مقاله دوره آموزشی کارگردانی
مقدمه
کارگردانی یکی از شاخه های موفق هنر است که خیلی ها برای نشان دادن استعداد های خود در این رشته وارد آن می شوند ، هرچند یک رشته پول ساز هم میتوان گفت حساب می شود اما کسانی که معمولا وارد این رشته می شوند بیشتر برای علاقه خود و دیدن استعداد خود در این رشته است . تجربه نشان داده که کسانی که علاقه دارند در این عرصه بیشتر موفق خواهند شد تا کسانی که برای محبوبیت و معروفیت یا به خصوص پول وارد آن می شوند. خوب از حاشیه بگذریم و بریم سراغ خود کارگردانی ، کارگردانی دارای چند بخش اصلی است که با فهم و یادگیری آنها میتوانیم در این امر بسیار موفق شویم :
- کارگردانی فیلم
- کارگردانی انیمیشن
- کارگردانی تئاتركودك و نوجوان
- کارگردانی هنری
- کارگردانی ویدیوكلیپ
- کارگردانی تئاتر
- کارگردانی تلویزیون
- کارگردانی سینما
- دستیار کارگردان
- عوامل و وظایف کارگردان:
عواملی که در اینجا نام برده شده اند قسمت های کلیدی کارگردانی می باشند یعنی عواملی هستند که در تفاوت یک فیلم خوب از یک فیلم بد بسیار موثرند .
- دکوپاژ
- استوری برد
- کمپوزیسیون
- توازن
- پرسپکتیو
- خط فرضی
- ترانزیشن و افه های تصویری
- میزانسن
کارگردانی تلویزیون چیست؟
کار کارگردان تلویزیونی در هر قسمت از سازمان صدا و سیما متفاوت است ، ولی تقریبا در همه جا در مورد تمام جنبه های برنامه ، از آغاز تا انجام مسئول است. در بعضی از برنامه ها هم کارگردان موظف به خلق و ارائه موضوع برنامه است. کارگردان به خاطر شغلش همیشه عامل کلیدی تولید محسوب میشود. در هر برنامه ای بسته به نوع آن کارگردان مسئولیت متفاوتی دارد. گاهی ناچار است به سرعت تصمیم بگیرد و تصمیمش را با عجله انتقال دهد ، حوادث را به روشنی بیان کند و چیزی را از قلم نیاندازد. کارگردانی تلویزیون به دو روش عمده است : ۱ – روش انتخابی (که بیشتر هماهنگ کننده است) * ۲ – روش ابتکار و خلاقیت (که کارگردان بر جزئیات فنی اعضاء نظارت کرده)
جنبه های مختلف کارگردانی؟
تجزیه و تحلیل – توضیح و توصیف – مشورت و برنامه ریزی فنی برای ضبط و تولید – سازمان تولید – آماده سازی مقدمات تولید – راهنمایی گروه – هماهنگی – ارزیابی – تدوین – تبلیغات
عوامل پنجگانه کارگردانی؟
کارگردان موظف است تا به وسیله ی تمهیداتی که می اندیشد فیلم نامه را به جذاب ترین و حرفه ای ترین شکل به تصویر بکشد و در این راه باید از ذوق هنری و تجربه اش استفاده کند. عواملی که در اینجا به نام عوامل پنجگانه از آن ها اسم برده شده ، در این زمینه بسیار مهم هستند و عواملی هستند که در تفاوت یک فیلم خوب از یک فیلم بد بسیار مؤثر خواهند بود : ۱ – کمپوزیسیون در تصویر * ۲ – توازن * ۳ – پرسپکتیو * ۴ – خط فرضی * ۵ – ترانزیشن.
کمپوزیسیون چیست؟
در لغت به معنای ترکیب و ترکیب بندی است. در سینما و در تصویر ، کمپوزیسیون به معنای چگونگیه قرار گرفتن عناصر موجود در صحنه از جمله دکورها ، اجسام ، نور ، رنگ ها و شخصیت ها در کنار یکدیگر است و به عبارت کلی ، ترکیب کلی صحنه ای که قرار است فیلم برداری شود.اصولا تمام اجسام قابل رویتی که در زاویه دید انسان یا دوربین قرار میگیرند ، دارای کمپوزیسیون هستند ولی شاید کمپوزیسیون یا ترکیب بندی آن ها خوب و مطلوب نباشد
اهمیت کمپوزیسیون چیست؟
کمپوزیسیون بر شیوه درک هر بیننده از تصاویر ، بر واکنش احساسی او نسبت به شخصیت ها و رخدادهای فیلم و در نهایت بر خوش آمدن یا خوش نیامدنش از فیلم اثر خاص و ناخود آگاهی دارد. در واقع باید گفت که کمپوزیسیون مطلوب به تماشاگر کمک میکند تا چشمانش از دیدن فیلم لذت ببرند و یا به عبارتی جاذبه های بصری فیلم بیشتر و مطلوب تر شود. کمپوزیسیون مطلوب عناصر با اهمیت درون قاب را به تماشاگر گوشزد می کند و همچنین به تشدید با احساس نما کمک میکند.
