مقاله موانع رشد اخلاق حرفه ای در سازمان ها
با توجه به رشد روزافزون علم و آموزشهای کوتاه مدت، مرکز توسعه آموزشهای مجازی پارس با هدف بالا بردن سطح علمی و کمک به تحقق این امر مقاله موانع رشد اخلاق حرفه ای در سازمان ها را طراحی و در دسترس علاقمندان قرار داده است .
موانع رشد اخلاق حرفه ای در سازمان ها
مسائل اخلاقی سازمان
سازمان به عنوان شخصیت حقوقی در حیات سازمانی خود با مسائل اخلاقی فراوانی مواجه است. دغدغه های اخلاقی در زندگی شغلی غالبا در مقام تصمیمگیری بروز میکند و فرد خود را اخلاقا بلاتکلیف مییابد و از خود میپرسد تکلیف اخلاقی من چیست، به عبارت دیگر، مسئله در اخلاق حرفهای بلاتکلیفی اخلاقی است: نمیدانیم چه باید بکنیم یا نمیدانیم به آنچه باید انجام دهیم چگونه برسیم. به عنوان نمونه: سازمان در مورد تعادل کار و خانواده چه تکلیفی دارد؟ سازمان تا چه مجاز است مدیران و کارکنان را به فداکردن اهداف مطلوب زندگی خود برای کامیابی شغلی سوق دهد. سازمان در نظارت بر کارکنان تا کجا مجاز است؟ حریم شخصی افراد کجاست؟ مرز تبلیغ اخلاقی و غیراخلاقی چیست؟ هدیه دادن به مدیران در مناسبتها توسط افراد حقیقی و سازمانها چه حکمی دارد؟ آیا استخدام بدون فراخوان ملی اخلاقی است؟ افشاگری افراد خلافکار یا کارهای خلاف در سازمان مثل داشتن دو دفتر مالیاتی و گریز از مالیات چه حکمی دارد؟ آیا مامور معذور است یا مسئول؟ آیا تعدیل نیروی انسانی اخلاقی است؟ تکلیف اخلاقی بنگاه در برخورد با خطای مدیران چیست؟ آیا خرید شرکتهای کوچکتر از طریق معاملات بورس و براساس اطلاعات محرمانه اخلاقی است؟آیا تقسیم بندی مشتری به vip, ip, p اخلاقی است و دهها مسئله و مورد مشابه.
این مسائل متعلق به توصیف واقعیتها و حوادث یا تبیین پدیده ها و رفتارها نیستند. موضوع مسائل اخلاقی، اشیاء و افراد نیستند بلکه اقدامها و رفتارهای ارتباطی، یعنی رفتار ارتباطی افراد است: فرد در شغل و خود سازمان: هر دو با خود یا با محیط.
مسائل اخلاقی بنگاه ویژگیهائی دارد. آنها بسیار فراگیر هستند و همه ابعاد سازمان را شامل میشوند. در پس هر اقدام و در بن هر تصمیم مدیریتی و هر فعالیت سازمانی، انبوهی از مسائل اخلاقی را میتوان رصد کرد زیرا با حقوق افراد گوناگون چون مشتریان، مالکان، کارکنان و کلیه ذی نفعان ارتباط دارد. بستر مسائل اخلاقی ریشه در خارج از سازمان دارد و زمینههای تربیتی، خانوادگی، فرهنگ اجتماعی، میراث تاریخی، نهادهای دینی و … در آن نقش دارند. بدین جهت است که سنخ این مسائل در جوامع و کشورها متفاوت است. اگر در شرکتهای آمریکائی مسائل اخلاقی در اطراف مواد مخدر و الکل، دزدی کارکنان از شرکت، تعارض در علائق، مباحث کنترل کیفیت، تبعیض در استخدام و ترفیع، سوء استفاده از حسابهای شرکت، اخراج کارکنان و مانند آن میچرخد، در سازمانهای ما کم کاری، قانون گریزی، مالیات گریزی، افت وفاداری سازمانی، شایسته گریزی، زیرآب زنی و حسدورزی از مسائل عملا اخلاقی است.
اثرات مسائل و تصمیمهای اخلاقی ماندگار و پایدار است و مثل موجود زنده سالها سازمان را تحت تاثیر قرار میدهد. آثار زیست محیطی دفع مواد زاید و زباله های صنعتی، عدم رعایت اصول بهداشتی در تولید، عدم شایسته سالاری در استخدام هیات علمی، اعطای تسهیلات مالی به حوزههای مواد مخدر و مانند آن به یکی دو سال ختم نمیشود. این تاثیرات در بیشتر موارد اثرات فراسازمانی دارند و به زیان اجتماع منجر میشوند. معضلات اخلاقی پروژه های تحقیقاتی مثل شبیه سازی انسان، به یک سازمان تحقیقاتی محدود نمیشود. نتایج و آثار و تبعات مسائل و تصمیم های اخلاقی معمولا ناپیداست و بنابراین انسانها و سازمانها سود کوتاه مدت را میبینند و چشم بر ضرر بلند مدت میبندند: رشوه بده و کالای وارد شده را به سرعت دریافت کن! دو دفتر مالی تدوین کن و از پرداخت مالیات بگریز! با چاپلوسی و زیرآب زنی و نفاق خود را جا بزن و رشد کن! در حالی که هر رفتار غیراخلاقی مانند سوراخی که موش در انبار گندمی ایجاد میکند، اثر اعمال انسان و سازمان را میسوزاند:
تو مگو آن مدح را من کی خورم از طمع میگوید او پی میبرم
مادحت گر هجو گوید برملا روزها سوزد دلت زآن سوزها
مسائل اخلاقی به دلیل پیچیدگی، از جایگزینهای مختلف برخوردارند و تلقی پاسخ صریح و دوگانه خیر یا آری از آنها بن بست موهوم است که غالبا نیز عامل سوق افراد به انتخاب قاعده دفع افسد به فاسد و اقدام غیراخلاقی میگردد. در حالی که یک انتخاب اخلاقی صرفا گزینش یک طرف و فرونهادن طرف دیگر نیست بلکه فرو نهادن مولفههای فراوان دیگر است که آثار و تبعات به هم تنیدهای دارد. ضمن آنکه ماهیت آن مسائل ـ نظیر پدیده اعتیاد در کارخانجات با کم کاری و مانند آن ـ چند تباری است و با سادهانگاری قابل حل نیست و اصولا تشخیص و حل آن بسیار مشکل است و نیاز به مراجعه به متخصصان فن اخلاق حرفهای در سازمان دارد.
