روانشناسی جرم و جنایت
امروزه آموزش با شیوه های نوینی ارائه میشود و یکی از این شیوه ها آموزش مجازی میباشد که از جهات مختلفی همچون صرفه جویی در زمان و مکان به صرفه میباشد. نخستین گام در راستای آموزش مجازی را میتوان فرهنگ سازی ،ایجاد اعتماد و باور مردم نسبت به کیفیت بالای آموزش و مدرک آن عنوان کرد. این مرکز با بیش از ۱۰۰ مدرس و اعضای هیئت علمی دانشگاه قرارداد همکاری در جهت تدوین محتوا اعم از جزوات درسی ، امکانات مولتی مدیا و همچنین ضبط فیلم های آموزشی نموده است .
در حال حاضر مرکز پارس با اخذ مجوزهای لازم اقدام به آماده سازی بیش از 4۰۰ دوره ی آموزشی در شاخه های مختلف علمی نموده است. یکی از این دوره ها ، دوره آموزشی روانشناسی جرم و جنایت یک دوره آموزشی بسیار کاربردی و علمی زیر گروه شاخه روانشناسی در مرکز آموزش مجازی پارس می باشد.
روانشناسان تبهکاری را به مسائل شخصیتی و مسئله سازگاری یا عدم سازگاری فرد با هنجارهای اجتماعی منسوب می کنند. پیروان روانشناسی مکتب فروید بر این بار بودند که روان بطور اعم بر شخصیت بطور اخص دارای دو جنبه نا خداگاه و خود آگاه است . تجربه های کودکی بویژه ارتباط کودک با مادر نقش اساسی در روشد شخصیت فرد ایفا، میکند طبق این دیدگاه رفتار جرم در دروان انسان جای دارد و چنین رفتاری بیماری و ناسازهگاری ایجاد می کند ، فروید روانشناس : مجرم را فردی میبیند که خود ناقص و معیوب دارد . طبق نظر او خود از سه جنبه نهاد ، من ، فرامن تشکیل شده است : نهاد: شامل تمایلات و احساسات ناخداگاه است فرامن: وجدان و خواسته های مورد پسند جامعه است که در اثر آموزش و تربیت در فرد بوجود می آید . حد وسط این دو من قرار دارد قسمت آگاه و منطقی فرد که بیت نهاد و من برتر از یک طرف و از طرف دیگر با دنیایی واقعیت در ارتباط است و بین آنها تعادل برقرار می کند از دیدگاه فروید جرم در نتیجه یک من ضعیف که تحت کنترل نهاد در آمده و باعث احساس گناه در فرد شده بوجود می آید .الگوی طبیعی در هر احساس گناه یا ناراحتی افراد را از انجام خلاف باز می دارد این الگو در دوران کودکی وقتی نیازهای درونی وتکانهای خاص بویژه انگیزه جنسی و پرخاشگردی روشد می کند شکل میگیرد . بطور خلاصه روانشناسان پیرو مکتب فروید رفتار جنائی و مجرمانه را پاسخ به قسمتی از شخصیت می دانند که سرکوی شده است .
هدف های روانشناسی جرم
1- اولین هدف روانشناسی جرم شامل موضوع آن یعنی مطالعه و شناخت شخصیت مجرمان و علل و انگیزه های آن ها به هنگام وقوع جرم می شود. این خود سبب هدف بعدی روانشناسی جرم که در ادامه آمده است می شود.
2- پیشگیری از وقوع احتمالی جرم به منظور کاهش تکرار جرم توسط افراد دیگر و همچنین تکرار جرم توسط مجرم فعلی که خود شامل موارد زیر می شود:
الف- بازسازی، بازپروری و درمان مجرمان
ب- بازپذیری اجتماعی و ادامه ی درمان مجرمان
پ- سعی در برطرف نمودن عوامل اجتماعی مولد جرم
که این سه مورد باید همزمان و به موازات هم به وسیله ی حمایت سازمان های مسئول اجرا شوند.
3- کمک به مَراجع قضایی برای به وجودآوردن قوانین جدید با توجه به مسائل اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی، اقتصادی، دینی و بین المللی برای بهبود نسبی وضعیت جرم خیزی جامعه و مجرمین.
روانشناسی جرم و علوم دیگر
روانشناسی جرم به دلیل سر و کار داشتن با مجرمان با رشته های دیگری نیز ارتباط دارد که همپوشی هایی نیز با آن ها دارد؛ که در ادامه به اختصار به آن ها اشاره می شود.
انسان شناسی جرم: انسان شناسی جرم علم مطالعه ی ویژگی های جسمانی و اعمال و اعضای بدن در هنگام وقوع جرم است.
