز آمده است.(1)
مرعشی همچنین در کتاب ترتیب العلوم درباره این موضوع مینویسد:
بدان که علم قرائت با تجوید، متفاوت است؛ چه مقصود از علم تجوید، شناخت حقایق صفات حروف، بدون در نظر گرفتن اختلاف در آن است. برای مثال در علم تجوید گفته میشود: حقیقتِ تفخیم چنین است و حقیقت ترقیق، چنان، و در علم قرائت گفته میشود: فلانکس آن حرف را تفخیم کرده و دیگری آن را ترقیق کرده. در این صورت، این گفته که علم قرائت متضمن مباحث مربوط به صفات حروف؛ یعنی ادغام، اظهار، مدّ، قصر، تفخیم و ترقیق است، بیاساس تلقی میشود؛ چرا که اینها همه مباحث علم تجوید است.(2)
تأخیر در نگارش تألیفات در علم تجوید، بدینمعنی نیست که قرّاء، قبل از آن، قرآن را خارج از اصول تجویدی تلاوت میکردند و علمای تجوید، این اصول را بدعت نهاده و خلق کردند، بلکه واقعیت این است که قرّاء قرآن از عصر صحابه تا عصر ظهور مؤلفاتِ تجویدی، بسیار به تجوید الفاظ و اعطای حقّ حروف توجه میکردند و در این کار، بر روایات مؤکّد و اصول ملتزم اعراب در تولید حروف، استناد میکردند. اصول و قواعد علم تجوید در کلام عربی، قبلاً موجود بوده و قرّاء در قرائت و اقراء، بر آن تکیه داشتهاند؛ اگرچه تا آن زمان تدوین نیافته بود.
این موضوع مانند وضعیت قواعد صرف و نحو است که علمای عربیت، این قواعد را در زمانی متأخر، استنباط و استخراج کردند؛ پس موضوع علم تجوید که نظام آواییِ زبان را مورد بررسی قرار میدهد، تحلیل و توصیف آن نظام و استخراج پدیدههای آوایی و وضع قواعدی است که فراگیرنده را به فراگیری و اتقان در آن به هنگام به کارگیری زبان، یاری میدهد. علمای تجوید در این عرصه، به شیوه علمای گذشته عربیت عمل کردند.
نحوه قرائت قرآن در مرحله پیش از پیدایش و نگارش کتب تجوید، از گفته مرعشی روشن میشود. وی مینویسد:
تجوید قرآن را دانشآموز از طریق مشافهه با استاد تجوید فرامیگیرد، بدون اینکه شناختی به مسائل این علم داشته باشد. مشافهه (دهان به دهان) عمدتا ملاک فراگیری است، ولی با وجود علم تجوید، فراگیری با مشافهه آسان شده و مهارت، افزایش مییابد و فراگیرنده را از در افتادن در شک و تحریف، محفوظ میدارد.(1)
بدینترتیب، مسلمانان، نسل به نسل، تجوید قرآن را از همان صحابه تا پیدایش مؤلفات تجویدی، به روش مشافهه رعایت میکردند و مشافهه و فراگیری از استاد زبردست، اساس و پایه قرائت قرآن و اتقان حروف و الفاظ آن بوده است.
انگیزه دانشمندان تجوید در بررسیهای آواشناختی
رویکرد دانشمندان قرائت قرآن به تحقیق در آواهای زبانی و قاعدهمند شدن این تحقیقات در علمی مستقل به نام تجوید، قطعا مسبوق به اندیشه و انگیزه معینی بوده است. برای هموارسازی تبیین این موضوع، به تحقیق در انگیزههای آواشناختیِ علمای عربیت که 5/1 قرن پیش از علمای تجوید به این موضوع توجه داشتند، میپردازیم تا روشن کنیم که آیا دیدگاه علمای تجوید در این موضوع، ادامه همان دیدگاه علمای عربیت بوده یا اینکه در این عرصه، اندیشه و تفکر ویژهای بوده که در تحقیقات خود به آن استناد و تکیه کرده اند.
