مدیریت حرفه ای کسب و کار

امروزه آموزش با شیوه های نوینی ارائه میشود و یکی از این شیوه ها آموزش مجازی میباشد که از جهات مختلفی همچون صرفه جویی در زمان و مکان به صرفه میباشد. نخستین گام در راستای آموزش مجازی را میتوان فرهنگ سازی ،ایجاد اعتماد و باور مردم نسبت به کیفیت بالای آموزش و مدرک آن عنوان کرد. این مرکز با بیش از ۱۰۰ مدرس و اعضای هیئت علمی دانشگاه قرارداد همکاری در جهت تدوین محتوا اعم از جزوات درسی ، امکانات مولتی مدیا و همچنین ضبط فیلم های آموزشی نموده است .
در حال حاضر مرکز پارس با اخذ مجوزهای لازم اقدام به آماده سازی بیش از 4۰۰ دوره ی آموزشی در شاخه های مختلف علمی نموده است. یکی از این دوره ها ، دوره آموزشی مدیریت حرفه ای  یک دوره آموزشی بسیار کاربردی و علمی زیر گروه شاخه مدیریت در مرکز آموزش مجازی پارس می باشد.

در قرن اخیر، شتاب رشد دانش مدیریت،به شدت افزایش یافته تا جایى كه به عنوان دانشى مستقل شناخته شده است.. بسیاری از صاحب نظران معتقدند عضو اصلی و هیات بخش هر سازمان مدیریت آن است و مدیریت را از مهمترین فعالیت انسانها می دانند. اهمیت مدیریت به حدی است كه صاحبان و متولیان سیستمهای مختلف در صورت مواجه با بحران های مختلف با استفاده از مدیرانی توانمند، بستر لازم را جهت خروج از بحران مهیا می نمایند.

مدیریت به گونه های مختلفی تعریف شده است. (مری پارکر فالت) مدیریت را انجام دادن کار از طریق دیگران تعریف کرده و بر نقش دیگران و قبول هدف از سوی آنها تاکید کرده است. (هربرت سایمون) مدیریت را فرایند تصمیم گیری دانسته و این وظیفه را اصی ترین نقش مدیر قلمداد می کند . از دیدگاه (کونتز) مدیریت عبارت است از فرایند طراحی و نگهداری محیطی که در آن افراد به صورت گروهی برای دستیابی کارا به اهداف انتخاب شده کار می کنند. در تعریفی دیگر (کارلیسل) مدیریت را فرایند بکار گیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده میداند که از طریق برنامه ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات ، هدایت و کنترل عمیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده صورت می گیرد. با مطالعه و بررسی تعاریف مدیریت میتوان تعریفی جامع از مدیریت ارائه داد: مدیریت، فرایند به كارگیرى مؤثر منابع انسانى و امكانات مادّى براى تحقق اهداف سازمانى‏است. نكته مهم این است كه تحقق این فرایند به وسیله انجام وظایف اساسى مدیران، یعنى »برنامه‏ریزى« »سازماندهى«، »هدایت و رهبرى« و »كنترل« و با توجه به نظام ارزشى حاكم برسازمان امكان مى‏یابد.
همه افراد جامعه از بهبود نحوه مدیریت در واحد های مختلف خدماتی و تولیدی سود می برند. مدیران در مواقع ضروری و یا بحرانی با اتخاذ تصمیم های مناسب و به موقع باعث تغییر شكل وضع موجود شده و محیطهای نامطمئن را به بستری مهیا و آماده برای فعالیت تبدیل می كنند.اما اگر مدیری نتواند به درستی عمل كند مشكلات زیادی را برای مجموعه خود بوجود می آورد.
بسیاری از صاحب نظران موفقیت و شکست نهاد ها را ناشی از تفاوت در نحوه مدیریت آنها می دانند. پیتر دارکر عقیده دارد ، عضو اصلی و حیاتبخش هر سازمان، مدیریت آن است.هارولد کونتز نیز مدیریت را مهمترین زمینه فعالیتی انسان می داند و معتقد است که وظیفه اصلی مدیران در همه سطوح و تمام نهادهای اجتماعی این است که محیطی را طراحی ، ایجاد و نگهداری کنند که اعضای سازمان بتوانند با همکاری و فعالیت گروهی در آن، به اهداف معین خود دست بیابند.