2- احکام اخلاقی
محمول مسائل اخلاقی مفاهیمی چون خوب، بد، شایسته و ناشایست، حق، ناحق، باید، نباید، ارزش و فضیلت، ارزش و رذیلت، وظیفه و تعهد و الزام و مسئولیت است. البته هر جا با خوب و بد سر و کار داریم با مسائل اخلاقی مواجه نیستیم:
اشتراک لفظ دایم رهزن است اشتراک گبر و مومن در تن است
خوب و بد نزد فلاسفه به معنای کمال وجودی و نقصان وجودی است. علم و قدرت به عنوان کمال خوب است و جهل و ناتوانی به عنوان نقصان بد است. در عرف و تجربه، خوب و بد به مفهوم کارایی و عدم کارایی معنا میشود. خوب یعنی مفید برای نیل به هدف: این کفش برای کوه پیمایی خوب نیست. این شخص برای مدیریت خوب نیست، یعنی مناسب نیست. این مفهوم از خوب و بد نسبی است (در رابطه با هدف) و سنجش آن نیز تجربی است.
گاه نیز معنای خوب و بد اخلاقی است یعنی انجام دهنده اقدام مستحق سرزنش و یا ستایش است. خوب یعنی کاری که انجام دهنده آن سزاوار ستایش و تحسین است و اقدام بد کاری است که انجام دهنده آن مستحق سرزنش و تقبیح است. خوب و بد در این معنا، در واقع ارزش داوری است و محتاج ملاک و ترازویی غیر از تجربه و دانش فنی است.
پرسشهای اخلاقی، پرسشهای ثانوی و در مرتبه دوم هستند، یعنی ابتدا از متخصصان فن و از دانش فنی بنگاه میپرسیم: کاری مانند تعدیل نیروی انسانی خوب (یعنی مفید و مناسب و کارا) است یا نه؟ و سپس میپرسیم: آیا اخلاقا نیز مناسب است یا خیر؟ مدیران بیشتر همان فضای مفید یا مضر بودن را برای اقدام خود در نظر میگیرند در حالی که معلوم نیست هر چه برای موفقیت سازمان خوب باشد اخلاقا نیز خوب است.
3- ملاکهای اخلاق
ملاکها و ترازوهای مختلفی در نظامهای اخلاقی برای ارزش داوری وجود دارد. این ملاکها، ملاک نهایی اخلاق است یعنی چیزی که خوب بودن آن محتاج به امر فراتر از خود نیست. در اخلاقی بودن هر اقدام میتوان “چرا” مطرح کرد و به صورت زنجیره استدلال خواهی به ملاک نهایی رسید. ملاک نهایی معنابخش همه اقدامهای اخلاقی است و خود محتاج معنا نیست.آرمان اخلاقی، نظام اخلاقی را بنیان مینهد.
قدیمیتریم نظام اخلاقی، نظام اخلاقی ارسطویی است که بر اساس چهار مقوله ناشی از چهار قوه (شهوی، غضبی، عامله و عاقله) به چهار فضیلت عمده (عفت، حکمت، عدالت و شجاعت) و هشت رذیلت (طرفهای افراط و تفریط چهار فضیلت) میرسد.
رفتار اخلاقی در سازمان منوط به شناخت ارزشها و ضد ارزشهاست. دانش اخلاق، جدول فضایل و رذایل را براساس ملاک نهایی ارزشها به صورت فراگیر، کامل و نظاممند سازگار ارائه میکند.