علمای عربیت یا همان نحویان و لغویان، در بررسی آواهای عربی، بر دانشمندان تجوید، پیشقدم بوده، تحقیقات آنها متلائم و متناسب با نیاز موضوعاتی که بدان میپرداختند، بوده است. مثلاً کسی که مقدمه معجم العین خلیل بن احمد را که لغویان در درستیِ انتساب به این بخش به خلیل اختلاف ندارند و ازهری نیز به آن تصریح کرده است(1)، بخواند، ملاحظه میکند که بررسیهای آواییِ خلیل، مربوط به همان معجم و ترتیب آن و واژگان و ساختار و ابنیه واژگان میشود و توجه وی به ترتیب حروف در بخش آغازین این معجم و ارائه روشی برای آزمایش مخارج حروف، در حقیقت، توضیح و تبیینِ الگویی بوده که در آن کتاب به کار بسته است.(2) همچنین مباحث مربوط به حروفِ ذلقیه، مربوط به ساختار کلماتِ رباعی و خماسی بوده است.(3) نیز تقسیمبندی حروف به صحاح و معتل، مربوط به دستهبندی کلمات در بابهای معجم بود؛ به طوری که وی صحیح را بر معتل مقدم داشت.(4)
در مجموع، بررسیهای آواییِ خلیل، مربوط به روش به کار رفته در تدوین العین؛ یعنی روش آواییِ محض بوده است، اما بررسیهای آواییِ سیبویه در الکتاب، به موضوع ادغام ارتباط داشته است. وی پس از ذکر تعداد حروف عربی و تبیین مخارج و صفات آنها آورده است:
توصیف حروف معجم به این صفات، بدینروی بود که مواردی که در آنها ادغام، پسند و جایز است و مواردی که در آنها ادغام جایز نیست، شناسایی شوند... .(5)
مبرّد و ابنیعیش نیز همین گفته سیبویه را بعدا در جایی که آواهای عربی را بررسی میکردند، تکرار کردهاند.(1) ابن جنّی در مقدمه کتابش، سرّ صناعة الاعراب آورده است:
هماکنون کیفیت و احوال این حروف را از حیث مخارج، مدارج و گونههای آن ذکر میکنم و به بیان حروف مجهور، مهموس، دارای شدّت و رخوت خواهم پرداخت... سپس به طور جداگانه برای هر حرف، بابی را مختص کیفیات تولید آن در کلام قرار میدهم و آن را از جهت اصلی بودن، زائد بودن، صحیح بودن یا معتل بودن، اقلاب آن در حرف دیگر یا اقلابِ غیر آن در آن حرف، بررسی خواهم کرد.(2)
آنچه ابن جنّی در این ابوابِ اختصاصی آورده، چندین برابر مباحث آواییای است که در مقدمه کتاب به بیان آن پرداخته است.
پس بررسی آواییِ علمای عربیت، با اغراض و اهداف مشخص و با موضوعاتی که به آنها میپرداختند، ارتباط داشته است، اما به هر روی، این بررسیها را نمیتوان به عنوان دیدگاهی فراگیر که هدفش تبیین دستگاه آواییِ زبان عربی و دیگر پدیده های آوایی در کلام گفتاری باشد، تلقّی کرد. این سخن، از باب نقد و یا طعن بر کوشش علمای عربیت نیست، بلکه از باب بازگویی حقایق در این عرصه است تا رویکرد علمای تجوید در مسائل آواشناختی در مقام مقایسه با رویکرد علمای عربیت تبیین گردد.