زیست شناسی جرم: علم بررسی جنبه های ژنتیک، سنخ شناسی زیستی و اثرات هورمون ها در هنگام ارتکاب جرم است.
جامعه شناسی جرم: جامعه شناسی جرم جمعیت، نژاد، محیط و علل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جرم مجرم را مورد مطالعه قرار می دهد.
کیفر شناسی ( علم زندانبانی ) : علم شناخت جرم و رده بندی آن و مدیریت زندان ها و فضاهای تأدیب و بازپروری مجرمین است.
روانشناسی جرم چیست؟
روانشناسی جرم استفاده از اصول علم روانشناسی در بررسی جرایم به ویژه رفتارهای مجرمان است که با بررسی و تجزیه و تحلیل نتایج حاصل از آن می توان راهکارهایی را برای پیشگیری از جرم یا کاهش خطر برای افراد پیدا کرد.
روانشناسی جرم طی سال های اخیر، جنجال های زیادی را به راه انداخته زیرا تا حدودی توانسته از وقوع جرایم جلوگیری کرده و بسترهای جرم را شناسایی کند. این شاخه از علم به ویژه در مورد جرایمی نظیر قتل و با الاخص قتل های زنجیره ای بسیار مفید واقع شده است.
با بررسی رفتار مجرم می توان تفکرات او را شناخت، به انگیزه های او پی برد و در ارتکاب جرایم بعدی اش مانع ایجاد کرد یا او را به دام انداخت.
روانشناسی جرم همراه سایر روش های قدیمی نظیر بررسی صحنه جرم و... می تواند نتایج بسیار پرباری را در پی داشته باشد و به تنهایی مفید واقع نخواهد شد. در صورت نبود یک مدرک محکم، روانشناسی جرم می تواند به پیدا شدن سرنخ های دیگر در یک ماجرا کمک کند. این روش ابزاری برای به دام انداختن مجرم محسوب می شود.
هدف های روانشناسی جنایی
اولین هدف روانشناسی جنایی شامل موضوع آن یعنی مطالعه و شناخت شخصیت مجرمان و علل و انگیزه های آن ها به هنگام وقوع جرم می شود. این خود سبب هدف بعدی روانشناسی جنایی که در ادامه آمده است می شود.
2- پیشگیری از وقوع احتمالی جرم به منظور کاهش تکرار جرم توسط افراد دیگر و همچنین تکرار جرم توسط مجرم فعلی که خود شامل موارد زیر می شود:
الف- بازسازی، بازپروری و درمان مجرمان
ب- بازپذیری اجتماعی و ادامه ی درمان مجرمان
پ- سعی در برطرف نمودن عوامل اجتماعی مولد جرم
که این سه مورد باید همزمان و به موازات هم به وسیله ی حمایت سازمان های مسئول اجرا شوند.
3- کمک به مَراجع قضایی برای به وجودآوردن قوانین جدید با توجه به مسائل اجتماعی، روانشناسی، فرهنگی، اقتصادی، دینی و بین المللی برای بهبود نسبی وضعیت جرم خیزی جامعه و مجرمین.
رشته های جدید روانشناسی جرم
روانشناسی قضایی: روانشناسی قضایی به مطالعه ی رفتار های متهمان، شاهدان، تماشاگران و دیگر افراد حاضر در جلسات دادگاه و جلسات بازرپرسی قبل از دادگاه می پردازد.
روانشناسی قانونی: روانشناسی قانونی برای صدور حکم نهایی در مورد متهمان با توجه به نظرات روانشناسی و بیماری شناسی و همچنین قوانین مربوطه، به قضات و شوراهای عالی قضایی کمک می کند.
روانشناسی زندانبانی: روانشناسی زندانبانی با به وجودآوردن برنامه های تغییر رفتار به اصلاح و تربیت محکومین می پردازد و آن ها را برای بازگشت به محیط اجتماعی و زندگی مطلوب تر آماده میکند
جرم شناسی
جرم شناسی علم مطالعه جرم است و جرم شناسی به همراه شناخت روان و فکر افراد است.جرم شناسی علم شناخت علل وقوع جرم است .طرز تاثیر عوامل جرم زای فردی و اجتماعی ،شناسایی محیط جرم ساز ؛مجموعه علم های که به پدیده جرم مربوط میشود و هر عملی که جامعه جرم تلقی می کند جرم است.