توازن (بالانس) چیست؟
حالتی از تصویر است که اگر کادر را به دو بخش تقسیم کنیم ، اشیا و اجسام قرار گرفته در هر قسمت در حالت موازنه و مساوی قرار میگیرند. به این معنی که در تصویری که تماشاگر بر پرده می بیند به نظر نمیرسد که در بخشی از آن ازدحام زیاد است و در بخش دیگر ، کادر خالی و تهی است
اهمیت توازن چیست؟
کارگردان باید تلاش کند که تصویری که بر پرده نقش میبندد تا حد ممکن از نظر بصری زیبا و جذاب باشد و در عین حال متناسب با فیلمی که میسازد و مفهومی که در آن مستتر است باشد. توازن کمک میکند تا تصویری پیش روی تماشاگر منسجم به نظر برسد و این گونه نباشد که گویی کفه قستی از کادر از قسمت دیگر سنگین تر است. در حالتی که تصویر نامتوازن است توجه تماشاگر ناخودآگاه تنها به قسمتی که ازدحام دارد جلب میشود و گویی بخش دیگر وجود ندارد و به این ترتیب نیمی از کادر به هدر میرود.
پرسپکتیو در سینما چیست؟
این واژه در سینما ناظر بر شیوه ی به نمایش در آمدن اشیا و روابط فضایی آن ها با یکدیگر در سطح صاف و تخت پرده است به این معنی که تماشاگر باید دوری و نزدیکیه اشیا و فاصله ی آن ها از یکدیگر را در تصویری که میبیند را حس کند. هر بیننده ای که تصویری را بر پرده سینما میبیند در ذهن خود برای آن عمق قائل میشود چون بر این شیوه عادت کرده است. اما فیلمساز علاوه بر آنکه میتواند روی تخیل تماشاگر حساب کند. در ضمن باید بکوشد که توهم عمق را در صحنه خلق کند و به آن حال و هوای واقعی بدهد. پرسپکتیو صحنه و روابط فضایی اشیا عمدتا به عوامل زیر بستگی دارد : ۱ – فاصله دوربین از صحنه * ۲ – نوع عدسی مورد استفاده * ۳ – میزان باز بودن دیافراگم * ۴ – میزان نور
خط فرضی چیست؟
خط فرضی که با توجه به موقعیت و عملکرد کاررکترها کشیده میشود و دوربین باید یک سوی این خط قرار بگیرد و نباید این خط توسط دوربین شکسته شود. شکسته نشدن این خط توسط دوربین به این معنی است که وقتی قرار باشد از یک صحنه چند نما گرفته شود باید در هنگام گرفتن هر نما دوربین در همان سمتی از خط فرضی قرار گیرد که در نمای اول از این صحنه قرار داشته
.اهمیت خط فرضی چیست؟
رعایت نکردن خط فرضی و شکستن آن موجب میشود که وقتی چند نما از چند فاصله یا زاویه مختلف به هم پیوند میخورند در دید بیننده اختلال ایجاد شود. همچنین شکستن خط فرضی در حالتی که سوژه در حال حرکت است موجب
میشود در دو نمای پی در پی از آن سوژه ، حرکت در نمای دوم معکوس و یا در جهتی دیگر از نمای اول به نظر برسد. رعایت خط فرضی در صحنه هایی که تعداد شخصیت های آن زیاد است بسیار دشوار میباشد. در این حالت کارگردان جزئیات هر نما و محل قرار گرفتن دوربین را به منشی صحنه میگوید که دقیقا بنویسد در هنگام فیلمبرداری از نمای بعدی ناخواسته خط فرضی را نشکند
ترانزیشن چیست؟
ترانزیشن یا انتقال عبارت است از هر تکنیکی که در تغییر صحنه و ایجاد ارتباط ، به ویژه از صحنه ای به صحنه ی دیگر مورد استفاده قرار گیرد که معمولا معرف تغییر در زمان یا مکان است. باید توجه داشت منظور از ارتباط چیزی به جز خط سیر داستان است ، یعنی برقراری ارتباطی جذاب و بدون ایجاد پرش در ذهن تماشاگر.
اهمیت ترانزیشن چیست؟
برای انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر ، آسان ترین کار آن است که آن دو صحنه را بدون هیچ تمهید اضافه ای به هم وصل کنیم ، اما این کار ممکن است در ذهن تماشاگر اصطلاحا پرش ایجاد کند. از طرف دیگر از تمهیدات مختلف برای انتقال صحنه ها یکی از عناصری است که در جذابیت فیلم اثر میگذارد. لازم است بدانیم که ترانزیشن یکی از مسائل مهم برای داوران و منتقدان سینمایی است ، زیرا ترانزیشن کار ساده ای نبوده و احتیاج فراوانی به تجربه و ذوق هنری فیلمساز دارد .
انواع ترانزیشن؟
فیلمسازان ممکن است برای انتقال صحنه ها از روش های مختلف و گاه ابداعی خود استفاده کنند اما معمولا روش های زیر در کنار اتصال معمولی صحنه ها ، متداول و پر کاربرد است : ۱ – ترانزیشن به وسیله ی نماهای میانی * ۲ – ترانزیشن به وسیله ی رنگ * ۳ – ترانزیشن به وسیله ی نور * ۴ – ترانزیشن به وسیله ی دیالوگ
در این بخش با انواع نمونه فیلم های کارگردانی شده به عنوان نمونه کار آشنا خواهید شد که برای پروژه های خود بسیار کابردی خواهند بود .