گرایش و رویکرد تازهای که در دیدگاه پارهای از نحویان متأخر به چشم میآید، این است که در بررسیهای آواییِ خود، تعلیم تولید صحیح آواهای عربی را به گویندگان غیرعرب، مورد ملاحظه قرار دادهاند که این رویکردِ آموزشیِ محض، بیتأثیر از کوشش علمای تجوید نبوده است. به نظر میرسد که ابوحیان اندلسی (اثیرالدین محمد بن یوسف، متوفی 745 ه .ق) نخستین کسی بوده است که به این دیدگاه جدید که در حقیقت به منزله غایت و هدف نحویان از تحقیقات آواشناختی به حساب میآید، توجه و نظر داشته است. گرچه به طور مستقیم بر کلام ابوحیان در این باره آگاهی نیافتیم، اما در خلال آرای منقول وی از طرف شاگردانش، میتوان به این نکته رسید. مقدسی (علی بن محمد بن خلیل، معروف به ابن غانم، متوفی 1004 ه .ق)
در کتابش، بغیة المرتاد لتصحیح الضاد چنین نوشته است:
استاد ابوحیان در شرح التسهیل آورده است: نحویان، صفات حروف را به دو هدف آوردهاند: یکی به جهت ادغام و هدف دیگر که مهمتر و مقدّم بر اوّلی است، تبیین حروف عربی [از لحاظ مخرج و صفات] است تا غیرعرب، مانند متکلمان عرب تکلّم کنند و این موضوع مثل بیان رفعِ فاعل و نصب مفعول است. یعنی همانگونه که مثلاً نصب فاعل و رفع مفعول [در زبان عربی]، لحن و خطا تلقّی میشود، در تولید حروف عربی نیز رعایت نکردن صحیح آنها، لحن و اشتباه به حساب میآید.(1)
کلام ابوحیان قبلاً توسط شاگردش حسن بن قاسم مرادی (متوفی 749 ه .ق) در کتابش شرح التسهیل نقل شده است(2)، اما اسمی از او نیاورده و سیوطی نیز در همع الهوامع همین کلام را بدون ارجاع آورده است.(3)
در اینجا باید به این نکته اشاره شود که ابوحیان اندلسی، فقط یک نحویِ بزرگ نبود، بلکه او از علمای طراز اوّل در قرائات و تجوید بود. ابن جزری در کتاب النشر، او را به «شیخ التجوید»(4) و «استاذ العربیة و القراءات»(5) لقب داده است... .
اما تحقیقات آوایی دانشمندان تجوید، اساسا متوجه بررسی پدیدهای بوده است که آن را «لحن خفی» نامیدهاند. آنها لحن را به دو بخش تقسیم کردهاند: «لحن جلی»؛ یعنی اشتباه و خطای در حرکات، که در حوزه نحویان و صرفیان رخ میدهد و دیگر، «لحن خفی» که شامل خطا و خلل در آواهای زبانی در اثر ادا نکردن حقوق حروف، از جهت مخارج و صفات و احکام ناشیشده از ترکیب حروف در کلام گفتاری میشود و این مربوط به حوزه عمل دانشمندان تجوید است که از دیدگاه آنان مستلزم بررسی و تحقیق در سه عنصر اساسیِ «مخارج»، «صفات» و «احکام» حروف است.
ابن مجاهد (متوفی 324 ه .ق) را باید سردمدار تقسیمبندی لحن به جلی و خفی دانست. دانی میگوید:
حدّثنی الحسین بن شاکر المسمار، قال: حدّثنا أحمد بن نصر، قال: سمعت ابن مجاهد یقول: اللحن فی القرآن لحنان: جلیّ و خفیّ، فالجلیّ لحن الإعراب، و الخفیّ ترک إعطاء الحرف حقّه من تجوید لفظه.
و در برخی منابع آمده است: «ترک إعطاء الحروف حقّها من تجوید لفظها... .»(1)
ابومزاحم خاقانی (متوفی 325 ه .ق) معاصر ابن مجاهد، در قصیده [رائیه]اش به لحن، چنین اشاره کرده است:(2)
و معرفةٌ باللحن فیه إذا یجرِی *** فأولُ علمِ الذکرِ إتقانُ حِفظِه
فما للّذی لایعرفُ اللحنَ مِن عذرِ *** فکن عارفا باللحن کیما تزیله
ابوالحسن سعیدی (متوفی حدود 410 ه .ق) نیز به تقسیمبندی لحن اشاره کرده است؛ همچنان که کتابش را التنبیه علی اللحن الجلیّ و اللحن الخفیّ نامیده است. وی در مقدمه کتاب آورده است:
ینبغی لقارئ کتاب اللّه عزّوجلّ بعد معرفته باللحن الجلیّ أن یعرف اللحن الخفیّ لات اللحن لحنان لحن جلیّ و لحن خفیّ... .