جرم شناسی رشته ای از علم جرم است که درباره ی عوامل جرم زا و کیفیات و شرایط فردی و اجتماعی و محیطی موثر دربروز رفتار جرم یا علل وقوع جرم و صور گوناگون بزه و جنبه های کمی و کیفی ان و از پیدایش حالت خطر ناک در انسان و یا انسان های خطر ناک و تبهکار و تشکیل گروه های جامعه ستیز در میان جوامع انسانی با روش عینی وعلمی ویا مشاوره و ازمون و مقایسه و استقرایی کافی و به بررسی و تحقیق و اصلاح می پردازد تا مگر با استعداد واستفاده از تمام تضمین های علمی به پیش گیری مستقیم و غیر مستقیم از بروز جرائم و روش های درمان و اصلاح و تربیت بزهکاران و کسانی که در اثر عوامل جرم زایی فردی تن و روان و محیط اجتماعی وطبیعی بدی را برگزیدند و از خود و برتافتند از انسانیت گریختند و پرورش دوباره و نوسازی مجرمان و ساختن دوباره انها و سازگار کردن انها با جامعه و میزان اجتماعی ....
درواقع به علت تعدد اختلاف دیگاه متخصصین رشته های جرم شناسی و توجه خاص محققین به یک عنصر از عناصر جرم شناسی و تعاریف مختلفی ارائه شده است.
بررسى علل وقوع جرم درجامعه:
با كمى دقت در تاریخ تمدن پى مى بریم كه از فرداى تشكیل جامعه بشرى، جرم و جنایت هم در جامعه رخ داده است انسانى كه زمانى به دور از هر قید و بندى و كاملاً آزاد در طبیعت زندگى كرده و این حالت را قرن ها و در درون خود به عنوان یك واقعیت بدیهى باور كرده بود، نمى تواند و نباید هم بتواند به راحتى قید یا قیودى را در زندگیش بپذیرد.
نزاع و درگیرى و به دنبال آن كشت و كشتار در طبیعت و نزد حیوانات هم دیده مى شود. مى توان گفت نزاع بخشى از واقعیت زندگى طبیعى است و انسان را هم گریزى از آن نیست. فقط شدت و نوع آن را مى توان امیدوار بود كه به تدریج كم شود. اگرچه در مقاطعى از زندگى نزاعات بشرى تشدید و افزایش هم یافته است. این فراز و فرودها در مقاطعى از زندگى جوامع بشرى دیده مى شود. جنگ ها و به دنبال آن كشتارهاى بى رحمانه هم نوعى از جرم و جنایت هاى جوامع بشرى است.
وقوع جرم و جنایت از فرداى تشكیل جامعه در كتاب هاى تاریخى به وفور یافت مى شود و در این رابطه شواهد زیادى قابل ارائه است. قرآن كریم هم به این شواهد اشاره دارد. نمونه اولیه نزاع بین انسان ها قتل هابیل به دست قابیل است. علت این واقعیت هاى تلخ یعنى نزاع یا جرم و جنایت در زیاده خواهى ذات انسان طبیعى نهفته است.
انسان ابتدا آزاد از هر قیدى در طبیعت زندگى مى كرد. با تشكیل جامعه لازم بود از آزادى هاى مطلق او به مقدار خیلى ناچیزى براى اینكه جامعه خود تشكیل داده دوام داشته باشد، كاسته شود. این مقدار قید اندك در زمان هاى قدیم براى بعضى از افراد آن جامعه قابل درك نبود یا بعضى افراد نمى خواستند درك و قبول كنند، به همین جهت مشكل شروع شد و درگیرى رخ مى داد.
با دوام جامعه كوچك اولیه افراد جامعه به تدریج و با گذشت ایام زیاد شدند و قبیله ها تشكیل یافتند. با تشكیل قبیله كه نشان از جمعیت زیاد و بزرگ قلمرو آنهاست، تخلف از نظم قبیله نیز به واسطه همین عوامل و عوامل دیگر از جمله تلاقى قبایل و تضاد منافع بین آنها افزایش یافت.
از آنجا كه مسیر سرنوشت بشرى، پیشرفت و تكامل بوده و هست (یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقیكم ان الله علیم خبیر، سوره مباركه حجرات آیه شریفه ۱۳) تخلف بعضى از افراد قبیله قادر به نابودى و برگشت جامعه به وضعیت قبل از تشكیل آن نشد.
در حال حاضر كه قرن ها از زمان اولیه تشكیل جامعه و قبیله گذشته، به طور مسلم ناقضین مقررات اجتماعى تحت هیچ شرایطى نخواهند توانست، جامعه را به عقب برگردانند. آنها یعنى بزهكاران فقط تا حدودى آرامش و امنیت را در جامعه كم یا متزلزل مى كنند و در دل مردم هراس مى افكنند و بخشى از وقت و نیرو و سرمایه جامعه را هدر مى دهند. مقدارى از نیروها و سرمایه هایى را كه مى توانست در جهت رشد جامعه به كار رود نابود مى كنند.