امروزه پنج نظام عمده اخلاقی در بیان اخلاق حرفهای وجود دارد. ملاک مقبولیت آنها توانایی در بیان سیستمی فضائل و رذائل اخلاقی و ارائه نظام سازگار، فراگیر و کارآمد است:
نظام فایده گرا (سودانگاری)
نظام وظیفه گرا
نظام عدالت گرا
نظام آزادی گرا
نظام خیرگرا (دینی)
در نظام فایدهگرا، بالاترین سود برای بیشترین افراد همراه با کمترین زیان مورد نظر است. مطلوبیت یعنی خوب و بد بودن براساس نتیجه و آثار (حسن فعلی) و نه نیت اشخاص (حسن فاعلی). این نظام از تئوریهای غایت گرانه است که توسط جان استوارت میل ارائه شده است. در این مدل، انسان و هر موجود زنده با محیط بده بستان دارد. پس اشیاء و حوادث در قالب “سرمایه” دیده میشوند. این است که انسان، بیدغدغه هزینه فراوان انجام نمیدهد که سودی نداشته باشد. بر این اساس بنگاهی که اعتماد محیط را سرمایه بزرگ تلقی میکند هرگز آن را به راحتی از دست نمیدهد. جوامع توسعه نیافته، موهبتهای طبیعی را بیمقدار میپندارند، درست همچون طفلی که در بیان مولوی، گوهری را به قرصی نان میدهد:
هر که ارزان خرد ارزان دهد گوهری طفلی به قرص نان دهد
فایده انگاری مفهوما به بهرهوری نزدیک است: بالاترین سود با کمترین هزینه برای بیشترین مردم. اما به هر حال این ملاک، ملاکی فراگیر برای همه اقدامهای اخلاقی نیست و امکان استثمار را فراهم میکند و باز جای این سئوال باقی است که چرا سود بیشتر برای افراد بیشتر خوب است؟
نظام وظیفه گرا را امانوئل کانت مطرح ساخت. او منتقد جدی فایده انگاری بود. کانت فلسفه اخلاق محض را کاملا منزه از هر چیز تجربی میدانست و معتقد بود هنجارهای اخلاقی را نمیتوان بر تجربه بنیان نهاد. کانت براین باور بود که نباید فقط به آثار افعال (غایت: فایده انگاری) نگاه کرد. فعل اخلاقی مستلزم انتخاب وظیفه است که با مقاومت درونی ما در برابر خواستهها و تمایلات طبیعی و نفسانی همراه است. کانت تکلیف را ملاک اخلاقی بودن میدانست. ملاک کانت نیز نهائی نیست زیرا این پرسش هنوز باقی است که چرا باید به وظیفه عمل نمود. پس خود این نظریه نیز محتاج ملاک نهایی اخلاق است.
نظریه پردازان عدالت فراگیر معتقدند کانت اخلاق را به صورت کاربردی بیروح و دلنشین از عقل درآورد. اینان از ملاکهای فردگرایانه در اخلاق دوری جستهاند و بر نقش بنیادین عدالت اجتماعی تاکید کردهاند. عدالت فراگیر که بر بهرهمندی عادلانه تکیه میکند بیتردید از مهمترین اصول راهبردی اخلاق است و در آموزههای دینی نیز آمده است اما ملاک نهایی اخلاق نیست زیرا همه احکام اخلاقی مثل ایثار و عشق و تفضل را پاسخ نمیدهد. علاوه بر آنکه باز هم میتوانیم بپرسیم چرا باید عادلانه عمل کرد؟
بین طرفداران عدالت و آزادی همواره دعوا بوده است. طرفداران نظریه آزادیگرا، نخستین نیاز آدمی را آزادی میدانند نه عدالت، پس ملاک نهایی ارزشها را آزدای میدانند. تعریف دقیق آزادی اما مشکل است. به تعبیر اسپینوزا: آزادی در گرو انگیزههای فعال و درونی برخاسته از بصیرت آدمی به هستی است. با این وجود باز هم میتوان پرسید: چرا آزادی؟
در نظام اخلاقی دینی ملاک نهایی اخلاق، خدا و تقرب به او و رضایت اوست. تمام ادیان آسمانی خداوند را ملاک نهایی اخلاق دانستهاند. خدا زیبای محض است و معنابخش زیبایی و خیرمطلق است و آفریننده هر امر خیر. با خدا میتوان تکالیف انسان را معنادار کرد. چون خدا مطلق ونامشروط است محتاج ملاک دیگری برای ارزش یافتن نیستیم. پس شاخص خوب، رفتار نزدیک کننده به خدا و شاخص بد، رفتار دورکننده از خداست. در نظام اخلاقی دینی، رضایت خدا همه ملاکهای عدالت و آزادی و رساندن بیشترین سود را در برمیگیرد. رضایت و عدم رضایت خدا هر دو بعد نیات و مقاصد (حسن فاعلی) و آثار و نتایج (حسن فعلی) را فرا میگیرد و علاوه برتعریف بایدها، به آنها قداست هم میبخشد. قدسی بودن ارزشها ضامن اجرائی اخلاق است.