دانی (متوفی 444 ه .ق) از موضوع لحن خفی در دو کتابش: التحدید فی الاتقان و التجوید و شرح قصیدة ابیمزاحم الخاقانی یاد کرده است.(3) چنان که اشاره شد، دانی، روایت تقسیم بندی لحن توسط ابن مجاهد به جلی و خفی را نقل کرده بود، اما اگر عدم وقوف و تأمل دانی بر این موضوع در کتابش ملاحظه میشود، در عوض، عبدالوهاب قرطبی (متوفی 462 ه .ق) این موضوع را مبنای کتابش الموضح فی التجوید قرار داده است. مؤلف در کتاب، به انگیزه تألیف اشاره کرده، میگوید:
و چون در قرائت قاریان مبتدی امروزی، اصلاح حروف از شائبههای لحن خفی به غفلت وانهاده شد و نسبت به پاکسازی حروف از ناخالصی و تحریف، توجه و عنایتی نشد... به جهت کثرت نیاز به بررسی این موضوع، بر آن شدم که مقالی مختصر و مفید ارائه دهم... .(1)
عبدالوهاب قرطبی در آغاز فصل پنجم مینویسد:
روشن کردیم که لحن خفی، خللی است که در الفاظ روی میدهد و چون این مطلب را تبیین کردیم، توضیح و بیان ترکیبات واژگان و تقسیمبندی و حصر آنها ضروری خواهد بود. تا درپیآن، خللهای وارد برالفاظ براساس آن تقسیمبندی، منقسم گردد... .(2)
کتاب الموضح شایسته توجه و تأمل بیشتری است؛ چرا که این اثر در بسیاری از جوانب آواشناختی، از دیگر آثار، متمایز است. چنان که ملاحظه شد، عبدالوهاب قرطبی بیش از علمای دیگر تجوید، به نظریه لحن خفی و بیان آن توجه داشته و در ترسیم روش و ساختار کتابش، بر آن تکیه کرده است؛ به گونهای که دانشمندان تجوید پس از وی، تا دوران متأخر، از این منظر به دانش تجوید پرداختند.
در ادامه، شواهدی را که بیانگر استناد عالمان تجوید ـ در پژوهشهای آواشناختیـ بر این دیدگاه باشد، ذکر میکنم؛ با این توضیح که در این بین، بسیاری از تألیفات تجویدی، از اشاره و توجه به این نظریه خالی ماندهاند:
1. احمد بن ابیعمر (متوفی پس از 500 ه .ق) در کتابش الایضاح فی القراءات العشر و اختیار ابیعبید و أبیحاتم باب 26ـ 29 را به تجوید اختصاص داده است که در آنها موضوع لحن، بخش چشمگیری را شامل شده است.
وی در آغاز باب ویژه لحن خفی آورده است:
بدان که لحن خفی را جز قرّاء زبردست و ماهر و محققان در علوم قرآن، نمیشناسند. از ابوبکر، احمد بن موسی بن عباس بن مجاهد ـ رحمة اللّه علیهـ روایت شده که او گفته است: «لحن در قرآن بر دو نوع جلی و خفی است. لحن جلی، همان لحن در اعراب و لحن خفی، ترک اعطای حق حروف؛ یعنی رعایت نکردن تجوید الفاظ است»... .(1)
2. ابوالعلاء همدانی عطار (متوفی 569 ه .ق) از موضوع لحن در باب هفتم التمهید که ویژه بیان موضوع اعراب است، سخن رانده و لحن خفی را دو نوع دانسته است... .
3. حسن بن قاسم مرادی (متوفی 749 ه .ق) نیز از موضوع لحن و تقسیم آن به جلی و خفی، در دو کتابش المفید فی شرح عمدة المجید و شرح الواضحة یاد کرده است.
4. ابنجزری (متوفی833 ه .ق) باب چهارم کتاب التمهید فی علم التجوید را در بیان معنای لحن و اقسام آن و تحریض بر اجتناب از لحن اختصاص داده و گفتار عبدالوهاب قرطبی درباره لحن را از مقدمه کتاب الموضح فی التجوید تلخیص کرده است.
5 . محمد مرعشی (متوفی 1150 ه .ق) نیز در کتابش جهد المقل از موضوع لحن در فصل دوم سخن رانده و دو قسم لحن جلی و خفی را به زیبایی تحریر کرده است. وی در پایان فصل، به طور خلاصه، بررسی و تحقیق در پدیدههای دو نوع لحن را وظیفه تعدادی از علوم عربیت دانسته و چنین گفته است:
بخشی از لحن را به وسیله علم تجوید میتوان شناخت. این لحن، در مبنی و صفات رخ میدهد. بخشی از لحن که شامل خطای در حرکات اوّل و حرکات وسط کلمات و سکنات آنها میشود، به وسیله علم لغت شناخته میشود. بخشی از لحن که شامل خطای در حرکات آخر کلمات و سکنات آنها میشود، به وسیله علم نحو شناخته میشود و بخشی از آن که شامل خطای در اعلال (مثل قلب، حذف و نقل) میشود، به واسطه علم صرف شناخته میشود.(2)
منظور مرعشی از «مبنی»، حروف است... وی میخواسته بگوید که موضوع علم تجوید، بررسی آنچه مربوط به آواهای زبان عربی و انحراف در نطق و تولید آواها در کلام پیوسته است، میباشد.