سطوح مدیریت
کارهای مدیران بر حسب سطوح سازمانی متفاوت است. گرچه بعضی از صاحبنظران چهار سطح مدیریت را برای هر سازمان قائلند، اما اکثر آنان بر سه سطح ذیل تأکید دارند:

1-مدیران عالی (Top Management)؛ این سطح از مدیریت، معمولا گروه کوچکی از مدیران را تشکیل می‌دهد؛ که مسئول اداره کل سازمان هستند. آنان سیاست‌های کلی، برنامه‌های کلان، طرح‌های دوربرد و برنامه‌های راهبردی سازمان را تهیه و مصوب کرده و بر کلیت سازمان نظارت و هماهنگی اعمال می‌نمایند.

مدیران عالی، مسئولیت بررسی و ایجاد هماهنگی با محیط‌های خارجی و دیگر سازمان‌ها را برعهده داشته و باید از فرصت‌های محیط بیرون استفاده نمایند. از این مدیران، انتظار می‌رود نسبت به مسائل با دیدی ژرف‌ و عمیق برخورد کرده و فرایند تصمیم‌گیری استراتژیک مؤسسه را فعّال نموده تا نسبت به تغییرات بی‌شمار محیطی عکس‌العمل مناسب نشان داده شود. این مدیران، غالبا در جامعه در معاملات تجاری و در مذاکرات با دولت، نماینده سازمان خود هستند. آنان، بیشتر وقت خود را صرف صحبت با مدیران عالی سایر مؤسسات و افراد خارج از سازمان می‌کنند. مدیری که در نقش‌های عملیاتی و میانی موفق بوده، معمولا می‌تواند به مدیریت عالی راه یابد. بخش اعظم کار مدیران عالی، از نظر پویایی و مشغله، نظیر کار مدیران عملیاتی است؛ با این تفاوت که اینان برنامه‌ریزی‌های جامع و بلندمدت‌تری را در حوزه فعالیت گسترده‌تر و عوامل وضعی متنوع‌تری، طرّاحی یا مورد بررسی قرار می‌دهند.

2-مدیران میانی (Middle Management)؛ مدیران میانی، یک رده پایین‌تر از مدیران عالی هستند، به‌طور مستقیم به مدیریت رده بالا گزارش می‌دهند و پل ارتباطی بین مدیریت عالی و مدیریت عملیاتی سازمان را تشکیل می‌دهند. کار مدیران میانی، مدیریت سرپرستان است. آنها راهبردها و خط مشی‌های ارایه‌شده توسط مدیران را به هدف‌های ویژه و برنامه‌ها تبدیل می‌کنند و برای اجرا در اختیار مدیران عملیاتی قرار می‌دهند. این مدیران، بیشتر وقت خود را صرف حضور در جلسه‌ها و تهیه گزارش‌ها می‌نمایند. این مدیران، برنامه‌ریزی میان‌مدت می‌کنند و برای اظهار نظر مدیران عالی برنامه‌های جامع‌تر و بلند‌مدت آماده می‌کنند. عملکرد مدیران رده‌های عملیاتی را تحلیل کرده، توانایی و آمادگی آنان را برای ارتقاء، تعیین می‌کنند و به مدیران رده پایین درباره تولید، پرسنل و سایر مسائل، خدمات مشاوره‌ای ارائه می‌کنند.

کار مدیران میانی، با توجه به سطح شغلی و واحد سازمانی آنان متفاوت است. ولی به‌طور کلی، دارای فعالیت عملی کمتر و فعالیت فکری بیشتر و کسل کننده‌تری هستند. روشن است، مدیری که در رده عملیاتی موفق است، لزوما نباید در رده میانی نیز موفق باشد؛ برای اینکه ممکن است این‌طور نباشد.