4- نسبت اخلاق و قانون
قانون ناظر به حقوق قراردادی است اما اخلاق ناظر به حقوق طبیعی مانند حق داشتن امنیت، آزادی، آگاهی است، پس دایره اخلاق شمول بیشتری دارد. اخلاق، قانون غیرمدون است و قانون، اخلاق مدون. اخلاق از جائی شروع میشود که قانون پایان میپذیرد. نسبت قانون و اخلاق عموم و خصوص من وجه است یعنی ممکن است رفتاری قانونی باشد اما اخلاقی نباشد. رانندگی از سمت راست قانونی و الزامی و قراردادی است اما اخلاقی نیست. دروغ گفتن اما، غیراخلاقی است و معمولا منع قانونی ندارد. رفتار بد با ارباب رجوع غیراخلاقی است اما ظاهرا غیرقانونی نیست. بسیاری از رفتارهای غیراخلاقی به سادگی به تور قانون صید نمیشوند مانند تطمیع و رشوهخواری، گمراه کردن نگهبان انبارهای دولتی، بخش خصوصی و دولتی در خرید و فروش و …
5- اخلاق در ورطه عمل
اخلاق، صرفا به مجموعه اعتقادات ذهنی و باورها و ارزش داوریهای انتزاعی محدود نمیشود بلکه فراتر از آنها، نحوه خاصی از زندگی است. رفتارهای اخلاقی در واقع شیوه معینی از زیستن است. صرف توصیه افراد به خوب عمل کردن و اخلاق حسنه داشتن، آنها را متخلق نمیکند. فرد باید چگونگی رعایت آن را نیز بداند:
کس به زیر دم خر خاری نهد خر نداند دفع آن، برمیجهد
برجهد و آن خار محکمتر زند عاقل باید که خاری برکند
خر زبهر دفع خار از سوز درد جفته میانداخت صد جا زخم کرد
اخلاقی بودن یک سازمان، در واقع، به سبک خاصی از زندگی آن سازمان اشاره دارد. اخلاقی بودن شرکت هرگز به مجموعه باورهای اخلاقی که در منشور اخلاقی شرکت آمده محدود نمیشود بلکه شرکتی اخلاقی است که زندگی آن و سبک تعامل آن با محیط و حیات گروهی اعضای آن در همه لحظه ها، اخلاقی باشد.
اخلاق ورزی بنگاه میتواند دو منشا داشته باشد: درونی و بیرونی. گاه در رفتار اخلاقی، تحقق ارزشهای اصیل اخلاقی هدف قرار میگیرد. بنگاه صرفا به دلیل ارزش اصیل عدالت، از تبعیض میگریزد. به دلیل حرمت انسان وارد حریم شخصی نمیشود و… . در این حالت بنگاه حقیقتا از حیات اخلاقی برخوردار میشود. اما گاه جهتگیری ترویج اخلاق به سوی اهداف بیرونی است و تلقی از اخلاق ابزارانگارانه است، یعنی ارزشهای اخلاقی صرفا به عنوان ابزاری برای سود بیشتر یا اعتماد ژرفتر استفاده میشود. اخلاق اصیل و اخلاقورزی درونی مورد حاجت بنگاههاست و تحقق آن مزیت راهبردی است.
اخلاق حرفهای چیزی جز رعایت حقوق مردم در کسب و کار نیست و مهمترین حق مردم احترام اصیل و نامشروط آنهاست. به تعبیر فوکویاما: اگر افراد تنها بر گرایش نفع فردی (معقول) عمل کنند آنگاه چیزهای سرنوشت ساز دیگری چون تهور و سرزندگی، از خودگذشتگی، نیکوکاری یا هرگونه فضایل دیگر را که به جامعه قابلیت زیست و بقاء و تکامل تاریخی میدهد در میان نخواهد بود.
توجه به ارزشهای اصیل اخلاقی، افزایش رضایت مشتری، اعتمادآفرینی، افزایش انگیزش، جذب منابع مالی، جذب منابع انسانی حرفهای و مزیت رقابتی را در پی دارد:
نام احمد نام جلمه انبیاست چونکه صد آیه نور هم پیش ماست
6- موانع رشد اخلاق حرفهای در بنگاهها
1-6- فقدان نگرش راهبردی به اخلاق حرفه ای
اخلاق حرفه ای در نگرش راهبردی، مسئولیتپذیری سازمان در قبال حقوق همه عناصر محیطی اعم از داخلی و خارجی است که نقشی راهبردی در موفقیت معطوف به آینده سازمان دارد. نگرش غیر راهبردی، تصوری ناقص، نارسا و حداقل گرایانه از اخلاق حرفهای است که جامعیت را از آن میستاند و آن را به سطح مسئولیت اخلاقی فرد در شغل پایین میآورد. در این صورت رویکرد مدیریت منابع انسانی به اخلاق حرفه ای، جایگزین رویکرد راهبردی میشود.
2-6- تحویلی نگری
تحویلی نگری را بزرگترین بیماری شناختی دانسته اند که همه آحاد مردم و بویژه پژوهشگران و مدیران به آن دچار میشوند. تحویلینگری عمده ترین مانع رشد اخلاقی سازمانهاست. مهندسی که به سمت مدیرعامل یک شرکت برگزیده میشود اگر از دام تحویلی نگری نرهد، براساس سابقه و علاقه درسی و تحصیلی خود، مثلا به فناوری تاکید میکند و با نگرش یک بعدی، تنها واحدهای خاصی از سازمان را میبینند و به آنها توجه میکنند و از سایر واحدها غفلت میورزد. تحویلی نگری نگرش یک بعدی و تحویل و تقلیل یک پدیده چند وجهی و چند ضلعی به یک وجه یا ضلع آن و تحویل یک شکل به جزئی از آن و تحویل یک پدیدار به مقطعی از تاریخ آن است. مولانا در داستان معروف فیل و مردمان در تاریکی، بخوبی جز، نگری و عاجز ماندن از شناخت کلی و درست فیل را به تصویر کشیده است.
روش شناسی علوم تجربی که خصلت گزینشی دارد و تنها بعدی از پدیدار را مورد امعان نظر قرار میدهد در رواج تحویلی گری در دوران مدرنیسم تاثیر تام داشته است. تخصص گرائی نیز مزید بر علت شد و به رواج تحویلی نگری کمک کرد.