دکوپاژ در سینما چیست؟
دکوپاژ ، تقطیع یا برش فنی ، یکی از وظایف مهم کارگردان است و شامل : تصمیم گیری در مورد محل استقرار دوربین در صحنه ، نوع نور پردازی ، اندازه تصویر ، زاویه دوربین ، نوع حرکت دوربین ، تعداد تصاویری که برای نشان دادن یک موقعیت لازم است ، نوع اتصال نماها به یکدیگر ، هر صدایی که قرار است در صحنه شنیده
شود و باقی جزییاتی است که به فرآیند تصویری شدن فیلم نامه مربوط می شود. این وظایف که شاید نیمی از وظایف کارگردان باشد ، باید پیش از فیلمبرداری انجام شود و نتیجه آن در فیلم نامه دکوپاژ شده مشخص باشد. کارگردان ها ممکن است هنگامی که به مرحله ی فیلمبرداری می رسند برخی از جزیی را که قبلا تعیین کرده بودند با توجه به شرایط تغییر دهنده ، ولی معمولا بر اساس فیلم نامه دکوپاژ شده ای که خود تهیه کرده اند پیش می روند. برخی کارگردان ها به دکوپاژ کردن فیلم نامه پیش از فیلم برداری اعتقادی ندارند و معتقدند در هنگام فیلمبرداری است که کارگردان میفهمد فیلم نامه ای که در دست دارد باید چگونه ساخته شود. البته معمولا روش اول هم مرسوم تر است که هم کار آمدتر است
اهمیت دکوپاژ در سینما چیست؟
نحوه دکوپاژ ضربآهنگ فیلم و حال و هوای آن را به تماشاگر منتقل می کند. برای مثال : هرچه تقطیع بیشتر باشد طول نماها کوتاه تر باشد و از زاویه های بیشتری فیلمبرداری صورت گیرد ، ضربآهنگ فیلم نیز تندتر خواهد بود و این روش معمولا در فیلم های پر زدوخورد ، ترسناک و جنگی روش مناسبی برای القای حس ترس و هیجان به تماشاگر است و در فیلم هایی که کارگردان میخواهد تماشاگر هرچه بیشتر با شخصیت اصلی همراه شود و با چشم او به ماجرا نگاه کند ، معمولا از برداشت های بلند و از حرکت دوربین های طولانی و حتی برای بیشتر کردن این حس از نمای نقطه نظراستفاده می کند. نوع دکوپاژ فیلم به نوعی نشان دهنده ی سلیقه ی بصری و سبک تصویری کارگردان است. برخی از کارگردان ها هستند که به برداشت های بلند اعتقاد دارند ، به این معنی که معتقدند فیلم باید تا حد ممکن به تجربه ی بصری بیننده در عالم واقع نزدیک باشد به همین خاطر این کارگردان ها تا حد ممکن از تقطیع نماها خود داری میکنند ، طرفدار نماهای بلند و حرکت دوربین های طولانی اند. در عین حال برخی از کارگردان ها نیز طرفدار نمای کوتاه و قطعه های سریع هستند و معتقدند که باید تجربه بصری جدیدی را به تماشاگر منتقل کنند. یک نکته بسیار مهم و وظیفه ی بسیار خطیر بر دوش کارگردان آن است که ، او باد یه ویژه در تقطیع نماها و نوع اتصال آن ها به یکدیگر و در زاویه بندی دوربین به گونه ای عمل کند که تماشاگر حس برش و بریدگی نداشته باشد و با او به عبارتی احساس کند که فیلم تداوم دارد ، زیرا در غیر این صورت ممکن است در اثر این برش ها توجه او از فیلم کنده شود و چون حواسش پرت شده از همراهی با فیلم صرف نظر کند. علاوه بر این کارگردان باید به گونه ای عمل کند که چشم و ذهن تماشاگر را خسته نکند به طور خلاصه نماها باید به گونه ای باشد که نه آنقدر کشدار و بی حرکت باشند که خسته کننده به نظر برسد و نه آنقدر کوتاه و سریع که تماشاگر نه تنها اطلاعاتی به دست نمی آورد بلکه دچار سر گیجه هم شود. افراط و تفریط به فیلم صدمات بسیار زیادی وارد می کند.