3-مدیران عملیاتی یا سرپرستان؛ این مدیران، در پایین‌ترین سطح سازمان قرار می‌گیرند و افرادی هستند كه مسئول كارهای دیگران هستند. آنها را مدیران نخستین سطح سازمان (First Line Management) می‌نامند. مدیران رده پایین سازمان، كاركنانی را سرپرستی می‌نمایند كه هیچ نوع كار مدیریتی انجام نمی‌دهند. اغلب اوقات، مدیران رده پایین سازمان را سرپرست (Supervision) می‌نامند.

واژه Supervision (سرپرست) از دو واژه Super (بزرگ و گسترده) و Vision (بینایی یا قدرت تصور و یا قدرت دید) تشکیل شده است. بنابر تعریف، سرپرست به کسی اطلاق می‌گردد که دیگران را هدایت و اداره می‌کند و در سازمان، برخلاف سایر رده‌های مدیریتی، افراد غیر مدیر را اداره می‌کند. بنابراین نزدیک‌ترین رده مدیریتی به اجرا و عملیات در انجام کارها و فعالیّت در کارگاه یا دایره کاری بوده و به مدیر میانی گزارش می‌دهد.

از نظر مفهومی، مدیر عملیاتی، فردی است که در پایین‌ترین رده سلسله مراتب مدیریت هر سازمان قرار دارد و به‌طور مستقیم، چهره‌به‌چهره و بدون واسطه، با متصدیان مشاغل گوناگون یک واحد خاصی از سازمان کار می‌کند؛ مثلا با کارگران در کارگاه، با کارمندان در اداره، با مدرسان و استادان در یک دانشگاه و با سربازان در یک پادگان. می‌توان گفت موفقیت یا عدم موفقیت سرپرستان خط اول واحدهای هر سازمان، با کارآیی و بهره‌وری کلی آن سازمان، رابطه‌ی مستقیم دارد.

نقش های مدیریت
مینتزبرگ معتقد است مدیرغیر از فعالیت ها و وظایفی که انجام می دهد سه نقش عمده را در سازمان بازی می کند:
1. نقش های متقابل شخصی (بین فردی و بین شخصی)
2. نقش های اطلاعاتی.
3. نقش های تصمیم گیری.
که هر یک از اینها به زیرمجموعه ای تقسیم میشود.
نقش های متقابل شخصی: شامل نقش رئیس تشریفات رهبری و ارتباط است.
نقش:انتظارات ناشی از یک پست را گویند. مثلا ما به عنوان یک دانشجو هستیم و از ما انتظاراتی دارند و آن درس خواندن است.
رئیس تشریفات:به انجام وظایف تشریفاتی می پردازد مانند سخنرانی، مانند سخنرانی، اعطای امتیازو خدمات رسانی به جامعه می پردازد. پس نباید گله زد چرا کلنگ می زند، قیچی می کند، پرده را می کشد بلکه اینها وظایفی است که باید انجام دهد.
رهبر:باید ایجاد انگیزه کند، باید الگو باشد، بعضی ها الگوی خوبی هستند و همه نگاهشان به مدیر است در مورد الگوبرداری.
رابط:مدیران موفق با مدیران سایر سازمانها در ارتباط هستند. مدیر یک سازمان چگونه با سایر سازمانه ارتباط بر قرار می کند؟از طریق ارتباط با مدیر سازمان.
نقش های اطلاعاتی: شامل نشان دهنده، نشردهندگی و سخنگویی می شود.
نشان دهندگی:سعی می کند وضعیت سازمان را نشان دهد یعنی دیگر افراد با دیدن مدیر سازمان پی به وضعیت سازمان می برند، توجه و تمرکزش روی عملیات سازمان است.
نشردهنده:اطلاعات لازم را به کارکنان می دهد.
سخنگویی:یکی از حقوقی که برای مدیران سازمان قائلند نقش سختگویی است به نمایندگی از طرف کل سازمان.
نقش های تصمیم گیری: شامل چهار نقش میشود که عبارتند از:
1. کارآفرینی.
2. آشوب زدایی.
3. تخصیص منابع.
4. مذاکره کننده.