تحویلی نگری در سازمان باعث رشد سرطانی یک جنبه و یک ضلع و رکود دیگر جنبه ها و اضلاع میشود. بویژه اگر کسانی که بر کرسیهای تصمیم گیری راهبردی سازمان تکیه زدهاند چنین نگرشی داشته باشند وضع بسیار خطرناک خواهد شد. از آنجا که تحویلی نگری مانع دیدن جامع مشکلات میشود، مهارت تشخیص و حل مسئله را دچار انحراف میکند. داشتن تفکر تحویلینگری باعث تصمیم سازی و تصمیم گیری غیراخلاقی در حل مشکلات اخلاقی سازمان میشود.
تحویلی نگری اخلاقی حرفهای و تحویل مسئولیتهای اخلاقی به مسئولیتهای حرفهای و شغلی از مصادیق تحویلینگری در سازمان است. همین دیدگاه باعث میشود که فرد مسئول چنین بگوید: من مسئول امور تامین اجتماعی و خیریه نیستم، من مسئول افزایش سود هستم و باید به مجمع گزارش دهم.
تحویل اخلاق حرفه ای به مسئولیتهای اخلاقی افراد در مشاغل نیز نوعی تحویلی نگری است، در حالی که اخلاق حرفهای فراتر و فراگیرتر از اخلاق کار است و مرامنامه اخلاقی را نباید تنها به روابط عمومی و یا مدیریت منابع انسانی سپرد. در این صورت از اخلاق پزشکی جز اخلاق پزشکان و پرستاران نمیماند. بنابراین اخلاق حرفهای از جایگاه راهبردی فرو میافتد و تنها با رویکرد منابع انسانی به آن نگریسته میشود.
تحویل منشورچند وجهی اخلاق سازمان به چند کد اخلاقی و چند شعار کلی و غیرعملیاتی که به در و دیوار زده میشود از دیگر انواع تحویلینگری در سازمان است. تحویل اخلاق حرفهای به مشتری مداری نیز نقصی بزرگ به شمار میرود زیرا تحویل منشور اخلاق سازمان به تنها یک ضلع آن است. تحویل اخلاق به قانون یا مسئولیتهای اخلاقی به مسئولیتهای حقوقی نیز بسیار در سازمان اتفاق میافتد.
راه درمان تحویلی نگری، ترویج الگوهای میان رشتهای برای کشف و حل مسائل و افزایش مهارت تفکر سیستمی است. نداشتن مهارت تفکر سیستمی خطر تحویلی نگری را افزایش میدهد. علاوه بر آن انتصاب استراتژیستها، و نه کسانی که نگرش عملیاتی دارند، به سمتهای راهبردی میتواند درکم رنگ شدن تفکر تحویلینگری موثر باشد.
3-6- فرافکنی
فرافکنی، نادیده نقش خود و تاکید شدید بر نقش عوامل محیطی است. دانش آموزی که وقتی نمره خوب میگیرد میگوید خودم نمره خوب گرفتم و وقتی نمره نامطلوب میگیرد میگوید معلم به من نمره بد داد دچار فرافکنی شده است. این حالت، پارادکس “من به شرط او” را پدید میآورد، در این حالت شخص یا سازمان، اخلاقی بودن خود را منوط و مشروط بر اخلاقی بودن دیگران یا دیگر سازمانها میکند. میتوان حدس زد که با چنین نگرشی، هیچ اقدام مطلوب و موثری صورت نخواهد گرفت. نباید مسئولیتهای اخلاقی را متوقف بر اخلاقی بودن دیگران کرد. مشتریان حتی اگر خود اخلاقی نباشند انتظار دارند که سازمان با آنها برخورد اخلاقی داشته باشد. بنابراین هر فرد و هر سازمانی باید تغییر و تحول و اخلاقی بودن را خود آغاز کند. درد و دارو را هر دو در خود بجوید:
دوائک فیه و دائک منک
4-6- مشتری مداری ابزار انگار و نه اصیل
مشتری مداری ابزار انگار یعنی نگاه کردن به مشتری به عنوان ابزار سود. چنین نگاهی نوعی تحویلی نگری است که مشتری را تا سطح یک ابزار پایین میآورد. با این نگرش، اگر سودی در کار نباشد یا احتمال زیانی متصور باشد، بنگاه نیز خود را ملزم به پایبندی به حقوق مشتری نمیداند، در حالی که در مشتری مداری اصیل، مشتری از حقوق اصیل برخوردار است که رعایت آنها در گرو سود و زیان شرکت نیست. در این حالت مشتری مداری انگیزه درونی دارد و منوط به هیچ چشمداشتنی نیست؛ مانند احترام والدین به فرزند یک طرفه است.