فیلم نامه دکوپاژ شده چیست؟
ابتدا کارگردان هر سکانس فیلم نامه را به نماهای مختلف (اصطلاحا پلان) تقسم می کند. بعد از آنکه همه ی فیلم نامه به این صورت تقسیم بندی شد پلان ها به ترتیب پشت سر هم قرار میگیرند. حال باید فیلم نامه دکوپاژ شده را روی کاغذ نوشت.برای هر پلان صفحه شامل پنج بخش است ۱ – شماره سکانس و شماره پلان * ۲ – نوع پلان * ۳ – وضعیت صحنه * ۴ – دیالوگ * ۵ – صدا ها و نوفه ها
میزانسن در سینما چیست؟
اصطلاحی است فرانسوی ، در اصل متعلق به تئاتر و به معنای چیدن صحنه ، صحنه آرایی و به صحنه آوردن یک کنش. در تئاتر این اصطلاح به روش مرتب کردن صحنه توسط کارگردان نمایش نامه اطلاق می شد. این عبارت ابتدا
در نقد فیلم رایج شد و معانی سریع و ضمنی متعددی یافت. در نهایت نظریه پردازان سینما این اصطلاح را به کارگردانی فیلم تعمیم دادند اما کاربرد آن در سینما حوزه وسیع تری شامل می شود. صحنه آرایی ، ساخت و ساز عناصر داخل صحنه و مشخص کردن مکان قرار گرفتن هر یک از عناصر صحنه ، نور پردازی ، لباس ، آرایش و گریم بازیگران و رفتار و حرکت آن ها و بعد از انجام این کار ها ، ترکیب تصویری درون هر نما ، رابطه ی میان اشیاء و آدم ها در هر نما ، رابطه ی نور و تاریکی ، رنگ صحنه ، موقعیت دوربین ، زاویه دید و حرکت ها در هر نما. به این ترتیب ، در واقع کارگردان با کنترل میزانسن ، رویدادی را برای دوربین به روی صحنه می برد.
اهمیت میزانسن چیست؟
از بین همه ی تکنیک های سینما ، میزانسن تکنیکی است که بیشترین آشنایی را با آن داریم. بعد از دیدن یک فیلم ممکن است قطعه ها یا حرکات دوربین و… را به خاطر نیاوریم ولی مطمئنا عناصر میزانسن را به یاد خواهیم داشت. نکته بسیار مهم در میزانسن آن است که ، کارگردان میتواند با میزانسن هر فضایی را که میخواهد ترسیم کندمثلا میتوان عناصر صحنه را به گونه ای بپیچند که انگار همه چیز واقعی است و هر چیز همان طوری است که در دنیای واقعی وجود دارد اما در عین حال این تکنیک نیروی آن را دارد که از مفاهیم عادی واقعیتی فراتر رود. میزانسن قدمتی طولانی و تقریبا برابر با تاریخ سینما دارد که یکی از مهمترین وظایف کارگردان است که به نوعی نشان دهنده سبک و فرم کاریه او نیز است ، همچنین یکی از مهمترین مسائلی است که میتواند به مقبولیت و محبوبیت و ماندگاری فیلم کمک کند. به طور کلی قسمت ویژه ای از فیلمبرداری میزانسن میباشد و باید توجه کارگردان به این قسمت نیز خاص باشد.
عناصر اصلی میزانسن؟
۱- صحنه * ۲- لباس و چهره پردازی * ۳- حالات و حرکات عناصر صحنه * ۴- نور پردازی. هر عنصر معمولا با عناصر دیگر برای ایجاد یک سیستم ویژه در هر فیلم ترکیب می شود.
متد ترکیب تصویری
اولین سلسله مباحث ما پیرامون اصول فیلمبرداری به نحوهی قاب بندی و ترکیب تصویری اختصاص دارد، چه لزوم بیان برخی ازجزای ضروری صحنه و حذف اجزای غیرضروری صحنه میتواند کادری زیبا و مناسب و منسجم را از یک تصویر برای شما فراهم سازد چرا که اگر تصویر به درستی ترکیب نشده باشد، با انحراف چشم از موضوع اصلی، ارزش تصویر را کاهش داده و از رساندن هدف و پیام به بیننده در میماند. ترکیب درست یک تصویر علاوه بر ایجاد توازن، بیننده را از سردرگمی نجات داده و نقطه ی تمرکز وی را بر روی نقطهی تأکید تصویر موجب میگردد. همچنین ترکیب و کادربندی درست تصاویر، میتوانند پرسپکتیو تصاویر را افزایش داده و تناسبات میان اجزای آن را شدت بخشد و چگونگی القای تصویر را آنگونه که در ذهن فیلمبردار و کارگردان میباشد نظیر رسمیت، هیجان و …، به نحو درستی به تماشاگر بقبولانیم. لذا میتوان ترکیب تصویری را شامل ذکر آحاد تصویر به گونهای که ذهن بیننده را بر روی نقطهی تأکید تصویر متمرکز کند ، تعریف نمود. اما نباید از این نکته نیز غافل بود که هدف اصلی دلپذیر ساختن تصویر برای دید بیننده خواهد بود و هرگز نباید این را فدای قواعد دست و پا گیر نمود، هر چند که قواعد و قوانین نیز بر اساس لذّت بیننده و نگاه وی تدوین گردیده اند. بنابراین ترکیب تصویری دارای اهمیت به خصوصی میباشد. بنابراین لازم است تا فیلمبردار با برخی از اصول این فن آشنا شود. عوامل بصری سازندهی یک تصویر شامل گروه، خط، رنگمایهو عمق ظاهری یا واقعی میباشد که به تفصیل در مورد آنها مطالبی بیان میداریم.