6 . حسن بن اسماعیل درکزلی موضوع لحن را در خاتمه کتابش، خلاصة العجالة فی بیان مراد الرسالة که به سال 1266 ه .ق از تألیف آن فارغ شده، بررسی کرده است. او آخرین کسی است که به تحقیق در این موضوع پرداخته و کتابش آخرین کتاب تجویدی است که ما بدان دست یافتیم... .(1)
روش دانشمندان تجوید در تحقیقات آوایی
شیوه و روش بررسیهای آواشناختی دانشمندان تجوید، با شمول و جامعیتی که تمامی مباحث مربوط به آواشناسی گفتاری را دربرمیگرفته، متمایز بوده است. همچنین روش آنها روش آواییِ صرف بوده و بررسیهای آوایی آنها با موضوعات دیگر خلط نشده است.
دانشمندان تجوید و روش جامع
شمولیت مباحث آوایی دانشمندان تجوید، به شکلی واضح در گفته حسن بن قاسم مرادی (متوفی 749 ه .ق) در دو کتابش المفید فی شرح عمدة المجید و شرح الواضحة فی تجوید الفاتحة مشاهده میشود. او روش دانشمندان تجوید در این زمینه را خلاصه کرده و آن را چنین توضیح داده است:
تجویدِ قرائت، شامل چهار چیز است: نخست: شناخت مخارج حروف؛ دوم: شناخت صفات حروف؛ سوم: شناخت احکامِ منشعب از ترکیب حروف؛ چهارم: تمرین و تکرار زبان نسبت به امور یادشده. تلقی و تحصیل همه اینها از طریق مجوّدین حاذق به دست آید و چنانچه صدای خوش و خوشترکیبیِ فک و تیززبانی و صحّت دندانها به اینها افزون شود، حد کمال [قرائت] خواهد بود.(2)
در متن یادشده، علاوه بر امور چهارگانهای که به آن اشاره شد، دو مطلب مهم دیگر درباره یادگیری آواها و سلامت گفتار، نهفته است: «فراگیری از مربّی متقن» و «خالی بودن از عیوب کلام با صحت اندامهای گفتار».
مرادی، نه نخستین کسی بوده که به ارائه چارچوب کلی تحقیقات آوایی دانشمندان تجوید پرداخته است و نه آخرین آنها، اما او نخستین شخصی است که به طور واضح، این چارچوب را ترسیم کرده است.
دانی (متوفی 444 ه .ق) از دو امر نخست یاد کرده و نوشته است:
بدانید که محور و قطب تجوید و ملاک تحقیق، شناخت مخارج حروف و صفات آن است که ممیز حروف مشترکالمخرج از یکدیگر است... .
ابوالفضل، عبدالرحمن بن احمد رازی (متوفی 454 ه .ق) از امر سوم چنین یاد کرده است:
بایسته است که قاری قرآن نسبت به اموری که برخی حروف در برخی دیگر ـ به سبب مجاورت یا تداخل مخارجـ ایجاد میکند، مطلع باشد... .(1)
ابن جزری نیز از تمامی این امور چهارگانه یاد کرده است[...].(2)
درباره امر چهارم، یعنی (تکرار و تمرین زبان در تلفظ آواها)، علمای تجوید توجه ویژهای مبذول داشتهاند. آنها همواره بر فراگیری به روش مشافهه و تمرین و تدریب زبان بر ادای حروف و رعایت حقوق حروف و صفات آنها و احکام ناشیشده از ترکیب حروف، تأکید داشتهاند... دانی، پس از تعریف تجوید میگوید: «بین رعایت تجوید و عدم رعایت آن، جز تمرین حروف قرآنی به وسیله فک، فاصلهای نیست».(3) ابن جزری همین مفهوم را برگرفته و در مقدمه، اینگونه آورده است:(4)
إلاّ ریاضةُ امرئ بفکّه *** و لیس بینه و بین ترکه
ابوبکر احمد ـ فرزند ابن جزریـ در شرح این بیت آورده است:
یعنی بین تجوید و ترک آن، جز ریاضت شخص، فرق نیست؛ یعنی مداومت او بر قرائت، تکرار و شنیدن از دهان اساتید و عدم اکتفا بر نقل. و «بفکّه» ـ در بیتـ یعنی با دهانش.(1)
دانی نیز همین مفهوم را تکرار کرده است.(2) مکی بن ابیطالب (متوفی 437 ه .ق) درباره نیاز یادگیرنده به فراگیری از استاد متقن و نیاز استاد به اتقان تجوید حروف با تکیه بر اصول نهادین دانشمندان تجوید در کتابهایشان، توضیح داده است[...].(3)
ابن جزری تمرین و ریاضت زبان را بهترین راه برای تحصیل تجوید دانسته است:
و لا أعلم سببا لبلوغ نهایة الإتقان و التجوید و وصول غایة التصحیح و التسدید مثل ریاضة الألسن و التکرار علی اللفظ المتلقّی من فم المحسن... .(4)
دانشمندان تجوید و روش آواییِ محض
دانشمندان تجوید، غالبا از متخصصان در علم قرائات و از علمای علوم قرآنی بودهاند. نیز بیشترین آنها از لغویان و نحویان و یا آشنایان با میراث زبانی بودهاند. در این صورت، آیا آنها توانستند حدودِ مشخص و واضحی را برای علم تجوید ترسیم کنند؛ به نحوی که از دیگر علومی که به آن میپرداختند متمایز باشد؟ به ویژه اینکه پارهای از این علوم، در برخی وجوه، ارتباط تنگاتنگی با علم تجوید دارد؛ مثل علم قرائات، وقف و ابتدا، رسمالخط مصحف و علم صرف.
پاسخ به این سؤال، برای ما روشن خواهد کرد که آیا روش دانشمندان تجوید، روش آوایی محض بوده یا خیر؟ نخستین مطلب بارزی که در پاسخ به این سؤال رخ مینماید، این است که دانشمندان تجوید برای مباحث و تحقیقات آوایی خود، کتابهایی مستقل آماده ساختند که با عنوان کتب تجوید شناخته میشود... دانشمندان تجوید به این وسیله توانستند مباحث آواشناختی پراکنده در کتب نحو و صرف و قرائات را جدا ساخته، آنها را در کتبی مستقل جمعآوری کنند. اما مطلب مهم دیگر در این زمینه این است که دانشمندان تجوید، تحقیقات آوایی خود را با اسم جدیدی نامگذاری کردند و آنها را با عناوینی چون علم نحو، صرف یا علم قرائات نخواندند، بلکه برای آن مباحث، به ابتکار خود، نام جدید «علم تجوید» را به کار بستند؛ به نحوی که در همان آغاز پیدایش این علم، این نام، کاملاً جا افتاد.
چنانکه اشاره شد، آغاز قرن چهارم هجری، شاهد اصطلاح تجوید در میدان مباحث آواشناختی مربوط به قرائت قرآن بوده است و در قرن پنجم هجری بود که این نام به مجموعه مباحث آوایی اطلاق شد و طولی نکشید که این تسمیه، استقراری تام یافت... .
به دنبال نامگذاری مباحث آوایی دانشمندان تجوید به «علم تجوید» و قرار گرفتن این مباحث در کتب علم تجوید، اکنون باید در انتظار موضوعاتی که دانشمندان تجوید در آثارشان به آنها پرداختند، باشیم و ببینیم آیا اینها مباحث آواییِ صرف است یا با برخی علوم دیگر ممزوج گردیده است؟
شکی نیست که تتبّع در تمامی این کتابها و اثبات موضوعات آن و جداسازی آنچه داخل و خارج از علم تجوید قرار میگیرد، کار عظیمی در این مجال است و این، نه به جهت سختی و دشواری آن است، بلکه این کار موجب زیادشدن حجم مباحث در این بخش خواهد شد. به همین دلیل، سعی میشود این موضوع را با نگاهی کلّیتر و با تکیه بر پیوند آثار تجویدی با برخی علوم دیگر، بررسی کنیم.