در تلقی ابزارانگارانه نسبت به مشتری، نگرش سیستمی وجود ندارد، زیرا گاه توجه به مشتری، به قیمت عدم توجه به کارکنان صورت میگیرد، در حالی که رضایت مشتری بدون رضایت کارکنان حاصل نمیآید. در حوزه اخلاق، قاعده ظروف به هم پیوسته جاری است. نادیده گرفتن حقوق کارکنان اثر منفی خود را بر عدم رعایت حقوق مشتری از سوی کارکان خواهد گذاشت. اصیل نبودن تلقی مشتری مداری باعث میشود که گاه در شرایط بحرانی و تعارض، که رعایت حقوق مشتری مستلزم پرداخت خسارت و هزینه است، سازمان از آن درمیگذرد و حقوق مشتری را زیر پا میگذارد. حتی اگر در مواردی سازمان یقین کند که احجاف به مشتری اساسا به چشم وی نخواهد آمد و مشتری از ضایع شدن حقوقش مطلع نخواهد شد، خود را ملزم به رعایت حقوق شهری نخواهد دید. در بازارهای انحصاری و بی رقابت نیز مشتری مداری حقیقی معنا ندارد. نصب شعار تکریم ارباب رجوع بر در و دیوار مشتری مداری حقیقی را بدنبال ندارد. احترام و تکریم مشتری، رفتاری است که احساس ارزشمندی را به او منتقل میکند و دوری از رفتاری است که موجب توهین و تحقیر مشتری میشود. رفتار چاپلوسانه و متظاهرانه و یا پذیرایی مشتری، احترام نیست. اعتماد به مشتری، زیان نرساندن به او، سرعت در تحویل بموقع و بیعیب کالا و ارائه خدمات، قیمت پایین همراه با کیفیت بالا، حفظ حریم شخصی افراد و رازداری و امانتداری، تنوع کالا و خدمات، ارائه خدمات در همه مراحل قبل و بعد از فروش و صراحت و صداقت یعنی داشتن رفتار اخلاقی از نوع قاطعانه، همگی از وجود مشتری مداری اصیل به حساب میآید. معلوم نیست تقسیمبندی مشتریان به معمولی، مهم و بسیار مهم (VIP) مصداق تبعیض نباشد.
5-6- فقدان انگیزش
انگیزش و اخلاق همبستگی دارند. فقدان انگیزش مانع از ترویج اخلاق در سازمان میشود، نتایج غیراخلاقی دارد و انگیزه اخلاقی بودن را از بین میبرد، زیرا توجیه بسیاری از مدیران و افراد جامعه برای اعمال غیراخلاقیشان این است که جامعه و انسانها اخلاقی نیستند. رابینز، انگیزه را نتیجه عمل متقابل بین شخص و وضعیت میداند. بدین جهت است که انگیزه در افراد متفاوت است. انگیزه، آمادگی اعمال نهایت تلاش برای دستیابی به اهداف سازمانی مشروط به توان ارضای برخی نیازهای شخصی است. تئوریها و نظریههای انگیزش بسیار زیاد است:
سلسله مراتب نیازهای مازلو: نیازهای ارضا نشده انسان را منبع اصلی انگیزش میداند. این سلسله مراتب از سطح پایین به بالا عبارت است از: نیازهای زیستی، ایمنی، اجتماعی (احساس تعلق)، شهرت و اعتبار (عزت نفس) و خود شکوفائی.
نظریه x و y مك گری گور (طبیعت کارمند) : قائلان به نظریه x, كارمند را موجودی تنبل، بیعلاقه به کار و گریزان از مسئولیت میدانند که باید به اجبار به کار واداشته شوند. قائلان به نظریه y، كارمند را انسانی خلاق، علاقمند به کار، طالب مسئولیت و خودانگیخته میدانند. با چنین نگاه خوشبینانهای، در بحث انگیزش، غلبه با نیازهای ثانوی و لطیف است، بنابراین برای برانگیختن او باید مشارکتش را در تصمیمگیریها زیاد کرد، به او مسئولیت داد و او را وارد مشاغل رقابتی کرد و ارتباطات خوب گروهی را برقرار ساخت.
نظریه انگیزش ـ بهداشت میتزبرگ: در این نظریه، تنها نیازهای مربوط به عزت نفس و خودشکوفائی در سلسله مراتب نیازهای مازلو مانند درگیری کاری، موفقیت، شناخته شدن، مسئولیت، پیشرفت و رشد، منابع مستقیم انگیزش شمرده میشوند. اینها عوامل برانگیزاننده هستند، اما نیازهای سطح پایین مثل بقاء و ایمنی و حقوق، عوامل نگهداری شمرده میشوند که تنها در صورتی که نباشد ناراضی کننده است اما بودشان در انگیزش دخالتی ندارد.
تاکید سازمان بر عوامل بیرونی انگیزه بسیار زیان بار است زیرا عوامل بیرونی (مانند پاداشهای مستمر) در نقطهای از اثر میافتند. اما انگیزههای درونی همواره موثر هستند. به تعبیر اسپینوزا: انگیزه بیرونی معلول محرکهای بیرونی است اما انگیزه درونی حاصل بصیرت درونی است. مولوی، تفاوت دینداری با دو انگیزه درونی و بیرونی را چنین ترسیم کرده است:
آن گدا گوید خدا از بهرنان متقی گوید خدا از عین جان
6-6- نارضایتی شغلی
رضایت شغلی، احساسها و نگرشهایی است که هر کس به شغل خود دارد. تعهد سازمانی اما، نگرش و احساسهای کارکنان درباره کل سازمان است. تلقی جدید از امنیت شغلی، ریشه آن را از درون میداند نه از مقررات و خطمشیها و رویه های قانونی. اگر روزآمد باشیم، اگر یاد بگیریم و خوب عمل کنیم، اگر در تخصص و کار خود اعتبار و ارزش بیابیم و اگر به امور شرکت آگاه باشیم و اگر برای ارائه کاری با ارزش، کوششی مستمر داشته باشیم، برای خود امنیت شغلی ایجاد کردهایم.