الف ـ گروه:
شامل تمامی اجزایی است که باید در یک کادر جا بگیرند. تصویری بسته از یک گویندهی خبری که در جلوی یک میز قرار دارد و در پشت سر وی نیز نقشهای ترسیم شده است و همچنین میکروفون و گلدانی که بر روی میز میباشد ، گروهی شامل میز، نقشه، میکروفون و گلدان گل را تشکیل میدهد که چگونگی قرار گرفتن آنها بحث ترکیب تصویری در یک گروه میباشد. ترکیب قرینه ای اجزای یک گروه معمولاً حالت رسمیت را القاء میکند و نقطهی تأکید آشکاری را نخواهد داشت. و از نظر بصری نیز طرحی جالب نخواهد بود. معمولاً نمیتوان مرکز هندسی یک تصویر را نقطهی تأکیدی بر تصویر در نظر گرفت اما هر گاه عکس را به صورت افقی و عمودی به سه بخش تقسیم کنیم، محلّ « برخورد یکسوم ها » که به همین اصل نیز معروف میباشد، نقطهی تأکیدی مناسب را فراهم میآورد. این اصل معمولاً در نماهای توشات ( دو نفره ) و آورشولدر ( از روی شانه ) کاربردی عالی دارد.
تئوری تناسب طلایی یونانیان نیز کاربردی مفید دارد. آنها معتقد بودند که نقطهی تأکید باید پنج هشتم داخل هر کدام از لبههای کادر قرار گیرد که تقریباً برابر با همان محلّ برخورد یک سومها میباشد. ترکیب مثلثی نیز یکی از راههای دستیابی به نقطهی تأکید تصویر میباشد. هر گاه مثلثی از اجزای یک تصویر فراهم شود، به گونهای که دوربین بر روی قاعده ی مثلث و نقطهی تأکید بر رأس مثلث واقع شوند، ترکیب تصویری قویای فراهم میگردد.
ب ـ خط
آنچه در این بحث مورد بررسی قرار میگیرد شکل مسیر خطوط میباشد. خطوط میتوانند قصد و حالت صحنه را ترسیم کنند. خطوط موازی با کادر، احساسی از رسمیت، ترتیب و تعلّق به آن میدهد. این گونه تصاویر که از چنین خطوطی بهرهمندند،
هیجان چندانی را خلق نمیکنند و لذا برای تصاویری انتخاب میشوند که برای ترسیم هیجان به کار نمیروند. تداخل خطوط افقی و عمودی و کثرت آنها در یک صحنه، فضایی خشن وانعطاف ناپذیر را بهوجود میآورد که تصاویر زندان از این دست میباشد. خطوط اریب در صحنه معمولاً فضایی پر هیجان و منعطف را القاء میکنند و جذّابیت تصویری خاصّی را بهوجود میآورند. تسلّط بیش از حد خطوط اریب میتواند موجبات سردرگمی بیننده را فراهم کند. خطوط منحنی معمولاً جلوهای از آرامش و وقار و زنانگی را بیان میدارد. هر چه انحنای خطوط بیشتر شود از قدرت آن کاسته شده و وقار را از آن میگیرد. میتوان با پایین و بالا بردن دالی و حذف برخی از اجزای زیاد، خطوط بیش از حد منحنی را حذف نمود.
ج ـ حرکت
از دراماتیکترین ابزار جلب توجه بیننده به نقطهی تأکیدی خاص میباشد. معمولاً حرکات ا ریب، تأثیر گذارترین حرکات در صحنه میباشند، چنان که حرکت در طول صحنه و موازی با قاعدهی کادر چندان جالب نیست. حرکات اجرا کننده به صورت مستقیم و به طرف دوربین خالق صحنهای تکان دهنده می باشد. اما به طور کل دو حالت کلی برای بهرهگیری از ابزار « حرکت» در صحنه وجود دارد.
1.هرگاه بازیگر در یک صحنهی عمومی، خلاف مسیر حرکت سایرین و در حالی که به شدت از لابهلای آنها عبور میکند به طرف دوربین بیاید، خواه ناخواه دید بیننده به طرف وی جلب میشود و حتی گاه سرعت حرکت او بیشتر نمود پیدا میکند هر گاه وی فرضاً به سمت چپ کادر بدود و سایرین به سمت راست کادر.
2.هر گاه بازیگر در میان انبوهی جمعیت متحرک ثابت باشد، دید را به سوی خود میکشاند همانند کودکی که در لابه لای جمعیتی متحرک گوشهای نشسته و گریه میکند و یا تصور کنید میدان جنگی را که در آن تنهای بی حرکت فراوانی دیده میشود و حال ناگهان یکی از آنها بنشیند و یا حرکت کند، واضح است که به طور ناخودآگاه دید متوجهی وی میشود.
د ـ رنگمایه
معمولاً روشن ترین نقاط یک صحنه، نقطهی تأکیدی در آن صحنه است. همچنین نقطهای در تصویر و یا جزیی از تصویر که دارای رنگمایهای متمایز از سایر اجزاء میباشد دارای کشش دیدی بیشتر میباشد. وجود رنگمایههای روشن در گوشههای کادر معمولاً چشم را از صحنهی اصلی منحرف میکند، حال آنکه رنگمایههای تیره در گوشههای کادر، با افزایش فشردگی آن چشم را به طرف نقطهی تأکید تصویر جذب میکند. رنگمایههای تاریکتر که در نزدیک قاعده قرار بگیرند ترکیب مثلثی مطلوبی را ایجاد نموده و نقطهی تأکید تصویر که در رأس مثلث قرار گرفته بیشتر جلب توجه میکند. باید در تصویر برداریهای رنگی دقت داشت که برش در تصویر باید به گونهای باشد که رنگهای زمینه به شدت تغییر نکند.