[پیوند تجوید با علم قرائات]
نخستین علم مرتبط با تجویدقرآن، علم قرائات است که هر دو به نطق و ادای واژگان قرآن کریم اهتمام دارند، اما هر یک به بخشی از جوانب تولید، توجه دارد. دانشمندان تجوید به طور واضح، این دو علم را از جهت روش و موضوع، تفکیک کردهاند. از جهت روش، آنها کتب قرائات را روایی و کتب تجوید را درایی و مبتنی بر مشافهه و تمرین زبان قلمداد کردهاند و از جهت موضوع، در کتابهای قرائات، وجوه قرائات در نطق و ادای کلمات قرآن بیان میشود، حال آنکه در کتب تجوید، به کیفیت ادای الفاظ؛ همچون بیان حروف از مخارج و اعطای حق حروف و صفات آنها توجه میشود و در بیشتر مباحث تجویدی، بین قرّاء اختلافی نیست.(1)
دانشمندان تجوید، تفاوت این دو علم را در اثنای تحقیقات خود، به وضوح تبیین کردهاند؛ مثلاً در موضوع ادغام، بحث درباره این پدیده و تفسیر آن از ناحیه آوایی و انواع آن، همه به علم تجوید مربوط است، اما اختلاف قرّاء در ادغام برخی حروف، در علم قرائات است. برای مثال، سمرقندی (متوفی 780 ه .ق) در این زمینه میگوید:
در [ادغام] لام هل و بل در هشت حرف [قراء] اختلاف کردهاند که بیان آن در کتب قرائات موجود است.
در موضعی دیگر میگوید: «و تحقیق این موضوع در کتب قرائات آمده است».(2)
ابوالفتوح وفائی (متوفی 1020 ه .ق) در شرح خود بر مقدمه جزریه آورده است:
شاعر رحمهاللّه برای ادغام کبیر، در مثل «الرحیم مالک» (فاتحه/ 3ـ4) و «الکتاب بالحقّ» (بقره/ 176) مثالی ذکر نکرده؛ چرا که جایگاه آن در کتب قرائات است... .(3)
علمای قرائت نیز محدوده موضوعات دو علم را به خوبی دریافته بودند؛ چنان که ملاحظه میشود، شارحان قصیده شاطبیه، همواره تأکید داشتهاند که باب «مخارج الحروف و صفاتها» که شاطبی، قصیده «حرز الامانی» را با آن به پایان میبرد، جزو موضوعات قرائات به حساب نمیآید... .(4)
[پیوند تجوید با علم صرف]
پیوند علم تجوید با علم صرف، به طور خاص در موضوعات مشخصی همچون حروف علّه، بدل، قلب، زیادت و... بروز پیدا میکند. دانشمندان تجوید تصریح داشتهاند که استقصای این مباحث، بر عهده علم تجوید نبوده است، بلکه باید در کتب تصریف و لغت، بدان پرداخت... .(1)
[پیوند تجوید با علم وقف و ابتدا]
پیوند علم تجوید با وقف و ابتدا، ظاهرا به آنچه دانی به کتابش التحدید با عنوان «باب ذکر الوقف و أقسامه» الحاق کرده، برمیگردد. او چنین نوشته است:
بدانید که تجوید برای قاریان قرآن، جز با شناخت وقف و مواضع قطع در کلام، به دست نمیآید.(2)
دانشمندان تجوید نیز تفاوت این دو علم را با وجود ارتباط بین آنها دریافته بودند. مرعشی درباره علم وقف و ابتدا آورده است:
این، فنی مستقل و مغایر فن تجوید است، اما برخی از علما معمولاً قواعد کلی آن را به عنوان بخشی از کتب تجوید ذکر کردهاند.(3)
پس ملاحظه میشود که بسیاری از علمای تجوید به این موضوع نپرداخته و یا اینکه درباره کیفیت وقف آخر کلمات، بحثی به میان آوردهاند که این در حقیقت، یک موضوع تجویدی است و با وقف و ابتدا ارتباط جزئی دارد.