آفت هر جامعه اى عامل ترمز و كندكننده هر جامعه اى از تكامل و پیشرفت، نقض مقررات آن جامعه است.
كسانى كه دست به نقض قانون نمى زنند به این علت است كه آنها قیودات اجتماعى را قبول كرده اند.
قبول قیودات اجتماعى و حركت در چارچوب قانون براى هر انسانى مشكل است زیرا با طبیعت او مغایر است. منتهى، زمانى قبول قیودات امكان پذیر مى شود كه انسان در این جهت تربیت شده باشد. آنها كه به اطاعت از قانون تربیت شده اند از طبیعت ضداجتماعى یعنى آزادى بى قید و بند خود رها و دور شده اند و آنها كه چنین تربیت نشده اند و یا با هم زیستى در خانواده اى مخرب و ضد اجتماعى، بى تربیت یا بد تربیت شده اند، نخواهند توانست مقررات اجتماعى را محترم بشناسند و رعایت كنند بلكه این گونه افراد برحسب تربیت خود، آموخته اند برخلاف مقررات اجتماعى عمل كنند. از بین آنها یكى دزد تربیت شده، یكى كلاهبردار و دیگرى قاتل و الى آخر.
طبیعت ضداجتماعى افراد در غریزه نهفته است. به همین خاطر، ضداجتماعى شدن افراد خیلى ساده و با كمترین بى توجهى به تربیت اطفال و نوجوانان حاصل مى شود. غریزه حكم مى كند انسان آزاد از قید و بند زندگى كند. مهار غریزه فقط با تربیت امكان پذیر است و این تربیت به اخلاقیات منتهى مى شود. توجه به تربیت و اخلاقیات به قدرى با اهمیت و براى جامعه كلیدى و اساسى است كه پیامبر اكرم اسلام(ص) فرموده است «انى بعثت لاتمم به مكارم الاخلاق» اهمیت تربیت و توجه به مسائل تربیتى آن قدر حیاتى است كه اگر پسر پیغمبر هم مورد بى توجهى در تربیت قرار گیرد، گمراه خواهد شد.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
در اعتقادات دینى ما سنبل اخلاقیات كه بى نهایت اخلاقى هستند، فرشتگان درگاه خداوندى است. آنها یعنى فرشتگان آن قدر منزه هستند كه شایستگى وسیله پیام رسانى به انبیا شدند. خداوند سبحان مى دانست كه فرشتگان او آیات را بى هیچ كم و كاستى به پیامبرش خواهد رساند.
با این وجود خداوند به فرشتگان دستور داد به انسان تعظیم كنند. چرا كه خداوند سبحان مى داند كه انسان قرار است خودش را از موجودى كاملاً مطیع غریزه به كمك عقل كه هر روز گسترش مى یابد و بر تاریكى هاى زندگى چیره مى شود به یك موجود اخلاقى عالى و از آنجا به خدا برساند.
امید به چنین رشد و تكاملى این نوید را به مردم مى دهد كه جامعه بشرى نیز روزى عارى از جرم و جنایت خواهد شد. این امر با رشد اخلاقیات و اصلاح تربیت بچه ها كه نقطه آغاز آن خانواده است، ممكن خواهد شد.
در یك بیان مقایسه اى مى توان جرم و جنایت را با بهداشت جامعه مقایسه كرد. زمانى كه ما در كوچه و خیابان و منزل وجود حیوانات موذى، سگ و گربه و موش و حشرات را زیاد مى بینیم، متوجه مى شویم بهداشت محیط رعایت نشده و محیط مساعد براى رشد و تغذیه حیوانات و حشرات موذى است. در صورتى كه حیواناتى مثل موش ها، بزرگ و جثه اى عظیم تر از حد معمول داشته باشند یا حشرات موذى خیلى زیاد باشد، پى مى بریم كه در چنین جامعه اى مدتهاست كه به مسائل بهداشتى بى توجهى شده است. در جوامع انسانى نیز زمانى كه آمار جرم و جنایت افزایش مى یابد، این آمار این نكته را بیان مى كنند كه توجه به مسائل تربیتى كم شده است. در صورتى كه این كم توجهى و یا بى توجهى مدتى ادامه داشته باشد، در آن صورت باید (مثل حشرات موذى عظیم الجثه منتهى در اینجا به لحاظ روش عمل) منتظر باندهاى جنایتكارى باشیم كه در ارتكاب جرم راه ها و روش هایى انتخاب كنند كه از شناسایى در امان بمانند و هم خوف عمل آنها براى جامعه زیاد و سنگین باشد. در پیش گرفتن روش هاى نادرست تربیتى اثرى كمتر از بى توجهى به مسائل تربیتى ندارد. در هر صورت اگر بزهكارى و جرم و جنایت را به عنوان معلول در جامعه ببینیم و قبول كنیم كه علت آن تربیتى است آنگاه خواهیم توانست با كمك متخصصان امور تربیتى از جمله روانشناسان و جامعه شناسان راه اصلاح را پیش بگیریم.