هـ ـ عمق
خلق تصویری سه بعدی، در مدیوم دو بعدی تلویزیون، تخصّصی است که همواره مد نظر فیلمبرداران قرار داشته و از چهار طریق امکان پذیر میباشد: پرسپکتیو گروه، پرسپکتیو خط، پرسپکتیو رنگمایه، وضوح قیاس.
1.پرسپکتیو خط
ترکیب خطوط در یک صحنه جهت برقراری تناسبات منظرهای. میدانیم که خطوط نزدیک به دوربین بزرگتر و خطوط دورتر، کوچکتر به نظر میرسند که هر گاه از عدسی زاویهی باز استفاده شود این تأثیر نمود بیشتری پیدا میکند. از همین خاصیت و با استفاده از زوایای اریب، میتوان به تصویر، تصوری از عمق را بخشید.
2. پرسپکتیو گروه
در این مورد بحث بر سر نسبتهای منظرهای میباشد. تصویری از دو درخت را در نظر بگیرید که یکی نزدیک به دوربین ایستاده و دیگری پشت سر آن و دورتر میباشد. هرگاه درخت جلو، بزرگتر باشد، به نظر میرسد فاصلهی زیادی بین دو درخت وجود دارد. این خطای چشم بوده و درست همان کاری است که تصویرگر باید انجام بدهد اما چگونه؟ این عملی است که با یاری جستن از عدسیها ممکن میگردد و در بحثهای آتی پیرامون آن صحبت خواهد شد. مثلاً عدسی زاویهی باز، عمق را افزایش داده و برعکس عدسی تله فتو عمق را کاهش میدهد. تصویرهای زاویهی بالا فضای بین اجزای عمودی را کوتاهتر کرده و ارتفاع را کاهش میدهد و تصویرهای زاویهی پایین هر گاه با عدسی زاویهی باز گرفته شود، سطح عمودی را بیشتر مورد تأکید قرار میدهد.
3.پرسپکتیو رنگمایه
هر گاه رنگمایهها طوری ترکیب شوند که تصاویر تیره در جلو و تصاویر روشن در عقب صحنه واقع شوند، تصویری از عمق به صحنه داده میشود، نورپردازان در این مورد کمک شایانی به فیلمبردار میکنند.
4.وضوح قیاسی
هر گاه تصویری را با دوربینی قاب بندی کنیم که از عدسی زاویهی باریک تر یا هر عدسی که درجهی F (کانونی) آن کاملاً باز شده است بهرهمند باشد، زمینهی عقب تقریباً به طور قطع از عمق تصویری صحنه بیرون مانده و دارای وضوح نخواهد بود، در نتیجه نقطهی تأکید تصویر در وضوح مشخّص بوده که حاصل آن افزایش عمق در صحنه میباشد. گذشته از افزایش عمق در تصویر، وضوح قیاسی، به تمرکز حواس بیننده بر روی موضوع اصلی کمک میکند. این متدی است بسیار مفید که اغلب فیلمبرداران از آن استفاده میبرند
کارگردانی تلویزیون چیست؟ روش های عمده کاری کارگردان تلویزیون,جنبههای مختلف کارگردانی, دروس رشته کارگردانی تلویزیون, گرایش های کارگردانی تلویزیون, تواناییهای لازم و موقعیت شغلی در ایران برای کارگردانی تلویزیون
طبق آماری كه در سال 1993 گرفته شده است، نوجوانان آمریكایی تا پایان دبیرستان 19 هزار ساعت به تلویزیوننگاه میكنند؛ یعنی بیشتر از مدت زمانی كه در كلاس درس حضور دارند، وقت خود را صرف تماشای تلویزیون میكنند. متأسفانه دركشور ما آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد. اما تأثیرپذیری بسیار زیاد نوجوانان و جوانان ما از شخصیتهای تلویزیونی، بیانگر آن است كه جوانان، بخش عظیمی از وقت خود را صرف تماشای تلویزیون میكنند و در این میان تله تئاترها، فیلمها و سریالهای تلویزیونیكه در حیطة كار كارگردانان تلویزیون است، بیشترین مخاطب را دارند.
کار کارگردان تلویزیونی در هر قسمت سازمان تلویزیون متفاوت است . ولی تقریبا در همه جا در مورد تمام جنبههای برنامه ، از آغاز تا انجام مسئول است . در بعضی از برنامهها هم کارگردان موظف به خلق و ارائه موضوع برنامه است .
کارگردان به خاطر شغلش همیشه عامل کلیدی تولید محسوب میشود .
در هر برنامهای بسته به نوع آن کارگردان مسئولیت متفاوتی را به عهده دارد . گاهی ناچار است به سرعت تصمیم بگیرد و تصمیمش را با عجله انتقال دهد ، حوادث را بروشنی بیان کند و چیزی را از قلم نیاندازد
کارگردان تلویزیونی به دو روش عمده زیر کار میکند
1- روش ابتکار و خلاقیت : در این روش کارگردان بر جزئیات فنی اعضا نظارت کرده و انتظار دارد که همه مسائل مورد نظر او را دنبال کنند
2- روش انتخابی : دراین روش کارگردان بیشتر هماهنگ کننده است . هر یک از طراحان هرکدام با ایدههای خود روش را از پیش میبرند. در برنامههایی که برنامه با عجله آماده و پخش میشود یا در برنامههای زنده این روش موثری است .