شاید الحاق مباحث وقف توسط ابن جزری به کتاب المقدمة فیما علی قارئی القرآن أن یعلمه و نیز پارهای از مباحث رسمالخط در آخر کتاب، در سوق و گرایش مؤلفان متأخر به اینگونه مباحث در کتب علم تجوید، مؤثر افتاده باشد... .(4)
از آنچه بیان شد، میتوان به طور خلاصه به این نتیجه دست یافت که دانشمندان تجوید، مرزهای جداکننده علم تجوید را از دیگر علومی که در برخی جوانب با آن ارتباط داشته، دریافته بودند و آنها هنگامی که مجبور بودند برخی از مباحثی را که به بعضی از این علوم مربوط میشده، ذکر کنند، همواره به صراحت، ارتباط اینگونه مباحث را به علوم وابسته خود، گوشزد میکردند تا در نتیجه، موضوعات علم تجوید از موضوعات دیگر علوم، متمایز باشد و با آنها مخلوط نگردد. به ویژه اینکه برخی مؤلفان ـ به ویژه متأخرانـ در بسیاری مواقع، پارهای از مباحث غیرآوایی را در کتب علم تجوید جمع کردهاند تا بدینوسیله قاری در برخی امور همچون وقف یا مباحث رسمالمصحف که ارتباط دورادوری با علم تجوید دارد، بهرهمند شود[...].
پیوند علم تجوید با علوم قرآن و علم زبانشناسی
موضوع علم تجوید، مشخص و از دیگر علوم، متمایز است و شامل بررسی مخارج حروف، صفات و احکام ترکیبی حروف میشود که اکنون به نام علم آواشناسی میشناسیم. این علم، قبل از ظهور مستقل، مورد بررسی و توجه علمای قرائات، نحویان و لغویان بوده است و پس از آن در مرحلهای، مباحث آوایی در کتب علم تجوید تمرکز یافت و نحویان به آن مباحث، کمتر توجه کردند. کتاب سرّ صناعة الاعراب، اثر ابن جنّی، تنها کتاب مستقل [آوایی] نحویان به شمار میرود، اما این کتاب، یک اثر آواشناختی صرف نیست؛ همچنان که پس از تألیف آن، هیچ کتاب نحوی که به طور مستقل به این موضوع بپردازد، به وجود نیامد و صرفا در اواخر بعضی از کتب نحو یا صرف، به آن پرداخته میشد؛ مانند کتاب المفصل زمخشری و شروح آن و شافیه ابن حاجب و شروح آن و التسهیل ابن مالک و شروح آن.
مطلبی که در این باره به نظر میرسد، این است که نحویان متأخر در توصیفات و بررسیهای آواشناختی خود، بر آرای دانشمندان تجوید تکیه کردهاند؛ همانگونه دانشمندان تجوید در بدو امر بر تحقیقات آوایی نحویان تکیه میکردند. دانی، در آغاز باب مخارج حروف آورده است: «و أنا أذکر ذلک علی مذهب سیبویه خاصة، إذ هو
الصحیح المعوّل علیه».(1) در کتب متأخر نحوی، برخی آرای نحوی در کنار آرای دانشمندان تجوید آورده شده است[...].
بنابراین، بررسی آواهای عربی توسط علمای عربیت و دانشمندان تجوید صورت پذیرفت و هر یک از این دو گروه، از یکدیگر تأثیر میپذیرفتهاند؛ با این تفاوت که علمای عربیت برای این موضوع، کتابهای مستقلی را اختصاص ندادند و بررسیهای آوایی آنها با مسائل صرفی پیوند داشته است، اما دانشمندان تجوید، تحقیقاتشان را در کتب خاصی ارائه دادهاند؛ همچنان که بررسیهای آنها شاملتر بوده است.
اما این مطلب، تغییری در این حقیقت نمیدهد که آواشناسی عربی، اساسا یک موضوع زبانی است و تفاوتی ندارد که نحویان به آن بپردازند یا علمای قرائت قرآن؛ چنان که فرقی نمیکند که این علم در ارتباط با متن مشخصی چون الفاظ قرآن کریم باشد یا متوجه متن زبانی، اعم از قرآن یا شعر و نثر عربی در زمان مشخص یا غیرمشخص بوده باشد.
بنابراین، با توجه به ماده علم تجوید، میتوان گفت که تجوید از علوم عربیت به شمار میآید و اگر آن را مرتبط با قرائت قرآن و الفاظ و مثالهای قرآنی آن بدانیم، میتوان گفت که تجوید جزو علوم قرآنی است. در این صورت، پیوند تجوید را با دو شاخه پر وسعت علمی؛ یعنی علوم عربیت و علوم قرآنی، نمیتوان قطع کرد و تنها علم تجوید نیست که این وضعیت را داراست؛ مثلاً علم وقف و ابتدا نیز این حالت دوگانه را دارد و از طرفی، با علم نحو و از طرف دیگر، با علوم قرآن ارتباط یافته است و این، مطلب جدیدی نیست[...].