عده اى معتقدند مهاجرت از روستا به شهر یكى از علل بزهكارى است و مهاجرت را صرفاً به عنوان علت بزهكارى مى دانند. در پاسخ به نظر این عده كه «مهاجرت» را علت بزهكارى مى دانند باید گفت: مهاجرت ظاهراً علت بزهكارى است و در واقع و در باطن امر، مهاجرت علت بزهكارى نیست. دلیل آن هم این است كه اگر مهاجرت علت بزهكارى بود، همه مهاجرین بایستى در شهر مهاجرپذیر مرتكب بزه مى شدند. آن دسته از مهاجرین كه در موطن و روستاى خودشان مرتكب بزه نمى شوند ولى پس از مهاجرت دست به ارتكاب جرم و جنایت مى زنند، به این نكته برمى گردد كه این افراد در محیط زندگى روستایى خود به علت كوچك بودن محیط، افراد شناخته شده اى هستند و محیط كوچك این حسن را دارد كه ناخودآگاه همه، همدیگر را به واسطه آشنا بودن، زیرنظر دارند و براى همدیگر حكم پلیس را دارند اگر كسى در چنین محیط هایى به طور ناگهانى پولدار شود یا رفت وآمدهاى غیرمتعارف داشته باشد، سریعاً مورد سؤال اهالى قرار مى گیرند. این نظارت همگانى مانع از آن مى شود كه افرادى كه در روستا هستند و مستعد براى ارتكاب جرم تربیت شده اند، بتوانند عمل مجرمانه اى انجام دهند. اگرچه ممكن است دست به جرایم كوچك و به قول معروف تخم مرغ دزدى زده باشند و مصون از تعقیب و مجازات هم مانده باشند. لیكن همین افراد به محض اینكه از دیار خود خارج مى شوند و به شهر بزرگ مهاجرت مى كنند متوجه مى شوند دیگر از آن نظارت ها خبرى نیست. در نتیجه شرایط براى بروز شخصیت واقعى آنها مهیا مى گردد.
عده اى دیگر فقر را از علل بزهكارى معرفى كرده اند. در پاسخ به نظر این عده هم مى توان گفت، كسان زیادى در جامعه دیده مى شوند كه در نهایت فقر زندگى كرده اند و نه تنها بزهكار نشده اند، بلكه به درجات بالاى علمى، ادبى، اجتماعى و دینى رسیده اند. از این نمونه ها در جامعه به فراوانى یافت مى شود. بنابراین نمى توان گفت فقر یا مسائل اقتصادى علت بزهكارى است بلكه باید عامل دیگرى هم در فرد باشد تا با پس زمینه فقر او را به سمت بزهكارى سوق دهد. عامل دیگر همانا تربیت آنهاست. به آنها خواسته و ناخواسته آموخته اند كه اگر نداشتى دست به مال دیگران دراز كن و حتى این را هم به او آموخته اند براى به دست آوردن مال دست به جنایت هم بزن.
به خاطر داشته باشیم این آموزه ها غیرمستقیم و عملى و متفاوت برحسب شرایط محیطى است و اگر چنین نبود همه افرادى كه بر اثر فقر به بزهكارى روى آورده اند، بایستى مرتكب یك نوع جرم مى شدند و با جان و ناموس مردم كارى نداشته باشند در حالى كه عكس آن به فراوانى دیده مى شود كه فرد براى به دست آوردن مال به راحتى دست به قتل مى زند. با توجه به آنچه بیان شد ممكن است این سؤال را عده اى طرح كنند كه چه تفاوتى مى كند در اینكه علت جرم را تربیت بدانیم یا به طور مثال فقر و مهاجرت و یا هر علت دیگرى. در پاسخ به این گروه باید گفت شناخت صحیح و دقیق علت جرم ما را در نحوه برخورد با مجرم بسیار راهنمایى خواهد كرد. به عبارت دیگر با شناخت علت جرم، نوع و چگونگى و میزان مجازات متفاوت خواهد شد.