۱- تجزیه و تحلیل : هدف برنامه را در نظر میگیرد ،چگونگی ارائه موضوع و پیش بینی تاثیر روی بیننده به عهده کارگردان است .
2- توضیح و توصیف برای گروه تولید توضیح میدهد که این برنامه به دنبال چیست و چگونه آنرا میتواند بدست بیاورد .
3- مشورت و برنامه ریزی فنی برای ضبط و تولید : بررسی و کنترل روشها ، فنون ، تجهیزات ، صحنهآرایی .
4- سازمان تولید : تنظیم بودجه و نیروی انسانی برای تولید ، تعیین بازیگرها ،مجریان و همچنین آماده کردن نوشتههایی از قبیل تصویرنامه برگهای سفارش و غیره
5- آماده سازی مقدمات تولید : تنظیم و آماده ساختن موارد تکمیلی مانند عنوانبندی ، گرافیک و غیره
6- راهنمایی گروه: راهنمایی و هدایت بازیگران و مجریان وهمچنین گروههای صدا، نور و دادن علامت های لازم به بازیگران و مجریان رفع مشکلات فنی.
7- هماهنگی: با شبکه های ویدیویی و فیلمو ...
8- ارزیابی: کنترل ارزشهای هنری کار ،بازیها ، اجرا ، کیفیت دوربین ، مدت زمان بخشهای برنامه
9- تدوین : سرهم کردن یا تدوین کردن قسمتهای مختلف .
10- تبلیغات : سازماندهی و تهیه مطالب لازم برای تبلیغات . (همچنین ببنید: تبلیغات تلویزیونی)
رشته ی کارگردانی تلویزیون
گرایش نمایش
كارگردانی تلویزیونی یك رشتة كاربردی است و هدف آن تربیت نیروی متخصص، متعهد و خلّاق برنامهساز در جهت سیاستهای سازمان صدا و سیما است؛ افرادی كه به یاری معلومات و مهارتهای فنی، تكنیكی، هنری و تحلیلی، زمینة ساخت و تولید انواع برنامههای تلویزیونی را فراهم میآورند. در واقع كارگردان تلویزیون كسی است كه ذهنیت خود را با استفاده از آموزشهای كلاسیك و آكادمیكی كه در خصوص برنامهسازی تلویزیون در طول دوران تحصیل كسب كرده است، به تصویر میكشد و با خلاقیت و نوآوری به تولید برنامههای تلویزیونی میپردازد. در این میان، دانشجویان گرایش نمایش، به مطالعه، پژوهش و تجربه در كارگردانی انواع برنامههای داستانی تلویزیون اعم از سریالها، برنامههای كوتاه و تلهتئاترها میپردازند. به عبارت دیگر، دانشجویان این گرایش، روشهای طراحی و تولید یك برنامة داستانی از عرصة ایده تا ساخت در استودیو یا واحد سیار، پخش و ارزشیابی آن را فرا میگیرند و در این میان با چگونگی نقد و تحلیل برنامههای تلویزیونی، تحولات اجرا، تصویرنامهنویسی، جلوههای خاص، طراحی صحنه، شیوههای بیان و نحوة ارتباط تنگاتنگ فرم و محتوا آشنا میشوند.
گفتنی است كه تمامی این دروس همراه با فعالیتهای عملی و كارهای كارگاهی است تا دانشجویان با استفاده از امكانات و تجهیزات كاربردی دانشكده و سازمان صدا و سیما بتوانند، تجربه و مهارت لازم را برای ساخت و تولید برنامههای داستانی تلویزیونی كسب نمایند.
درسهای این رشته در طول تحصیل
دروس مشترك در هر دو گرایش
مبانی ارتباطات، مردمشناسی و رسانههای تصویری، عکاسی، آشنایی با هنر در تاریخ، تاریخ تلویزیونو فناوری رسانههای جدید، ارتباطات بصری، آشنایی با فلسفه، پژوهش و نگارش در تلویزیون، تلویزیون: زبان و ساختار، درك و بیان بصری، مخاطبشناسی تلویزیون، فلسفه هنر، ابزارشناسی تولید، شناخت عوامل نمایش، گونهشناسی فیلم، مبانی برنامهسازی تلویزیونی، كارگاه تصویر و نور، مبانی تدوین، مبانی برنامهسازی تك دوربینه، گونهشناسی برنامههای تلویزیونی، مبانی كارگردانی نمایش، مستندشناسی، موسیقی در فیلم و تلویزیون، تدوین دیجیتال، جلوههای خاص، كارگاه چند رسانهای، طراحی و مدیریت تولید، تلویزیون آموزشی، پروژه نهایی.
دروس تخصصی گرایش نمایش:
بازیگردانی و كارگردانی، برنامهسازی استودیویی، تصویرنامه نویسی، سمینار برنامهسازان تلویزیونی، واحد سیار، برنامهسازی تك دوربینه، كارگاه نمایش تلویزیونی.