7-6- فقدان مهارت تصمیم گیری
مدیریت هنر تصمیمگیری است. ضعف در تصمیمگیری باعث بروز رفتار غیراخلاقی در سازمان میشود. تصمیمگیری فرآیندی است محصول الگوهای مواجهه با مشکل، تبدیل مشکل به مسئله و حل اثربخش مسئله. تصمیمگیری اخلاقی به شش اصل وفادار است: اعتماد، کرامت انسانی، مسئولیت پذیری، انصاف، پایبندی به منش شهروندی و مراقبت و توجه نسبت به دیگران. تصمیم اخلاقی تصمیمی عقلایی است چون تصمیم اخلاقی “مطلقا صحیح” نیست، زیرا در عمل ممکن نیست. عقلایی بودن یعنی نسبی بودن و هیجانی بودن.
فرهنگ سازمانی ضعیف، الگوی مدیریت غیرمشارکتی، فقدان نگرش سیستمی و هوش هیجانی و مهارتهای تشخیص و حل مسئله و فقر اطلاعاتی و تحلیل و شتابزدگی، همگی از موانع تصمیم گیریهای اخلاقی در سازمان است.
8-6- بلاتکلیفی یا تعارضات اخلاقی
از عمدهترین موانع رشد اخلاق حرفهای در سازمان بلاتکلیفی سازمانی است. پیچیدهترین وضعیت بلاتکلفیی اخلاقی، تعارضات اخلاقی است، یعنی وضعیتی که فرد یا سازمان با دو راههای مواجه میشود و راه سومی نمییابد و هر دو راه نیز غیراخلاقیاند. بنابراین تعارض اخلاقی عبارت است از رفتاری که انجام آن از جهتی اخلاقا زشت و ترک آن از جهت دیگر نارواست. افشای راز زشت است اما اگر رازداری متضمن خیانت به وظیفه سازمانی باشد نیز نارواست. بدین ترتیب اگر فرد راست بگوید باید رازی را افشا کند، افشای راز خلاف قانون است. اگر رازداری کند باید حقیقت را کتمان کند، کتمان حقیقت نیز عملی غیراخلاقی است.
تعارضات اخلاقی دوگونه است:
تعارضات در اصول اخلاقی
تعارضات در مسئولیتهای اجتماعی
تعارض در اصول اخلاقی مانند تعارض در اصل صداقت و اصل رازداری. حل غلط چنین تعارضی استفاده از دروغ مصلحتآمیز است که یکی از عوامل ترویج درغگویی در فرهنگ سازمانی به شمار میآید. فاعده “دفع افسد به فاسد” که فرمول تنبلهاست سادهترین راه حل رایج برای حل تعارض در سازمانها و جوامع است. اما تعارض اخلاقی در حرفه غالبا تعارض بین مسئولیتهاست: تعارض مدیر موفق بودن و پدر موفق بودن، تعارض مسئولیت سازمانی و وظیفه خانوادگی، تعدیل نیروی انسانی. پرداخت هدیه (رشوه) برای ترخیص کالا از گمرک، افشای دو دفتر داشتن سازمان برای مالیات، در همه این حالات تعارض وجود دارد. به عنوان نمونه در مورد آخر، افشا با وفاداری سازمانی منافات دارد و منجر به اخراج خود میشود که آن نیز با مسئولیت خانوادگی منافات دارد. عدم افشا نیز با مسئولیتهای اجتماعی و ملی منافات دارد. اما سادهترین راه حل که گزیده میشود استفاده از قاعده دفع افسد به فاسد است، یعنی فاسد و بد را انتخاب میکنیم تا از افسد و بدتر مصون باشیم، در حالی که این اصل ظاهر الصلاح بسیار فسادانگیز است:
کز ضرورت هست مرداری مباح بس فسادی کز ضرورت شد صلاح
با استفاده از این فرمول است که میگوئیم: مقداری رشوه بده تا مانع ضرر فراوانی بر بنگاه شوی! راهی را انتخاب کن که هزینه اخلاقی (فساد) کمتری دارد! در حالی که یکی از آثار فرهنگی این اصل در سازمان و اجتماع رواج دروغ مصلحت آمیز است. فرد میگوید: راست بگویم یا دروغ؟ اگر دروغ بگویم بد است اما اگر راست بگویم مفاسد فراوانی به وجود خواهد آمد. بنابراین: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز. صورت منطقی استدلال درست است اما در واقعیت اجتماعی فسادانگیز است. ما در نگرش سنتی خود به معضلات اخلاقی فضیلت محور و یا ارزش مدار هستیم نه مسئله محور. رویکرد ما فضیلت گرایانه است نه کارآمدی. باید توجه داشت که اولا همواره افسد و فاسد نداریم و گاه این دو امر هماورد هستند و تفکیک میان آنها و انتخاب افسد مشکل است. ثانیا استفاده از این قاعده دم دستی چشم انسان را بر جستن راه سوم میبندد. جستجو از راههای سوم در همه موقعیتها میتواند رهیافت مهم در مواجهه با تعارضات اخلاقی باشد. تعارض به خودی خود مانع نیست بلکه فرصت و بستر رشد است. ناتوانی در مدیریت تعارض مشکل آفرین است.
ما در بیشتر تعارضات اخلاقی دچار بن بست موهوم “یا” شدهایم. این نگاه، خود نوعی تحویلینگری است. در تعدیل نیروی انسانی فکر میکنیم راه حل منحصر است به یا اخراج نیروهای مازاد یا ضرر شرکت، در مورد دیگر یا باید راست گفت یا راز نگهداشت. دنبال راه سوم نمیرویم در حالی که مدیریت، هنر جستجوی راه سوم در مواجهه با بن بست موهوم است. باید ابعاد تعارض را تحلیل کرد، تمامی راه حلهای سوم را یافت، آنها را از نظر مطلوبیت بررسی و وزندهی کرد، راهحلهای مطلوب را آزمود و مطلوبترین آنها را انتخاب کرد.