مدیریت حرفه ای کسب و کار

کارآفرینی:شامل انجام تغییرات اولیه، هدف گذاری، فرموله کردن طرح ها، بکارگیری قدرت و اختیار می شود.
آشوب زدایی:به حل مسائل پیچیده و تضادها پرداخته، اقدامات رقبا را پاسخ گفته و خنثی می کند.
تخصیص منابع:اولویت ها و مزایا را مدیر تعیین میکند و از روش های بودجه ریزی استفاده می کند و همچنین جدول پیشرفت کار را به کار می گیرد.
مذاکره کننده:مدیر با مشتریان، عرضه کنندگان و سایر نمایندگی های خارج از سازمان تا حصول توافق مذاکره می کند..
وظایف مدیران

در اوایل قرن بیستم ، یک صنعتگر فرانسوی به نام هنری فایول نوشت که همه مدیران پنج وظیفه مدیریتی دارند. این پنج وظیفه عبارتند از : برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری، هماهنگی و کنترل که هم اکنون این وظایف به چهار مهارت برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل محدود شده اند. بنابراین می توانیم بگوییم که مدیریت عبارت است از فرایند برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و اعمال کنترل بر تلاش ها و کارهای اعضای سازمان و نیز در مورد استفاده نمودن از منابع سازمانی برای دستیابی به اهداف اعلان شده سازمان. فرایند عبارت است از شیوه ای منظم (سیستماتیک) برای انجام دادن کارها. ما مدیریت را یک فرایند نامیده ایم ، زیرا می خواهیم به این نکته اشاره کنیم که تمامی مدیران برای دستیابی به اهداف مورد نظرشان ، فعالیت ها یا کارهای مشخصی را که رابطه متقابلی با هم دارند انجام می دهند
برنامه ریزی: برنامه ریزی عبارت است از تعیین هدف یا اهداف و تصمیم گیری در مورد راه های رسیدن به آن ها. برنامه ریزی قبل از سایر وظایف مدیریتی انجام می گردد. برنامه ریزی فرایندی برای رسیدن به اهداف است. بسته به فعالیتها، هر برنامه می تواند که بلند مدت، میان مدت یا کوتاه مدت باشد. برای مدیرانی که در جستجوی حمایت‌های بیرونی هستند، برنامه ریزی، مهمترین و کلیدی‌ترین سند برای رشد است.برنامه ریزی می تواند، نقش مهمی در کمک به جلوگیری از اشتباهات یا تشخیص فرصتهای پنهان بازی کند. برنامه ریزی به پیش بینی اینده و ساختن آینده تا حدودی قابل تصور کمک می کند. آن پلی است بین آنجایی که هستیم و آنجایی که می خواهیم برویم. برنامه ریزی به آینده می نگرد. برنامه ریزی، یک رویداد منحصربه‌فرد نیست که دارای یک ابتدا و انتهای مشخص باشد بلکه یک فرایند مستمر و دائمی است
نیاز به برنامه ریزی از آنجا است که همه سازمان ها با فعالیت در محیطی پویا، مترصد آن هستند که منابع محدودشان را برای رفع نیازهای متنوع و فزاینده خود صرف نمایند و این پویایی محیط و وجود تلاطم و عدم اطمینان ناشی از تغییرات محیطی، بر ضرورت انکار ناپذیر برنامه ریزی می افزاید.
تصمیم گیری، رکن اساسی تمام وظایف مدیریتی و در عین حال، مبنای برنامه ریزی است چرا که نمی توان گفت برنامه ای وجود دارد مگر اینکه تصمیمی اتخاذ شده باشد. به عبارت بهتر، تصمیم گیری، هسته مرکزی مدیریت است که در تمامی وظایف دیگر، نموددارد، به همین دلیل برخی (مانند هربرت سایمون) مدیریت و تصمیم گیری را دو واژه مترادف می دانند.
سازماندهی: در مدیریت، سازماندهی را فرایندی می‌دانند که طی آن با تقسیم کار میان افراد و گروه‌های کاری و ایجاد هماهنگی میان آنها، برای کسب اهداف تلاش می‌شود .سازماندهی در حکم فرایندی است که به صورت پیوسته و مستمر، ادامه دارد و حیات سازمانی به اطمینان از وجود ساختاری که اثربخشی و کارایی را حاصل گرداند، بستگی خواهد داشت. هدف های گوناگون نیاز به ساختارهای متفاوت دارند از این رو مدیر باید ساختار سازمان را مناسب هدف ها و منابع بنماید در واقع سازماندهی شامل وظایفی است که باید اجرا شود، تشخیص کسانی است که باید اجرا کنند، چگونگی گروه‌بندی وظایف و تعیین کسانی است که باید گزارش دهند یا گزارش بگیرند. باتوجه به تعریف فوق، این فرایند شامل سه مرحله زیر است:
1. طراحی و تعریف کارها و فعالیت‌های ضروری
2. دسته‌بندی فعالیت‌ها بر حسب مشاغل و منصب‌های سازمانی تعریف شده
3. برقراری رابطه میان مشاغل و منصب‌های سازمانی، برای کسب اهداف مشترک
هدایت و رهبری: رهبری یعنی هنر نفوذ بر زیردستان به‌نحوی که آنها به‌صورت داوطلبانه و از روی رغبت فعالیت‌های از پیش تعیین‌شده‌ای را در چارچوب اهداف معینی انجام دهند. در واقع این وظیفه به معنای تلاش مدیر برای ایجاد انگیزه و رغبت در زیردستان جهت دست یافتن به اهداف سازمان می باشد.
رهبری در یک سازمان، نقشی است که وظیفه آن عبارت است از:
1. تبیین کردن چشم‌انداز سازمان
2. به اشتراک گذاشتن آن به‌نحوی که افراد مشتاقانه برای رسیدن به آن مشارکت کنند
3. فراهم کردن اطلاعات، دانش و متدهای مورد نیاز برای دسترسی به آن
4. ایجاد تعادل بین منافع متعارض ذینفعان سازمان