گرایش مستند :
با اشتیاق دوربین را به دست میگیرد و شتابان در موج جمعیت، در بازارها، كنار رودخانهها و در حاشیه جنگلها به دنبال سوژه میگردد. زمانی از شقایقها و آلالههای خفته در سینة كوهساران صحنههای زیبایی مییابد. زمانی دیگر از رازهای نهفته در سینة كوهنشینان و كویرنشینان آگاهی مییابد و آیینها، آداب و رسوم و سور و سوگ مناطق مختلف ایران را به یاری عدسی دوربین خود به تصویر میكشد تا تنوع فرهنگی و تعدد میراثهای فرهنگی را به نمایش گذارد.
این، بخشی از دنیای كارگردانی مستند است؛ دنیایی كه حیطة بسیار گسترده و وسیعی دارد و از یك سو شامل گزارش خبری، ورزشی و اجتماعی میشود و از سوی دیگر مستند مردمشناسی یا طبیعت را در برمیگیرد.
در واقع مستند، خوراك بسیار مهمی برای تلویزیون است و خیلی از برنامههای تلویزیونی؛ از جمله گزارشهای اجتماعی، ورزشی، مردمشناسی یا مستندهای طبیعت در این حیطه قرار دارد. از همینرو، از سال گذشته مستندسازی به عنوان یكی از گرایشهای كارگردانی تلویزیون در دانشكده صدا و سیما مطرح گردیده است و دانشجویان این گرایش با آموزش دروسی از قبیل فرم و محتوا در مستند تلویزیونی، ژورنالیسم تلویزیونی و مجله تلویزیونی، اطلاعات لازم را برای مستندسازی كسب میكنند.
دروس تخصصی گرایش مستند:
مستند تلویزیونی: فرم و محتوا، نویسندگی برای مستند، مستندسازی، تاریخ و نقد فیلم مستند، ژورنالیسم تلویزیونی، سمینار بررسی مستند سازان، مجله تلویزیونی. (همچنین ببینید: فیلم مستند چیست؟, تاریخچه فیلم مستند, تاریخچه سینمای مستند ایران)
تواناییهای لازم صدا و سیما از همة هنرها؛ از جمله موسیقی، معماری، ادبیات، نقاشی، طراحی، خطاطی و عكاسی بهره میگیرد. به همین خاطر، دانشجوی كارگردانی تلویزیون باید اطلاعات هنری گستردهای در همه این زمینهها داشته باشد.
اما متأسفانه گاه داوطلبان شركتكننده در مصاحبه حضوری این دانشكده، از مهمترین و بدیهیترین اطلاعات هنری بیخبر هستند. برای مثال هیچ اطلاعی از موسیقی كلاسیك و بزرگترین موسیقیدانهای آن مثل باخ یا بتهوون ندارند. همچنین برخی از داوطلبان نمیتوانند آنچه را كه میخواهند، بگویند. چنین افرادی نمیتوانند كارگردان موفقی شوند؛ چون كارگردان باید بتواند با بازیگر یا فیلمبردارش بخوبی ارتباط برقرار كند و بگوید كه از او چه انتظاری دارد. همچنین دانشجویان این رشته باید روابط اجتماعی خوبی داشته و بتوانند یك گروه را بخوبی اداره كنند. از همینرو، افراد گوشهگیر و منزوی و كسانی كه منتظرند دیگران وظایفشان را به آنها گوشزد كنند، در این رشته موفق نخواهند شد.
در كل داوطبان باید بدانند كه در اینجا چیزی تزریق نمیشود تا یك نفر كارگردان، طراح یا برنامهساز شود. بلكه استادان دانشگاه فقط راه را نشاننمیدهند و خود دانشجو باید با تلاش بسیار و مطالعه فراوان به نتیجه برسد.
در این رشته تسلط به زبان انگلیسی نیز بسیار مهم است؛ چون دانشجویان باید بتوانند از منابع و مآخذ درجه یك استفاده كنند؛ منابعی كه اكثر قریب به اتفاق آنها به زبان انگلیسی است. و بالاخره اینكه هنر، یكی از وادیهای عشق است و فردی كه وارد آن میشود، باید عاشق باشد. كار هنری با فشارهای عصبی و روحی بسیاری همراه است و بیشتر اوقات نیز از شهرت و معروفیت در آن خبری نیست. برای مثال میتوان به «ژرژ ملیف» پدر سینمای داستانی اشاره كرد كه در اواخر عمرش در یكی از متروهای پاریس در حال دستفروشی پیدایش كردند. ویژگی عالم هنر این است كه وقتی آدمهای جدید میآیند، آدمهای قدیمی فراموش میشوند. برای همین اگر كسی عشق و علاقة واقعی به هنر نداشته باشد، نمیتواند در این وادی دوام بیاورد.
و در نهایت اینكه یك مستندساز باید فردی صبور، دقیق و تیزبین باشد. برای مثال، یك كارگردان مستند طبیعت، گاه لازم است كه ساعتها در گوشهای بنشیند تا از پرندهای كه میخواهد در لانة خود به جوجهاش غذا بدهد، فیلمبرداری كند.