9-6- فقدان نظامهای جامع و اخلاقی
فقدان نظامهای جامع و اخلاقی در زمینه های مختلف نظیر جذب و استخدام، پرداخت حقوق و مزایا و پاداش و تشویق، انتصاب و ارتقاء، اطلاعرسانی، نظارت و ارزیابی از جمله موانع رشد اخلاقی در سازمانهاست. نظاممند کردن همه امور مانع رفتارهای سلیقهای و موردی و وجود آئیننامههای پراکنده میشود. صرف وجود قانون و آئیننامه در افزایش پیشبینیپذیری، که عامل مهم اعتمادسازی و موفقیت سازمان است، کافی نیست بلکه نظاممند ساختن سبب میشود قانون چنان تقویت شوند که امکان دور زدن قانون کاهش یابد.
مدیری که میگوید: هر امری را ازمن بپرسید تا به صورت موردی بگویم که چه باید بکنید اخلاقا حق پرسش “چرا چنین کردی” را از زیردستان خود ندارد. اما مدیری که میگوید براساس نظام جامع مربوط به حوزه عملیاتی خود اقدام کنید میتواند از آنها بپرسد: چرا چنین کردی. نظام مند سازی سازمان و تعبیه نظامهای جامع در همه شئون، علاوه بر آنکه نرخ پیشبینیپذیری سازمان را افزایش میدهد، اعتماد راسخ، پایدار و فراگیر محیط به بنگاه را ایجاد میکند. از تصمیمهای سلیقهای و تبعیضآمیز میکاهد، شایسته سالاری را تحقق میبخشد، استقلال و مسئولیتپذیری بخشها و مجموعهها را در پی دارد، رابطه صف و ستاد را تشکیل میبخشد و زمینه ایجاد تحول در عین ثبات را فراهم میآورد.
10-6- موانع فیزیکی و روانی محیط کار
در بسیاری موارد، زمین سازمان همچون شورهزاری است که سنبل برنمیآورد و نمیتوان انتظار بروز فکر و عمل اخلاقی را در آن داشت. هنگامی که نور و گرما و سرما و ارگونومی صندلی و رایانه مثلا یک تحویلدار بانک مناسب نیست، چگونه میتوان انتظار داشت که تقاضای شمار فراوان مشتریان را پاسخ گوید. احداث مدرسه در کنار بزرگراه، استفاده از دستگاه نوار قلب فرسوده در یک بیمارستان و نظایر آن نیز از مصادیق زمین شورهزار است که اشاره شد. اعمال فشارهای روانی از فشارهای فیزیکی تاثیر منفی بیشتری دارد. تغییر سمت مسئولین و تبعات ناشی از آن به دلیل خود محوری و نه برنامه محوری، نمونهای از این فشارهاست. تعارض صف و ستاد و یا مدیران سطوح پایین و مدیران ارشد نمونه دیگری است.
11-6- لقمه انگاری بجای امانت انگاری
تلقی مدیر یا هر یک از کارکنان به آنچه در اختیار اوست تاثیر ژرفی در رفتار اخلاقی او دارد. در کسب و کار، اموالی در اختیار افراد قرار میگیرد تا در آن دخل و تصرف و از آن استفاده کنند. این بهرهبرداری باید بهینه و توام با بهرهوری باشد. امانت داری مثل مسئولیت پذیری است که سبب افزایش پیش بینی رفتار فرد و سازمان میشود و به اعتماد آفرینی میانجامد. فرد امانت دار در مفهوم اخلاقی کلمه، پیشبینی پذیر است و میتوان به او اعتماد کرد. ارتباط با او آسان است و افراد در برابر او بلاتکلیف نیستند. امانتداری یک الگوی رفتار اخلاقی است و فرزند امانتانگاری است. امانتانگاری جهانبینی خاصی است که فرد نسبت به هستی مییابد. در این حالت او تمام عناصر محیط داخلی و خارجی شرکت را به عنوان امانت به حساب میآورد. سهامداران صاحبان امانت هستند و سرمایه خود را نزد مدیران و سازمان به امانت گذاشته اند. اعتماد مشتری به شرکت به معنای امانت سپردن حقوق مشتری نزد شرکت است. کاهش کیفیت و عدم اطلاع رسانی به مشتری خیانت به امانت در کسب و کار است. کم فروشی مصداق آن است. اعتبار و نشان تجاری شرکت امانت است. کارکنان شرکت امانت هستند. ابزار و امکانات نزد کارکنان امانت است. در چنین تحلیلی، مفهوم امانت داری به مفهوم بهرهوری نزدیک میشود. دغدغه بهره برداری میتواند بر دغدغه اخلاقی امانت داری استوار شود. کسی که امانت انگاری ندارد دغدغه حفظ اموال عمومی و استفاده بهینه و بهره وری امکانات و اختیار را ندارد.
مقاله موانع رشد اخلاق حرفه ای در سازمان ها توسط کارشناسان واحد تحقیق و توسعه مرکز آموزش مجازی پارس تدوین گردیده است .
منبع : پارسی بلاگ