نظارت و کنترل در سازمان: کنترل فرایندی است که مدیر از طریق آن تطابق عملیات پیش بینی شده با عملیات انجام شده را می سنجد و در صورت وجود اختلاف و انحراف بین آنچه باید باشد و آنچه که هست، به رفع و اصلاح آنها اقدام می کند.
شاید به جرات بتوان گفت که انجام هر فعالیتی در سازمان قرین توفیق نخواهد بود مگر آنکه کنترل های لازم به عمل آمده باشد. به کمک کنترل است که مدیریت نسبت به نحوه تحقق هدفها و انجام عملیات آگاهی یافته و قدرت پیگیری و در صورت لزوم سنجش و اصلاح آنها را پیدا می کند. کنترل ابزار کارآمد مدیران در رده های مختلف سازمان از مراتب عالی تا رده های سرپرستی است و لزوم آن در مراتب مختلف به سادگی می توان احساس کرد.
شاید مهمترین مسئله ای که وجود کنترل را ضروری می سازد، آن است که پیش بینی ها و برنامه های عملیاتی در سازمان همواره با درصدی از خطا توام است و برای رفع این خطاها و اصلاح عملیات، کنترل تنها راه چاره است.

مقاله ای که مطالعه کردید در مورد دوره آموزشی مدیریت حرفه ای کسب و کار بود که توسط مرکز آموزش مجازی پارس گردآوری شده است .

ثبت نام دوره مدیریت حرفه ای کسب و کار

نظرات و دیدگاه ها

۷ روز هفته ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم.
کلیه حقوق مادی و معنوی برای وب سایت مرکز آموزش مجازی پارس محفوظ است.
طراحی و توسعه با توسط تیم IT در پارس